با دریغ عبدالرشید آرین، چهره تابناک سیاسی-دولتی تاریخ معاصر افغانستان، به تاریخ ۷ نوامبر سال ۲۰۲۵ چشم از جهان پوشید.

مراسم فاتحه و یادبود زنده یاد آرین، وزیر عدلیه و لوی څارنوال و معاون شورای انقلابی پیشین افغانستان، شخصیت بلند آوازه، پاک نفس و پاک دامن از جانب خانواده و انجمن دوستی افغان ها در لندن به روز پنجشنبه ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵ به صورت آنلاین برگزار شد.
در این نشست شمار زیادی از همرزمان، علاقمندان و اعضای خانواده زنده یاد آرین حضور بهم رساندند.

مراسم با تلاوت آیاتی چند از کلام الله مجید آغاز شد.
بعد از آن که سوانح فقید آرین از جانب دکتر اسدالله تقدیر، داماد متوفی به خوانش گرفته شد. متعاقبا سخنران های که قبلا ثبت نام کرده بودند خاطرات خویش را از دوران مختلف زندگی وی بازگو‌نموده و از شخصیت عبدالرشید آرین به نیکویی یاد کردند.

فقید عبدالرشید آرین بیش از شصت سال از عمر پربارش را در راه خدمت به افغانستان و مردمش سپری کرد. وی مبارز نستوه و پر افتخار راه سعادت و‌ تعالی میهن و مردم و خدمتگار صادق کشور خود بود، او نه‌تنها دولتمردی با تجربه بود، بلکه شخصیتی پاک‌نفس، متعهد به آرمان‌های عدالت و خدمت به وطن نیز بود.

آرین در طول زندگی سیاسی‌اش سمت‌های مهمی را بر عهده گرفت: از معاونیت وزارت اطلاعات و فرهنگ، تا سفارت افغانستان در پاکستان، وزارت عدلیه و لوی څارنوالی و معاونیت صدارت ، معاونیت شورای انقلابی وقت. ریاست شعبه کنترل کمیته مرکزی ح د خ ا و عضویت (مشرانو جرگه) پارلمان افغانستان، معاونیت حزب آبادی، و اما وجهی از زندگی او که بیش از همه دل‌ها را به خود جلب می‌کرد، ساده‌زیستی‌اش بود.
هرچند او در سمت های بلند دولتی ایفای وظیفه کرده بود، اما هیچ نشانه ای از تکبر، غرور و فخر فروشی در رفتار و‌ گفتار او به چشم نمی خورد. او در سال‌های پایانی زندگی‌اش با امکانات بسیار محدود زندگی ‌کرد — نه ثروت اندوخت، و نه زندگی تجملی داشت — فقط یک وجدان آرام و صداقت خالص.

زنده‌یاد آرین در دوره‌های مختلف تاریخ معاصر کشور، مسئولیت‌های مهم دولتی و حرفه‌ای خود را با صداقت، تخصص و تعهد به‌عهده گرفت. او در هر جایگاهی که قرار می‌گرفت—چه در عرصه‌های دیپلماتیک، چه در مسئولیت‌های اجرایی و چه در مقام‌های بلند حکومتی—همواره نمونه‌ای از تقوا، میهن‌دوستی و وجدان کاری بود. آرین سیاست را نه ابزاری برای کسب قدرت، بلکه وظیفه‌ای اخلاقی برای خدمت به مردم می‌دانست و تا واپسین روزهای زندگی به این باور پایدار ماند.

شهرت نیک شادروان آرین تنها محدود به حلقهٔ دوستان و همرزمانش نبود؛ مردم افغانستان—چه آنان که در گذرگاه زندگی با او برخورد کرده بودند، و چه آنان که درباره‌اش شنیده بودند—از وی به نیکی یاد می‌کردند و او را الگوی انسانی کامل با سجایای عالی، صداقت، پاکی و اخلاق حمیده می‌دانستند.

پس از سخنرانی شخصیت‌هایی که از پیش ثبت‌نام کرده بودند، با وجود پایان یافتن زمان مراسم، شمار زیادی از شرکت‌کنندگان خواهان بیان خاطرات خود از آن مرحوم شدند.
آرین، با آنکه تحصیلات تخصصی آکادمیک نداشت، از سطح بلند فهم در رشته‌های گوناگون علمی—بشمول فلسفه، علوم اجتماعی و علوم سیاسی—برخوردار بود. از همین رو، در هر سمتی که ایفای وظیفه می‌کرد، با تدبیر، توانایی و مهارت کامل از عهدهٔ مسئولیت‌ها برمی‌آمد.

حکایت‌ها و خاطرات شرکت‌کنندگان از زنده‌یاد آرین بسیار دلنشین و تأثیرگذار بود؛ در اینجا به ذکر بخشی از خاطرات و برداشت‌های بانو نجیبه لیمه بسنده می‌کنیم.

«مرحوم زما له پاره آرین کاکا وو، هغه اکا چې زموږ په کور کښې یې تل د پوهې، بې شماره کتابونو، پاک نوم، استعداد او هوډ خبرې کېدلې. د هغه په اړه مې د خپل پلار خبرې تل پیاد دی، چې ویل به یې:
په کندهار کې د پټې مبارزې پر محال یوه ځوان ته ور معرفی سوم، هوښیار، پوه، زیرک او په ځوانه ځوانی کې خورا رسېدلی وو.
پدرم آرین صاحب گرامی را به عنوان رفیق و برادر دوست داشت، هر گاه در غربت با او صحبت می‌کرد تا ساعت ها و روز ها به نکاتی که جناب آرین در مورد شرایط کنونی افغانستان، اوضاع دوستان، به او‌گفته بود دوباره و سه باره یاد آوری می‌کرد. در زمانی که بیماری الزلیمر از پدرم درک زمان و مکان را ربوده بود، و متوجه نبود که رفیقش فرسنگ ها دور در کابل است، در لندن به من میگفت: «یو زنګ ووهه چې یا د آرین کور ته ورسو او یا دی راسي» آرامش میکردم و میگفتم، میاید فردا. نگاه غمگین می‌کرد که چرا امروز نمی‌شود. اما خاطرات خودم: در ذهنم کاکا آرین مردی بود انگار وظیفه مقدسی به او‌سپرده شده بود که فرهنگ را نگهدارد، و او‌با تمام وجودش تلاش می‌کرد، این تلاش را ما از بیرون در عشقش به جمع آوری کتاب میدیدم، به شکلی که خانه را کتابخانه ساخته بود و او در همام کتابخانه میزیست، لبخندش را هنوز به یاد دارم و قتی که از کتابی نایابی به پدرم میگفت که در کتابخانه دارد. در دوران کودکی وقتی منزل او میرفتیم، حتی در زمان دیدن فلم لغات جدید را یادداشت می‌کرد و بعد از ما میپرسید که ریشه لغت را بیابیم.
زما یوه خاطره نه هیریدونکې ده: شپږو یا اوو کلونی به وم‌چې آرین صاحب، د هغه ګرانه لور روزا جانه او زه د کابل د تاریخی ځایونو نندارې ته بوتلو، خبره د پنځوسو کالو پخوا ده، په هغه وخت کې دومره ژور درک چې ماشومان باید د خپل هیواد تاریخ سره اشنا سی، بې سارې خبره وه. د تاریخی بیلو مرحلو توصیخ یې په ساده ډول راته راکوله.
یکی از این قصه ها که تا ابد در ذهنم خواهد ماند داستان دیوار کابل بود. کاکا آرین عزیزم، مرد قصه‌ها بود. در همان روز که ما را به موزیم کابل نیز برده بود، دیوار زبورک شاه را بر سر کوه به ما نشان داد، و قبل از آنکه داستانش را بگوید از ما پرسید، فکر میکنید برای چی این دیوار ساخته شده؟ این شیوه همیشگی او برای آموزش نسل جوان بود. یادم نیست که روزا جان و‌من چه جوابی دادیم اما پاسخ او در ذهنم ماند، گفت: این دیوار را ساختن که کابل همیشه در امان بماند. ولی داستان‌های تلخی هم دارد، می‌گویند که اگر خانواده‌ای حاضر نمی‌شدند یک نفر را برای کار ساختن دیوار بفرستند، آن‌وقت باید یکی از اعضای همان خانواده در داخل دیوار زنده دفن می‌شد.»
خوب یادم است که ما با عجله پرسیدیم:
در دیوال آدم ها گور شدند؟
گفت: میگویند و‌بعد تا راه خانه توضیح میداد که چرا نه باید یک انسان بر انسان دیگری ظلم کند.
دیوار برای امن ماندن کابل!
کابل زیبای ما چه که ندید! اما کاکای عزیزم هیچ‌گاه آن را ترک نکرد. او تا آخرین روز با مردانگی در آن زندگی کرد، نه تنها برای ما، دوستانش حتی در شبکه‌های اجتماعی به استوره یی تبدیل شد، همه ما این جمله را خوانده ایم:
«وزیری پاک‌نهاد که هیچ‌گاه دنبال اندوختن مال دنیا نبود و همیشه مانند یک شهروند ساده زندگی کرد.»
زما د ګران اکا یاد دې تل پاته وي، روح دې ښاد وي. و ګرانې خور روزا جانې او ټولې کورنۍ ته یې د زړه صبر غواړم.»