از چکیدههای اتاق تفکر
پژوهشگر: همایون تاچ
۱. تعریف قوم گرایی در بافت افغانستان
قوم گرایی یا تبارگرایی، یک نگرش یا باور اجتماعی و سیاسی است که در آن وفاداری، برتری و ارجحیت به قوم یا گروه قومی خاصی داده می شود، حتی اگر این برتری برخلاف منافع ملی و عمومی یا اصول عدالت و برابر باشد. قوم گرایی می تواند از سطح احساسات و هویت فرهنگی فراتر رود و به تبعیض، انحصارطلبی، برتریجویی بر منافع یک قوم خاص در برابر دیگر اقوام است. در افغانستان، این پدیده غالباً میان اقوام بزرگ چون پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک نمایان میشود.
به زبان ساده تر، قوم گرایی یعنی: «فکر کردن و رفتار کردن بر این اساس که قوم من برتر، مهمتر، یا محقتر از دیگر اقوام است.»
تبارگرایی یا قومگرایی (Ethnicism) یکی از مهمترین و در عین حال چالشبرانگیزترین پدیدههای اجتماعی و سیاسی افغانستان در بخش اعظم تاریخ معاصر افغانستان در بیشتر از ۲۵۰ سال بوده، ولی در سالهای اخیر، بویژه پس از تحول سیاسی سال ۲۰۲۱، شدت بیشتری یافته است. در ادامه، بررسی تحلیلی و جامع از تبارگرایی در افغانستان ارائه میشود:
اشکال مختلف قومگرایی:
الف. قومگرایی مثبت (هویتمدار): تاکید بر زبان، فرهنگ، آداب و رسومی با حفظ احترام به اقوام دیگر. این نوع معمولاً بیخطر است و به تقویت تنوع فرهنگی کمک می کند.
ب. قومگرایی منفی (انحصارطلب و تبعیصآمیز): هنگامی که یک قوم خودرا برتر می داند و خواهان تسلط بر دیگر اقوام، یا حذف و بیحقوقسازی آنها است. این نوع خطرناک است و منشا بسیاری از منازعات قومی می شود.
نشانههای قومگرایی منفی:
- استفاده از زبان تحقیرآمیز در بارهٔ اقوام دیگر،
- امتیازدهی بر اساس تعلق قومی (نه شایستگی)،
- حذف یا نادیده گرفتن تاریخ و فرهنگ سایر اقوام،
- توزیع ناعادلانهٔ منابع بر مبنای قومیت،
- نفرتپراکنی یا تهدید به خشونت قومی
دلایل شکلگیری قومگرایی:
- فقدان دولت ملی و عادل،
- محرومیت یا تبعیض تاریخی یک یا چند قوم،
- سوءاستفادهٔ سیاستمداران برای جلب حمایت قومی
- ضعف هویت ملی مشترک،
- مداخلات خارجی برای دامنزدن به شکافها
پیامدهای قومگرایی:
- بی اعتمادی میان اقوام،
- فروپاشی انسجام ملی،
- جنگ داخلی و خشونتهای قومی،
- تبعیض ساختاری و انزوای اجتماعی،
- مانعتراشی در برابر توسعهٔ پایدار
در نتیجه؛ قومگرایی زمانی خطرناک می شود که از افتخار هویت ملی به هویت قومی عبور کرده و به انکار، سرکوب یا حذف دیگر اقوام بینجامد. راهکار مقابله با آن، تقویت هویتملی فراگیر، عدالت اجتماعی، و گفتوگوی بین فرهنگی است.
در اینجا نمونههایی از کشورهای موفق و ناکام در مدیریت قومگرایی را نام می بریم:
سوئیس- نمونه موفق؛ چین – نمونهٔ ناکام در همگونسازی قومی؛ رواندا- نمونهٔ تلخ از قومگرایی افراطی؛ کانادا- نمونه موفق با اقلیت قدرتمند (کوبک)
و اما برای افغانستان توصیه می شود تا برای عبور از تبارگرایی نیازمند:
الف-نظام سیاسی فراگیر، غیرقوممحور و عادلانه؛
ب- آموزش ملی غیرتبعیضآمیز در بارهٔ فرهنگ و تاریخ همه اقوام؛
ج- حذف زبان تبعیض و نفرت پراکنی از سیاست و رسانهها؛
د- تقویت نهادهای بیطرف و شایستهسالار؛
ه- الگوی توزیع قدرت بر اساس حقوق شهروندی، نه وابستگی قومی.
۲. ریشههای تاریخی
- ریشه تبارگرایی در افغانستان به ساختار قدرت متمرکز قبیلهای و انحصار تاریخی قدرت توسط یک یا دو قوم عمده بازمیگردد.
- سیاستهای دولتهای افغانستان نوین در بیشتر از دو ونیم قرن، بویژه در دورههای سلطنت ٔ محمد زاییها و جمهوریهای قبل از طالبان، به نوعی بازتولیدکننده تعصب قومی بودند.
۳. تبارگرایی در سالهای پس از ۲۰۰۱
- با وجود ایجاد قانون اساسی مبتنی بر “ملت واحد” در ۲۰۰۴، توزیع قدرت در دولت، پارلمان، ارتش و نهادهای مدنی همچنان بر مبنای سهمیهبندی نانوشته قومی ادامه یافت.
- رهبران قومی بهجای وفاداری به منافع ملی و همکاری ملی، اغلب به تقویت پایگاه قومی خود پرداختند و ساختار دولت ملی به شدت قوممحور و تکهتکه شد.
۴. تحولات پس از ۲۰۲۱ و شدتگیری تبارگرایی
- پس از تسلط دوباره طالبان، شاهد تمرکز شدید قدرت در یک گروه قومی (پشتون) و حذف سیستماتیک دیگر اقوام از ساختار قدرت هستیم.
- اقوامی چون تاجیکها، هزارهها، ازبکها، ترکمنها و نورستانیها، یا حذف شدهاند یا نقش آنها بسیار کمرنگ شده است.
- در مقابل، طالبان در ظاهر تلاش دارند تصویر “حاکمیت واحد اسلامی” را القا کنند، اما در عمل تمرکز قومی و قبیلهای در هسته رهبری آشکار است.
۵. نقش رسانهها و شبکههای اجتماعی
- تبارگرایی در سالهای اخیر شکل جدیدی به خود گرفته و به رسانههای اجتماعی راه یافته است.
- برخی کاربران و فعالان با تاکید افراطی بر “هویت قومی”، به نفرتپراکنی و طرد دیگران دامن میزنند.
- در مقابل، شبکههایی نیز شکل گرفتهاند که خواهان “ملیگرایی همگرایانه” و مقابله با تفرقه قومی هستند.
۶. پیامدهای تبارگرایی برای جامعه
الف. تضعیف همبستگی ملی: تبارگرایی، روحیه همدلی و حس تعلق به یک ملت واحد را از بین میبرد. بهجای تقویت هویت ملی، هویتهای قومی تقویت میشوند و گروهها بیشتر به منافع قومی خود میاندیشند تا منافع جمعی ملت افغانستان.
ب. افزایش بیاعتمادی و دشمنی میان اقوام: رشد تبارگرایی، زمینهساز بدبینی، شکاف، و حتی خصومت میان گروههای قومی میشود. در چنین فضایی، سوءظن و اتهامزنی جای گفتگو و همکاری را میگیرد، که این امر امنیت اجتماعی را تهدید میکند.
ج. سیاسیسازی هویت قومی: هنگامی که هویتهای قومی وارد عرصه سیاست میشوند، احزاب و رهبران بهجای برنامهمحور بودن، بهسوی بسیج قومی میروند. این روند باعث انحصار قدرت توسط برخی اقوام و به حاشیه راندهشدن دیگران میشود و در نهایت بیثباتی سیاسی را به همراه دارد.
د. ضعف نظام حکمرانی و خدمات عمومی: تبارگرایی باعث میشود استخدامها و انتصابها بر اساس وابستگی قومی باشد نه شایستگی. این امر منجر به ناکارآمدی نظام اداری و بیاعتمادی مردم به دولت میشود.
ھ. تشدید درگیریها و بحرانهای امنیتی: در مواردی، تبارگرایی بستر جنگهای داخلی، شورشها یا رقابتهای مسلحانه شده است. بسیاری از گروههای مسلح از شکافهای قومی برای جلب نیرو و تأمین مشروعیت خود استفاده کردهاند.
و. مانع توسعه پایدار: در فضای پرتنش و متفرقه قومی، سرمایهگذاری، پروژههای عمرانی و ابتکارات اجتماعی با مشکل مواجه میشوند. سرمایهگذاران و نهادهای بینالمللی نیز از ورود به چنین محیطی واهمه دارند.
ز. مهاجرت نخبگان و فرار مغزها: تبارگرایی نخبگان علمی، فرهنگی و سیاسی را که احساس میکنند شایستهسالاری وجود ندارد، وادار به ترک کشور میکند. این پدیده به تحلیل منابع انسانی افغانستان منجر میشود.
ح. سوءاستفاده رهبران قومی: برخی از رهبران قومی با دامنزدن به اختلافات و تحریک احساسات قومی، سعی در تثبیت جایگاه خود و کسب امتیاز سیاسی یا اقتصادی دارند. این روند آسیبزننده و خطرناک، چرخه تبارگرایی را ادامه میدهد.
راهحلها و پیشنهادها (به صورت فشرده)
- ترویج آموزش ملی و هویت مشترک افغان بودن در مدارس و رسانهها؛
- تمرکز بر شایستهسالاری در اداره و حکومت؛
- تقویت مشارکت همه اقوام در تصمیمگیریها؛
- بازنگری در نظام توزیع قدرت و منابع بهصورت عادلانه؛
- گفتوگوی بیناقوام با هدف آشتی ملی و اعتمادسازی.
۷. راهکارهای پیشنهادی برای کاهش تبارگرایی
راهکارهای کاهش تبارگرایی (قومگرایی(در افغانستان نیازمند رویکردی چندجانبه، تدریجی، و همزمان در سطوح سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی است. در ادامه، مجموعهای از راهکارهای عملی، پیشنهادی و قابل اجرا برای کاهش این پدیده آورده میشود:
الف. اصلاح ساختار سیاسی و اداری
- شایستهسالاری در استخدام و انتصابات: استخدامها باید بر اساس توانایی و تخصص باشد، نه تعلق قومی.
- حکومت فراگیر و نمایندگی عادلانه اقوام: نظام سیاسی باید به گونهای طراحی شود که همه اقوام در آن حس مشارکت، نمایندگی و مالکیت داشته باشند.
- تقویت تمرکززدایی مثبت: بدون دامنزدن به تجزیهطلبی، باید اختیارات بیشتر به واحدهای محلی داده شود تا احساس محرومیت کاهش یابد.
ب. بازسازی هویت ملی مشترک
- ترویج «هویت ملی فراتر از قومیت»: با تکیه بر ارزشهای مشترک ملی(تاریخ، دین، فرهنگ، زبانهای رسمی) میتوان حس ملیگرایی مثبت را جایگزین تبارگرایی کرد.
- بازنگری در محتوای درسی مکاتب: محتوای درسی باید به همگرایی، تساهل، احترام به تنوع قومی و همبستگی ملی تأکید کند.
- تدوین روز ملی وحدت اقوام: این اقدام هرچند نمادین خواهد بود، اما در فرهنگسازی برای پذیرش متقابل مؤثر است.
ج. تقویت عدالت اجتماعی و اقتصادی
- توزیع عادلانه منابع و پروژهها: اجرای پروژههای توسعهای باید در سراسر کشور و متناسب با نیازهای واقعی مناطق صورت گیرد، نه بر اساس تعلقات قومی.
- رفع تبعیض از اقوام محروم: اقوامی که احساس حاشیهنشینی دارند، باید از طریق سیاستهای حمایتی تقویت شوند.
د. نقش نخبگان و رسانهها
- نخبگان دانشگاهی، دینی و فرهنگی باید در برابر تبارگرایی موضع روشنگرانه بگیرند و از ترویج روایتهای تفرقهافکنانه خودداری کنند.
- رسانههای ملی و محلی باید در خدمت وحدت ملی باشند، نه دامنزدن به هویتگرایی قومی. نظارت جدی بر محتوای رسانهای در این زمینه حیاتی است.
ھ. گسترش گفتوگوهای بیناقوام
- گفتمانسازی میان اقوام از طریق کنفرانسها، نشستهای فرهنگی، تبادل نخبگان، و برنامههای جوانان میتواند سبب اعتمادسازی شود.
- سازوکارهای عدالت انتقالی مانند عذرخواهی رسمی از بیعدالتیهای گذشته و به رسمیت شناختن دردهای مشترک، روند آشتی ملی را تسهیل میکند.
و. برخورد با تحریککنندگان تفرقه قومی
- وضع قوانین منع نفرتپراکنی قومی و پیگیری قضایی رهبران و رسانههایی که تنش قومی ایجاد میکنند.
- تقویت نهادهای بیطرف نظارتی برای جلوگیری از تبعیض قومی در نهادهای حکومتی.
ز. الگوسازی از جوامع چندقومیتی موفق
مطالعه و بومیسازی تجربه کشورهایی مانند رواندا، آفریقای جنوبی، کانادا یا سوئیس که توانستهاند بر شکافهای قومی فائق آیند، میتواند آموزنده باشد.
جمع بندی:
تبارگرایی، اگرچه بخشی از واقعیت تاریخی افغانستان است، اما تداوم آن نهتنها مانع بزرگ در مسیر ثبات، توسعه و ملتسازی است، بلکه میتواند منجر به شکافهای جبرانناپذیر اجتماعی و درگیریهای داخلی گردد. در شرایط کنونی، عبور از تبارگرایی و حرکت بهسوی یک هویت ملی فراگیر و همزیستانه، شرط اصلی بقای صلحآمیز افغانستان است.
مبارزه با تبارگرایی نیازمند اراده سیاسی، مشارکت اجتماعی، و تعهد اخلاقی نخبگان است. بدون یک عزم ملی برای پایاندادن به این پدیده، توسعه پایدار، عدالت و صلح در افغانستان دستنیافتنی خواهد بود.
***
بحث دوم:
تبارگرایی و فدرالیسم در افغانستان: رابطه، چالش و چشمانداز
۱. تبارگرایی چیست؟
تبارگرایی به تمایل افراد یا گروهها برای تعریف هویت، منافع و جایگاه اجتماعی–سیاسیشان صرفاً بر مبنای قومیت یا نژاد اطلاق میشود. این پدیده اغلب به انحصارطلبی سیاسی، تبعیض ساختاری و شکاف اجتماعی منجر میشود.
۲. فدرالیسم چیست؟
فدرالیسم نظامی از حکومتداری است که در آن قدرت بین دولت مرکزی و واحدهای محلی (ایالتها، ولایات، مناطق) تقسیم میشود. هدف اصلی فدرالیسم، تقویت خودگردانی محلی، مشارکت دموکراتیک، و توزیع عادلانه منابع است.
۳. رابطهٔ میان تبارگرایی و فدرالیسم در افغانستان
۴. پرسش اصلی: آیا فدرالیسم میتواند راهحلی برای مهار تبارگرایی باشد؟
پاسخ مشروط است؛ اگر فدرالیسم بر پایهٔ جغرافیای اداری و الزامات توسعهای بنا شود، نه بر اساس مرزبندی قومی، آنگاه میتواند سطحی از توازن و خودمختاری مثبت را ایجاد کند. اما اگر ساختار فدرال با محوریت قومیت طراحی شود، احتمال تقویت تبارگرایی و رقابتهای واگرایانه و واپسگرایانه بسیار بالا خواهد بود.
۵. آلترناتیوها و مدلهای پیشنهادی برای افغانستان
الف. فدرالیسم توسعهمحور (غیراقوامی(: تقسیم مناطق بر اساس نیازهای توسعهای، منابع طبیعی و جغرافیای اقتصادی، نه بر مبنای هویت قومی.
مزیت: تمرکز بر عدالت اجتماعی، کاهش رقابتهای هویتی.
ب. عدم تمرکز اداری در مرکز بدون فدرالیسم رسمی: مدلهایی شبیه به اندونزی یا بریتانیا که در آن حکومت مرکزی پابرجا میماند ولی ولایات/مناطق از اختیارات اداری بیشتری برخوردارند
مزیت: از خطر تجزیه میکاهد ولی به خودگردانی کمک میکند.
ج. فدرالیسم فرهنگی، نه سیاسی: اقوام، زبانها و سنتها به رسمیت شناخته شوند ولی تقسیم قدرت فقط بر پایه معیارهای اداری و اقتصادی باشد.
مزیت: حفظ وحدت سیاسی همراه با احترام به تنوع فرهنگی.
۶. راهکارهای کاهش تبارگرایی در چارچوب فدرالی یا غیرفدرالی
- آموزش ملی و تولید روایت مشترک از تاریخ و هویت
- تقویت احزاب و نهادهای سیاسی فراملی قومی
- تضمین حضور متوازن اقوام در ادارات، رسانهها و نیروهای امنیتی
- تمرکز بر عدالت توسعهای برای مناطق محروم
- اصلاح قانون اساسی برای بازتاب تنوع، نه انحصار
جمعبندی:
فدرالیسم در افغانستان نه بهعنوان یک تهدید ذاتی، بلکه بهعنوان یک ابزار احتمالی برای حل بحرانهای تاریخی قابل بررسی است — مشروط بر آنکه به جای تقویت تبارگرایی، بر توازن، برابری و توسعه پایدار متمرکز باشد.
بحث در مورد فدرالیسم بسیار طولانی بوده می تواند. الگوگیری پیاده کردن نظام فدرالی کارآیی ندارد. مکانیسم های عملی فدرالیسم از یک کشور تا کشور دیگر الزاماً همسان بوده نمی تواند.
* * *
بحث سوم
حکومتهای قوممحور و قدرتهای خارجی
سیاست قومگرایی در افغانستان نهتنها محصول ساختارهای داخلی ناکارآمد است، بلکه ارتباط تنگاتنگی با منافع و سیاستهای قدرتهای خارجی دارد. در اینجا به بررسی این رابطه میپردازیم:
۱. استفاده ابزاری قدرتهای خارجی از شکافهای قومی
قدرتهای منطقهای و جهانی اغلب از تنشهای قومی برای پیشبرد منافع خود بهره گرفتهاند:
قدرت خارجی روش مداخله قومی هدف
ا- پاکستان حمایت از گروههای خاص مذهبی/قومی (مانند طالبان) ایجاد عمق استراتژیک در افغانستان
اا- ایران حمایت فرهنگی از شیعیهها و تاجیکها(بهویژه هزارهها) نفوذ فرهنگی و مذهبی
ااا- آمریکا همکاری با گروههای قومی مختلف در زمان حضور نظامی مدیریت موقت ثبات و مبارزه با تروریسم
اااا- روسیه تماس با گروههای ضدطالبان و منطقهای بازسازی نفوذ سنتی در منطقه
ااااا- چین سکوت در برابر طالبان، حمایت اقتصادی محدود جلوگیری از نفوذ افراطگرایی به سینکیانگ
۲. پیامدهای منفی نفوذ خارجی از مسیر قومگرایی
الف. تقویت شبهنظامیان قومی : قدرتهای خارجی گاه گروههایی را تقویت میکنند که بر پایه قومیت سازمان یافتهاند، نه بر اساس شایستهسالاری یا نفع ملی.
- تضعیف وحدت ملی : حمایت خارجی از یک قوم، باعث بیاعتمادی سایر اقوام میشود.
ج. تشدید شکاف مرکز–حاشی : اقوام محروم احساس میکنند سهمی از قدرت ندارند، در حالیکه اقوام مورد حمایت خارجی جایگاه بیشتری دارند.
- تداوم ناامنی و ناپایداری: قومگرایی تحریکشده از بیرون، یکی از موانع اساسی صلح و توسعه پایدار است.
۳. چگونه باید با این وضعیت برخورد کرد؟
الف. ایجاد دولت ملی مستقل و بیطرف: تنها یک دولت غیرقومگرا و شفاف میتواند مانع نفوذ قدرتهای خارجی از مسیر قومگرایی شود.
ب. افزایش آگاهی عمومی و سواد سیاسی: مردم باید درک کنند که وحدت ملی بهنفع همه اقوام است و نفوذ خارجی تنها ابزار تفرقه است.
ج. شفافسازی روابط خارجی: هرگونه رابطه با کشورهای دیگر باید بر اساس منافع ملی تعریف شود، نه منافع قومی یا فرقهای.
د. دیپلماسی متوازن منطقهای: افغانستان باید با همه همسایگان رابطهای متوازن، نه قوممحور، برقرار کند.
جمعبندی:
سیاست قومگرایی در افغانستان نهتنها یک بحران داخلی، بلکه یک ابزار نفوذ خارجی است. مقابله با آن نیازمند ساختن یک ساختار سیاسی فراگیر، تقویت نهادهای ملی، و حفظ استقلال سیاسی و فکری جامعه در برابر بازیهای قدرتهای منطقهای و جهانی است.