غلامحیدر یگانه
امروز کمتر سخن از آن زبان و فرهنگی در میان است که فقط ناممکن های زندگی را ممکن میساخت و میانجی عین و ذهن انسان و سختیهای زندگی اجتماعی بود. آری، امروز نگاه غالب به زبان و فرهنگ، همان نگاه سوء ظن است. عالم پسااستعمار، فمینیسم، فاجعهی فاشیسم و خطرهای نژادپرستی… انسان را به این حقیقت میرساند که زبان و فرهنگ، رنج میآفریند. لذا پرسش کانونی اش این شده که «فرهنگ با ما چه میکند؟» و پاسخی که مییابد این است که فرهنگ امری بیطرف نیست؛ با سرنوشت ما سروکار مستقیم دارد و در یک سخن، فرهنگ، رنج میآفریند. البته، این نظرگاه، پایگاه روانشناختی نیز دارد و با تعبیرهای فروید و لکان و دیگران حمایت میشود.
درست است که کلاسیکهای جامعهشناسی نظیر مارکس، دورکیم، وبر… فرهنگ را به مثابه امر مثبت و معنابخش و میانجی ذهن و جهان وجامعه، ارج مینهادند، ولی کسانی نظیر لوی آلتوسر، فیلسوف فرانسوی در قرن بیستم که نظریهی شرط بازتولید مارکس و استدراک او از ایدهئولوژی را در این ساحت، انتقاد کرد، از ایدئولوژی تعریف نوینی داد و سعی کرد که فرهنگ را همچون ابزار سلطه به اثبات برساند.
آلتوسر برخلاف دریافت مارکس، گفت، بازتولید صورتبندی اجتماعی فقط با بازتولید مناسبات تولید میسر نمیشود. او خاطرنشان کرد که ایدهئولوژی در بازتولید صورتبندی اجتماعی نقش برازندهای دارد.
نخستین گام آلتوسر، تعریف ایدهئولوژی، همچون تصویر خیالی در رابطه با فهم واقعیت زندگی بود. وی بلافاصله در این میان از خودش پرسید که آیا ایدهئولوژی «خیالی» است یا «واقعیت»؟ و برای پاسخ دادن به این پرسش، نظرات موجود در این زمینه را به بررسی گرفت.
آلتوسر در این راستا، نسبت دادن ایدهئولوژیآفرینی مصنوعی به پادشاهان مستبد و کشیشان را برای اغوای مردم، جدی تلقی نکرد. او توضیح فویرباخ را مبنی بر خیالورزی آدمی و این که حتی خدا نیز صورت آدمی در خیال خود اوست، در بیان مقصدش، رسا ندانست و از تئوری «خودبیگانگی» مارکس نیز در کارکرد ایدئولوژی فراتر رفت.
آلتوسر که با ژاک لکان، روانشناس معروف فرانسوی دوستی داشت و اندیشه های او را میپسندید و از جانبی نیز به نظریهی مدرن زبانشناسی آشنایی دقیقی داشت، برای افادهی نظریه اش، مارکسیسم را باساختار شناسی آشتی داد و با این تمهیدات قادر شد تعریف نوآیین خود را از ایدهئولوژی تبیین نماید.
گفتنی است که لکان، سیر روان یا هستی آدمی را در سه بخش: امر واقع، امر خیالی و جهان نمادین پی گرفته است و با عنایت به ساختار زبان، خیالی بودن «من» را نیز به اثبات رساند و نشان داد که ارضای«میل» انسانی نیز با تبیعیت از ساختار زبان، پیوسته تعلیق میشود و هرگز کمال و توقفی نمیشناسد.
آلتوسر میدانست که حتی اگر آن امر واقع که لکان در نظر گرفته بود، هم وجود داشته باشد، فقط بهصورت زبانی (خیالی) قادر است برای ما آشکار گردد و بس.
وی در بیان برداشتش از ایدهئولوژی به تز اولی یا تعریف نوآورانه اش، عناصر مهم دیگری نیز افزود و گفت:
ایدهئولوژی مابهازای/بازنمای عینی/مادی دارد و در ذیل این ادعا، «دستگاه ایدهئولوژی»، «مناسک ایدهئولوژی» و «سوژه» را معرفی کرد.
او خانواده، مهد کودک، مکتب، دانشگاه، رسانه، ورزشگاهها، سندیکاها و نظایر این کانونها را دستگاه ایدهئولوژی نامید و رفتارهای ویژهء هربخش را در زیر عنوان «مناسک» ایدهئولوژی معرفی کرد و چگونگی تبدیل فرد به سوژه را نیز در دامنهی ایدهئولوژی به اثبات رساند.
آلتوسر با چنین مقدماتی تزهای مهمش را که بعداً مورد علاقه و پژوهشگرا قرار گرفت به دست داد. وی گفت:
1. هر عمل تنها توسط ایدهئولوژی و در ایدهئولوژی ممکن میشود و افزود که ما چیزی جر گفتمان نیستیم و فقط در گفتمان ممکن میشویم.
2. ایدهئولوژی تنها توسط فرد و برای فرد وجود دارد.
3. ایدهئولوژی افراد را تبدیل به سوژه میکند.
اگرچه بیانات نوآیین لوی آلتوسر در آغاز موجب خشم مارکسیستها رادیکال قرار گرفت، اما از طرف دیگران استقبال شد و نهایتاً چپ نو نیز به آنها بیتفاوت نماند.
باری، با تکیه بر این تزهای آلتوسر، فیلسوفان دیگر، پژوهشهای ارزندهای در رابطه با مسألهی قدرت، ادارهی جامعه و مسألهی خلق سوژه در این دستگاه بهسر رسید و اعلام شد که جامعه مجموعهای از سوژه ها است، نه افراد. میشل فوکو، فیلسوف دیگر فرانسوی، در ذیل بحث «سوژه» نشان داد که قدرتهای مدرن، سرکوب نمیکنند، بل برای حفظ جایگاه خود بیشتر به تولید گفتمان و سوژه میپردازند و بدینگونه، عملاً گرانیگاه قدرت به ساحت فرهنگ و زبان منتقل گردید.
لندن، سیزدهم فبروی 2022