س. ح.  روغ

 ۲۲/۰۹/۲۵

 از  ۱۹۱۹میلادی!

چندی شد که خوانندگان وشنوندگان افغان با برخی ادعاها پیرامون  «استقلال افغانستان » مواجه ساخته می شوند. این ادعا ها با فرارسیدن ۱۰۶سالروز استرداد استقلال افغانستان متراکم تر شدند. خوانندگان و شنوندگان آگاه این جا و آن جا در برابر این ادعا ها از حقیقت دفاع کردند.

وضع هنگامی بحرانی  شد که «انجمن» تأریخ افغانستان هم به  این ادعا ها پیوست و از نام و تحت عنوان «انجمن تأریخ افغانستان» به  این ادعا ها کرسی داده شد،  و از منبر منادی تأریخ، رسماً حماسهٔ استقلال افغانستان را زیر سوال برد.

معلوم است که چنین موضع گیری ها نه از وظایف، و نه از صلاحیت های کدام «انجمن» است؛ وظایف «انجمن»، و یا هر مرجعی که با تأریخ افغانستان کار می کند، برپا داشتن و حفظ و تداوم خاطرهٔ ملی افغان است.

لغزش در بحث استقلال، و  در بحث استرداد استقلال افغانستان، چه قصدی و چه غیر قصدی، سرتاسر مباحث سیاسی ما را  زیروزبر می کند. از همین نظر است که این ادعا ها با نگرانی های ما دربارهٔ تبعات گستردهٔ آن ها همراه می شوند.

بحث در استقلال افغانستان یک بحث کلیدی تأریخ سیاسی ما است.

پس یک ضرورت ملی است که در این بحث صاف را از مضاف جدا کنیم!

  •  

سه ادعا را برجسته می سازیم:

۱- از هوش مصنوعی پرسیدم؛ گفت افغانستان مستعمره نه بوده است.

۲- استقلال ۱۹۱۹درست نیست. کودتای۱۹۱۹  بگوییم.                 

۳- افغانستان وجود خارجی ندارد. این سرزمین بخشی از قلمرو ایران بوده است.

با نام های این اشخاص کاری نه داریم ؛ اما بدون مشکل درمی یابیم که این سه بیان در یک نقشهٔ واحد به هم وصل می شوند:

نقشه در این  باره که موجودیت سیاسی معاصر  وطن افغان در سایهٔ انکار رانده شود! تمامیت وطنی ما سلب و خلع شود!

راه برای تجزیهٔ وطن ما گشوده شود!

این نقشه با شنیع ترین چشم داشت    های منطقوی  و  جهانی بر علیه افغانسان خویشاوند است. چنین نقشه ها همین اکنون هم در کار اند.

طرفه این که این مدعیان در بارهٔ خود هم ادعا های بلند دارند. گفتار شان با لوازم «اکادمیک» آرایش شده است.  یکی شان فرموده ساخت که عییییین ۵۰ کتاب دربارهٔ افغانستان خوانده است!!

اما حاصل ادعا ها چنین است:

«بدانید و آگاه باشید که شما افغانان و افغانستان وجود خارجی نه دارید!!»

چرا؟

چون در زیر پا های تان ثروت های بی پایان نهفته است!!

این ثروت ها از شما افغانان نیستند!!

این ثروت ها باید به دست آنان تصاحب شوند !!

اکنون، پس ازپنجاه سال جنگ، جنگی که جنگ ما افغانان نه بود و نیست، این مجال خود را نشان می دهد تا افغانان دو باره به خود برگردند. در چنین احوالی سوال ها و اولویت های متعددی در برابر ما ظاهر می شوند. و از این میان یک سوال، مصرّانه تر از همه سوال ها، پیش می براید :

سوال از آغاز

سوال از آغاز، سوال بنیادی وضع کنونی ما است.

از کجا آغاز کنیم؟

 و از چی آغاز کنیم؟

سوال از آغاز، ما را نه به ۵ هزار  سال پیش، نه به یک هزار سال پیش، ونه به سه صد سال پیش، بل به صد سال پیش بر می گرداند. حتی همین چند نفر که  به استقلال، وبه شاه بزرگ امان الله، تهمت و دشنام می نویسند، همین ها هم، نه دانسته، به همین صد سال پیش بر می گردند.

اما چرا چنین است؟

۱۹۱۹م. در تأریخ ما یک نهاد و یک نماد رمزینه است  

چرا ؟

  •  

طی پاسخ هایی که دوستانِ حقیقتْ یاب نوشتند، «خیانت» و «توطئه» و«مزدور اجانب» و چنین خطاب  ها، بیش تر برتری داشتند؛ اما چنین خطاب های شتابزده نه تنها حتماً وارد نیستند، بل چنین خطاب ها اصلاً پاسخ آن ادعا ها نیستند.

وانگهی بحث های ما افغانان معمولاً از دقت نظری  فاصله دارند و اکثر فاقد دقت نظری هستند؛و ما برای رسیدن به یک دقت نظری قناعت بخش و «استاندارد» هنوز بسیار باید کار کنیم . باید مبانی دقیق برای مباحث ما وضع کنیم، و در این میان بحث دربارهٔ استقلال افغانستان اولویت خاص دارد. ما باید با  اندیشهٔ روشن نشان بدهیم که چرا و چگونه مقابله با ادعا های بالا از شرایط امتناع ناپذیر یک رستاخیز نو افغان است. 

ابراز نظر حق مسلّم هر افغان، حتی  دربارهٔ  مسایل دارای طیف و مقیاس«ملی» است؛ اما ابراز  نظرها هنگامی اعتبار ملی می یابند که  مرجع آن ها  یک اجماع ملی استوار باشد.

ابراز نظر ها وقتی  پُر از معضل می شوند که متکی بر یک مرجعیتی  مطرح شوند که نتیجهٔ یک اجماع ملی نیست؛ «انجمن» تأریخ افغانستان دقیقاً از همین منظر، معضل آفریده است.

فکر و بحث را  رشد بدهیم!

برای این که فکر و بحث را رشد بدهیم، باید سوال مطرح کنیم!

و برای یافتن سوال های بنیادی ما، باید پرسیدن را فرا بگیریم!

سوال ها نه مُرده اند!

سوال ها نه می میرند!

جنگ نه می تواند سوال ها را به گلوله ببندد!

مشکل ما این است که تنور پرسیدن در ما خاموش شده است!

این که ما دچار فراموشی از پرسیدن شده ایم، این همان انحطاط است:

انحطاط  یعنی این که ما دچار این فراموشی شده ایم که خود را زیر سوال ببریم!

اندیشهٔ ضد انحطاطی یعنی این که ما خود را پیوسته و بی وقفه زیر سوال ببریم!

با پیگیری تمام به میدان بحث بر گردیم و بحث ها را نه شخصی، بل مفهومی و معنایی بسازیم. که بیدل گفت:

«طالبِ صحبتِ معنی نظران باید بود»

  •  

اینک این بحث را با همان چار مفهومی می گشاییم که در بالا به نقل آوردیم:

استعمار   ؛ چرا افغانستان مستعمره ترین مستعمره در شرق بوده است؟

استقلال    ؛  از چه وقت؟ چرا «استردادِ» استقلال افغانستان درست است؟

افغانستان  ؛ چرا «وجود خارجی» افغانستان معاصر با «کشور» تعریف می شود؟

مشروطه  ؛  آغاز ما؟ چرا  آغاز ما نه می تواند به جز  یک «مشروطهٔ نو» باشد؟

سخن اول

دورۀ هوتکیان و سایهٔ استعمار

آیا استقلال افغانستان با امپراطوری هوتک آغاز می یابد؟

در این جا نظر ما به «تأریخ» دروهٔ هوتکی نیست. برخی ملاحظاتی را برجسته می سازیم که به بحث ما رابطه دارند.

  • ملاحظاتی از تأریخ
  •  رشادت افغانان در جنگ علیه صفویان و سوال مدارا با مردم

«پارسیان به محض شنیدن شایعۀ نزدیک شدن افغانان می گریختند… نواب، صفوی، تخمیناً ۸ هزار سپاهی با خود داشت…تیمورخان افغان، با ۲۰۰سپاهی، به این منظور که سپاه نواب را از جایگاه امن و کوهستانی شان بیرون بیاورد به جنگ و گریز پرداخت … سپاهیان نواب به میان دشت هموار سرازیر شدند. در این زمان زبردست خان با  ۶۰۰ مرد دیگر به میدان نبرد رسید و چنان سخت به مردان نواب تاخت که پس از۳ ساعت نبرد همگان گریختند…کشتگان سپاه نواب چندان زیاد بودند که زبردست خان می خواست کوهی از سرهای بریدۀ شان در بندر عباس برافرازد..»

(ویلهلم فلور؛ تهران ۱۳۶۷؛صص ۹۷و۱۲۴)   

  • قضاوت تاریخ دربارهٔ محمود هوتک در مقایسهٔ با شاه حسین صفوی

«… در آغاز او (محمود هوتکی) شخصی با نشاط و معتدل بود؛ و یکی از کار های نخستین او در مسند پادشاهی پارس صفوی، اقدام انسانی وی در رسانیدن آذوقه برای مردم قحطی زدۀ اصفهان بود… در ماه های اولیه سلطنت خود با میانه روی که مایۀ اعجاب پارسیان شده بود، فرمانروایی کرد… و باالنتیجه پارس در اوایل سلطنت محمود از حکومت برتر از آن چه در نیم قرن گذشته داشت، برخوردار گردید

محمود در غذا خوردن میانه رو بود… شراب نمی نوشید و به جز با زوجۀ خود، دختر شاه سلطان حسین، با هیچ زنی هم بستر نه شد…

برخلاف شاه حسین صفوی که تن پرور و عیاش بود … شاه محمود فعال و پرطاقت بود … در جنگ پیش روی سپاه خود قرار می گرفت…در حق دشمن خود بسیار قهار بود…»

(س. ج. طباطبایی؛ تهران۱۳۸۲؛ص ۴۶)

  • بحث تاریخ از سپهسالاران هوتکی هم جالب است:

نقش سپهسالار زبردست خان هزاره، خاصتاً زمانی برجسته تر می شود که نصرالله زرتشتی و محمدعلی دایکوندی،دو سپهسالار بزرگ لشکر هوتکی، در جنگ به شهادت می رسند. زبردست خان در همه جا حاضر است؛ پیچیده ترین وظایف سیاسی و نظامی به وی واگذار می شود؛ و شاه اشرف به وی حرمت قایل است:

«زبردست خان…در اصفهان به هالندیان گفت:

دستور دارم که بندرعباس و بخش های دیگر را زیر فرمان افغان در آورم و راه ها را برای  بازرگانان امن و خالی از خطر بسازم» (ویلهلم فلور؛ص ۱۲۷)

  • زیاده روی های سپاهیان هوتکی

این بحث، و اضافه روی های سپاهیان هوتکیان ملعبهٔ نکوهش نویسی تأریخ نگاران ایران کنونی بوده، و به تکرار به آن اشاره و مراجعه می شود. در هر موردی، و از جمله در بحث «افاغنه»، این بیانات زیب و زینت همه تحلیل های «غرای» تأریخی قرار داده می شود. و کسانی از نویسندگان افغان هم آن را نشخوار می کنند.

آیا سپاهیان هوتکی حقیقتاً اضافه روی هایی کرده اند؟

بلی ! بدون تردید آنان اضافه روی هایی کرده اند.

سپاهیان هوتکیان در پی غنایم بودند؛وتحریص به این غنایم از خصوصیات سازمان یابی «سپاه اجیر» هوتکی، و همه لشکر های اجیر در طی تاریخ، بوده است:

«ثروت بی پایان پایتخت صفوی به شما تعلق دارد.»

  • (دیولافو؛ تهران ۱۳۷۱؛ ص۲۵۷)

و این اضافه روی ها،علاوه از این تحریص به غنایم، دو عامل مهم دیگر هم داشته است: یکی عامل مذهبی که درشکل مقابلۀ سنی وشیعه از داخل سپاه افغانی و از بیرون به وسیله عدۀ زیادی تحریک می شد؛

ودیگری ضعف ادارۀ مرکزی در هر دوجانب، هم درجانب صفوی،و هم در جانب افغان،  

بعد  از آن که به  دلیل عدم توازن روانی  محمود هوتکی،  زودتر ظاهر شدند؛ و سپاهیان از

نظم و نظام «عسکری» بیرون افتیدند و مرتکباتی از ایشان سر زد.

در جاهایی دیگر و در دوره های دیگر نیز سپاهیان اجیر چیزی متمایز تر از آن نه کرده  اند. در آغاز دورهٔ اسلامی،«غازیان»، و «مطوعه»با همین وعدهٔ گرفتن غنیمت، به نفع عرب وارد جنگ ساخته شدند؛ خود صفویان،و نادر افشار، عین همین اضافه روی ها را کردند؛

قرن ۲۰ وقرن۲۱را بخاطرمی آوریم با جنایات چندش آور علیه بشریت در ویتنام؛ درعراق؛  در افغانستان؛ در لیبی؛ در سوریه ؛ در غزه و…

تاراج آثارعتیقۀ و موزیم های عراق و سوریه از خاطره های خجالت باری که تأریخ پیوسته آن خاطره ها را زیب عنوان عاملان آن خواهد ساخت.

رویداد ها نشان دادند که ادعای بالابلند «مأموریت تمدنی!! »، چیزی بیش تر از یک ریشخند بر ریش تأریخِ خیله خند نه بوده است !

فقط کافی است که به تاراج وحشیانۀ میراث فرهنگی افغانان در طی ۴۵ سال جنگ اعلان

ناشده بر علیه افغانستان اشاره شود. این تاراج پس از سال ۱۹۹۲ شکل یک دزدی کاملاً علنی را بخود گرفت که «جهادیان» نیز فعالانه در آن مشارکت داشتند:

         ۱- تاراج آثار خطی ومکتوب افغانستان که در آرشیف ملی، در موزیم کابل، در کتابخانۀ اکادمی علوم افغانستان و در کتابخانۀ پوهنتون کابل و سایر مراجع حفاظت می شدند.

در موزیم کابل دستکم ۳۰ عنوان اثر خطی و مکتوب قرار داشتند که اهمیت استثنایی داشتند. در آرشیف ملی افغانستان هزاران نسخۀ پربهای خطی و هنری، شامل ۱۲ هزار نسخ خطی و۱۵۰ هزار سند با اهمیت استثنایی تاریخی موجود بودند. در کتابخانۀ اکادمی علوم افغانستان و کتابخانۀ پوهنتون کابل مجموعۀ بسیارغنی تحقیقات دانشمندان افغان موجود بودند. کتیبۀ سرخ کوتل و کتیبۀ بسیار مهم رباطک، سنگ هفت قلم زیارت خواجه عبدالله انصاری، سنگ نبشۀ آرامگاه محمود غزنوی، و بسیاری از آثار خطی دیگر تاراج شدند.

به طور غیرقابل انکاری ثابت است که ایران کنونی و پاکستان غارت این آثار تکرارناشدنی را سازمان داده اند و این آثار ملی افغانستان را چپاول کرده اند.

         ۲- تاراج آثار وآبدات باستانی افغانستان؛ شامل آثار استثنایی موجود در موزیم کابل؛ و بامیان و هده و استوپه های ننگرهار و بلخ؛ و شامل حفریات غیرقانونی خارجیان در داخل قلمرو افغانستان. این حفریات غیرقانونی که در دهۀ ۱۹۸۰ اینجا و انجا خبرهای آن نشر می شد؛ پس از ۱۹۹۲ شکل یک غارت سازمانیافتۀ میراث فرهنگی افغانستان را به خود گرفت که مطبوعات جهانی از خبر های تاثر آور آن مملو است.

         ۳- ویران سازی قصدی میراث باستانی افغانستان؛ به مانند آثار بامیان؛ چکری کابل؛ هده و از این گونه. پاکستان با نابودساختن قصدی وپلان شدۀ این مراکز تمدن گریکو بودیک، تلاش دارد این ادعای مضحک را بر جای بنشاند که گویا مرکز تمدن گندهارا، پاکستان بوده است.

۴- تاراج گنجینه های طلایی افغانستان. نه تنها آثار موجود در موزیم کابل؛ بل تاراج گنجینه های “میرزکه” خوست افغانستان و مراکز تمدن باختری در کابل، کندز و بلخ شامل چندین تن اثار طلایی نایاب، خاصتاً برجسته می گردد. یونسکو ضمن یک فلم مستند توضیح داد که آثار طلایی طلا تیپه از اهداف بزرگ تاراج میراث گنجینه های افغانستان بوده است؛ فلم مستند یونسکو می گوید که «جهادیان» دکتور نجیب الله را شقه شقه کردند ولی وی نگفت که این گنجینه در کجا پنهان شده است. درسال ۲۰۰۴ از روی این گنجینه دوباره پرده  برگرفته شد؛ و معلوم شد که نجیب الله نه تنها گنجینۀ طلاتپه، بل برخی از سایر آثار بیش قیمت افغانستان را نیز محفوظ ساخته بود؛ از جمله

سیبل معروف آی خانم که یک قیمت برای آن متصور نیست .

(برای توضیح بیشتر نگاه کنید: سید ضیاالدین قطبی؛ کابل ۱۳۸۹؛ صص ۳۰۰ تا ۳۲۰)

  • مقام تاریخی دورهٔ هوتکی
  • شرایط تاریخی ظهور اقتدار هوتکی

دورۀ هوتکی را با این مشخصه تعریف می کنیم که با تسخیر «پایتخت» اصفهان به دست افغانان، یک «مرکز ثقل» نو تأسیس شد و اقتدار هوتکی در کرسی و در نقش اقتدار صفوی وارد صحنهٔ بین المللی شد.

اصفهان که مسنَد اقتدار هوتکی قرار گرفت یک مرکز مهم تعاملات در جهان آن زمان بود؛ امپراطوری صفوی که اقتدار محمود هوتکی  به جای آن عروج کرد، یکی از سه امپراطوری عظیم آن دوران ( امپراطوری های عثمانی و صفوی و گورگانی) در آسیا بود.

در اروپای آن زمان تقسیمات کشوری پس از امپراطوری مقدس فقط ۵۰ سال قبل انجام شده بود؛ و اقتدار های اروپایی برای غلبه بر مشکلات داخلی، یکی به دنبال دیگری، در راه مستعمره ساختن جهان در مقابل این سه امپراطوری آسیایی قرار گرفتند؛

زایل ساختن این سه امپراطوری آسیایی از دستورالعمل های توسعهٔ استعماری شد

در میان این سه امپراطوری آسیایی هم ، بیش تر، مخاصمت برقرار بود؛ این مخاصمت از جانب امپراطوری عثمانی بر علیه امپراطوری صفوی، علاوه بر سایر عوامل ، دلایل جدی در تعصب مذهبی داشت. اسناد یقینی به دست هستند که استعمار بر این تعصب مذهبی متمرکز شد، و آن را با همه امکانات دامن زد و تشدید کرد.

از جانب دیگر در تمادی بیش تر از یک قرن  رقابت خشن در میان صفویان و گورگانیان بر سر کندهار و هرات جریان داشت.  بابر زمانی در کندهار کرسی داشت  و از کندهار به هند فرود آمد. صفویان در ۱۶۴۸ کندهار را اشغال کردند و  برغم مخالفت گورگانیان ، اشغال  صفوی برای مدت ۶۰ سال ادامه یافت. روس ها در این دوران با قیام ها در دون و با جنگ در سویدن مصروف بودند و توجه به انکشافات کندهار را به بعد موکول کردند. عثمانیان که دورتر بودند، بیش تر از زمینهٔ مذهبی بر این  برخورد ها اثر گذاشتند.

اقتدار میرویس خان هوتک در کندهار، که پسان تر بخش هایی از هرات را هم ضمیمه کرد، از  مصب همین رقابت ها برخاست.  ضعف های هر سه امپراطوری، مجال برای ظهور اقتدار هوتکی را گشود.

کشمکش در میان سه امپراطوری چارچوب تأریخی قیام میرویس خان را فراهم ساخت، و نارضایتی شدید مردم کندهار از مظالم گماشتهٔ صفوی مبنای داخلی قیام میرویس شد 

برآمد ز هرسو  ز افغان فغان

ز جور قزلباش، خواهانِ امان

بدرید گرگین چو گرگ یله

همه اهل آن مرز را چون گله

(محمد هاشم آصف؛ ۱۳۵۷؛ ص۱۱۶)

میرویس خان هوتک در  ۱۷۰۹ م.  اقتدار غیر وابستهٔ هوتکی در کندهار را بنیاد گذاشت و برای ۷ سال حکومت کرد.  میرویس خان هوتک هجوم  های صفویان را دفع کرد . پیروزی میرویس حاصل حمایت گورگانی نه بود، اما وی تفاهم حساب شدهٔ گورگانیان هند را داشت؛ هدف میرویس خان سقط اشغال صفوی بر کندهار بود و در این حرکت برحمایت فعال و مستقیم روحانیون و مردم متکی بود.

تا این زمان حکومت کندهار یک حکومت خود مختار، اما کاملاً محلی بود

پس از مرگ میرویس خان برادر وی عبدالعزیز خان حاکم کندهار شد. محمود هوتکی، که پسر میرویس خان بود، کاکای خود عبدالعزیز خان را عزل کرد  و حاکم کندهار شد؛ محمود بر اصفهان هجوم برد و شاه حسین صفوی در۱۷۲۲م. به  اختیار خود جیغهٔ شاهنشاهی صفوی را بر سر محمود هوتکی گذاشت.

پیروزی محمود هوتکی بالای اقتدار صفوی، علاوه از رشادت جنگی افغانان، و علاوه از اثر  تشجیعی فتوای مذهبی، خاصتاً  از مدرک فرسوده گی و  فروپاشیده گی بیش از حدّ دستگاه شاه حسین صفوی واقع شد:

«در دستگاه، از بی تمیزی و عدم حساب و احتساب، چنان افراط و تفریطی در امور لشکرآرایی و رعیت پروری روی داد که از تهی دستی، غلامان خاصهٔ سرکارِ فیض آثار، و عمله جات دیوان عظمت مدار پادشاهی، همه کفش ساغری به پا و بی شلوار و تنبان بوده‌اند و زانو بر بالا نمی‌توانستند نشست که اسافل اعضایشان پیدا می‌شده و اسباب وآلات حربشان اکثراً به رهن و گرو یا شکسته و از کار افتاده بود.

آخرالامر دولتش (منظور شاه سلطان حسین است) چنان به مغلوبیت و  مقهوریت و مخذولیت و منکوبیت و ذلت و افتضاح انجامید که ذکر آن‌ها باعث کلال و ملال و غم و هم شنوندگان خواهد شد» (محمد هاشم آصف؛ ۱۳۵۷؛ص۹۹)

لاکهارت در کتاب انقراض سلسلهٔ صفوی به اتکای محققین سرشناس اروپایی می نویسد:

«… علایم و آثار انحطاط ( اقتدار صفوی) به چشم می خورد و مرحلهٔ آخر  چنان به سرعت نزدیک می شد که فاتحی که لیاقت و کفایت اسکندر کبیر را نداشت، می توانست ضربهٔ نهایی را فرود آرد»  ( لاکهارت؛۱۳۹۳؛ ص۲۷)

این فاتح ، که لیاقت اسکندر را داشت، محمود هوتکی بود!

آن استثنا که واویلا و تعزیه خوانی ایران کنونی به هجوم هوتکیان  به عنوان فتنهٔ «افاغنه»

نسبت می دهد، بیهوده گویی است. هم صفویان، و هم قاجاریان، خود شان قبایل «ایرانی» نه بوده اند، بل قبایل صحراگرد تورک بوده اند.

از این نظر، هرگاه صرفاً یک حقیقت را بر جسته کرده باشیم،  آن حقیقت این است که رجز خوانی قومی و کنیتی در مورد جریان تأسیس اقتدارها در حوزهٔ ما، نشانۀ بی اطلاعی محض، و نشانهٔ بلاهت سیاسی، است.

پس آن چه  اقتدار هوتکی را به یک استثنای تأریخ مبدل ساخت، در جای دیگری نهفته بوده است. آن استثنا این بود که افغانان، پس از اشغال اصفهان، در کرسی و در نقش امپراطوری صفوی ظاهر شدند.  این حقیقت در نامهٔ اشرف افغان به  پاشای عثمانی وضاحت دارد.

افغانان از حدود امپراطوری صفوی حراست کردند و در تعاملات منطقوی و جهانی چنان

صلاحیتی از خود نشان دادند که تاریخ با حیرت از آن یاد می کند.

افغانان اگر که تجربه و تجمل دو قرن امپراطوری صفوی را نه داشتند، با منش امپراطوران ظاهر شدند. اقتدار افغانان به رفع فوری مصایب مردم پرداخت، اذیت و مظالم عاملان اقتدارصفوی بر مردم را متوقف ساخت، به رفاه مردم و بهبود مواصلات و تجارت کوشید؛ این اقدامات باعث رضایت مردم فارس شد.

این جریانات را در نمونهٔ مناسبات هوتکیان با امپراطوری عثمانی به وضوح می بینیم.

این که دورهٔ هوتکی، حقیقتاً دوره ای بودکه یک«مرکزثقل»نو درمناسبات میان امپراطوری  های آسیایی ظهور کرد، بیش از همه در باز شدن میدان برای مقابل شدن هوتکیان با ترکان عثمانی  تأیید می شود.

سلطان عثمانی در برابر اشرف هوتکی آشکارا به نمایش قدرت می پردازد، اما همزمان از موضع این تفاهم سخن می گوید که غلبهٔ هوتکیان باعث شد مقابلهٔ صفوی – عثمانی، پایان بیابد که در مقابلهٔ شیعه- سنی پیاده شده بود؛ سلطان عثمانی که ظهور هوتکیان را تحت نام یکدست شدن «جهان اسلام» تجلیل می کند، در اصل در نظر دارد که بی رقیب شدن امپراطوری عثمانی در قلمرو اسلامی را جشن بگیرد، چون هنوز  نشانه ها انحطاط امپراطوری عثمانی ظاهر نه شده است؛ و استعمار  بسیار به آهستگی در عقب امپراطوری عثمانی  جای محکم می کند؛ اما اشرف افغان سلطان عثمانی را از خواب و خیال می پراند، و در دفاع از مصلحت های امپراطوری هوتکی باکی از مقابل شدن با یک اقتدار «سنی» نه دارد.

 عثمانیان، و اروپاییان، از صراحت و از شهامت هوتکیان حیرت زده می شوند.

  • مصاف های هوتکیان با امپراطوری عثمانی
  • مکاتبات ترکان عثمانی با شاه اشرف هوتکی

پیام احمد پاشای عثمانی به اشرف افغان:

         «اشرف شاه تو باید برای تسلیم به سلطان عثمانی به تن خود نزد احمدپاشا آیی و سلطان

به عنوان یک سنی همکیش، مقام بیگلربیگی نواحی مفتوحۀ ایران و جاهایی را که تسخیر خواهی کرد، به  تو خواهد داد. تو باید بی درنگ تسلیم شوی و سکه و خطبه به نام سلطان عثمانی

زده و خوانده شود»

پیام شاه اشرف افغان به احمد پاشای عثمانی:

« اگر سلطان عثمانی مایل نیست که معاهداتی را که با امپراطوران صفوی بسته است، تجدید کند، من هیچ یک از امتیازات سلطانی خود یا سرزمین هایی را که به تازه گی مفتوح

کرده ام تسلیم نه کرده، با چنگ و دندان و تا آخرین نفس از آن ها دفاع خواهم کرد»

و جنگ میان شاه اشرف هوتکی و امپراطور  پر آوازهٔ عثمانی به یک حادثهٔ تعیین کنندهٔ قرن ۱۸ جهان مبدل شد؛ این جنگ خاطرهٔ نبرد میان سورن پارتی و کراسوس رومی را دوباره زنده ساخت؛ و از نظر آسیب پذیری نظامی و اقتصادی نظام عثمانی به یک شاخص مهم مبدل شد:

«در ۸ نوامبر۱۷۲۶جنگ بین دو سپاه در گرفت در حالی که اشرف ۴۰ هزار و احمدپاشا ۲۰۰  هزار سرباز زیر فرمان داشتند؛ اشرف، ترکان را به سختی درهم شکست در حالی که تنها ۱۴ تن ازسپاهیان خود را از دست داده بود؛ اما ترکان در این نبرد ۳۰ هزار تن و مقادیر عظیمی از تجهیزات و وسایل خود را از دست دادند»  (ویلهلم فلور؛ صص ۱۸و۱۹)

و این همه در حالی که صفویان باربار بخش هایی از قلمرو خود را به عثمانیان باخته بودند. و باربار شاهان صفوی در مقابل تهدید هجوم عثمانی گفته بودند:

«برای ما همین اصفهان بس است»!!

  • سایهٔ استعمار
  • رقابت هالند و انگلیس

استعمار اروپایی از آغاز قرن ۱۶میلادی در پیرامون ما وارد شد. پرتگالی ها و بعد هالندی ها وبعد بریتانیایی ها فرا رسیدند. از نیمهٔ دوم قرن ۱۷ میلادی رقابت در میان این سه نیروی استعماری به جنگ ها انجامید و به تدریج هالندی ها پرتگالی ها را، و بریتانیایی ها هالندی ها را از میدان خارج ساختند. درنیمۀ دوم قرن۱۷ونیمۀ اول قرن ۱۸بریتانیایی ها در همه جا در مقابل هالندی ها ظاهر می شدند و مواضع آنان را اشغال می کردند؛ این مقابله ها درهند حالات حاد جنگی به خود گرفت. کمپنی هند شرقی که هالندی ها را از میدان خارج کرد، به مقصد توسعهٔ ساحهٔ سیطرهٔ خود در هند، با تیپوسلطان و ماراتاها و اورنگ زیب گورگانی شکست خورد. کمپانی هند شرقی نه توانست موانع در راه توسعهٔ سیطرهٔ خود به سوی غرب هند را بگشاید. پس از مرگ اورنگ زیب گورگانی در ۱۷۰۷ م.، مانع عمده   در

برابر کمپانی هند شرقی امپراطوری نیرومند ماراتا بود.

مقارن غلبهٔ  هوتکیان بر صفویان شرکت های تجاری هالند و بریتانیا در خلیج فارس حضور

داشتند وبا استفاده از ضعف اقتدارصفوی نفوذ خود در فارس را تقویت می کردند. با ظهور هوتکیان در فارس حرکات هالند و بریتانیا با موانع نو مواجه شد، اما متوقف نه شد. رقابت در میان این دو نیروی استعماری در حوزهٔ خلیج ، و در بندر عباس از جریاناتی بود که به زودی اقتدار تازه به دوران رسیدهٔ هوتکی در فارس را با خود مشغول ساخت. به این سان از طریق هوتکیان نخستین رویارویی افغانان با استعمار اروپایی صورت گرفت.

کتاب اشرف افغان بر تختگاه اصفهان، از قلم ناظرهالندی ویلهلم فلور، از آثار استثنایی است که جریان رقابت ها در میان هالندی ها و بریتانیایی ها و موضع و برخورد هوتکیان در برابر هر دو را ضبط کرده است.

از کتاب چنین برمی آید که بریتانیایی ها کوشش داشته اند تا هوتکیان را با هالندی ها مقابل بسازند و از این طریق هالندی ها را از بندرعباس بیرون برانند، تا خود جای شان را بگیرند:

«…این دوشرکت با یگدیگر همکاری نه کرده بلکه می کوشیدند تا آنجا که ممکن است دیگری را از اهدافش بازدارند ..کارکنان شرکت هالند مرتکب انواع کارهای خلاف می شدند …زبردست خان دلالان شرکت هالند را فراخواند و عموم هالندیان و فرماندار کل و به ویژه اتلام را به باد ناسزا گرفت و گفت من به شما نشان خواهم داد که نوکر افغان ها هستید …. انگلیسیان ….به زبردست خان پنج توپ ِبه غنیمت گرفته را هدیه دادند…

هالندیان خاطر نشان ساختند که دشمنی زبردست خان  نسبت به انگلیس ها پایان یافته و او هوادار انگلیسیان خواهد شد»  ( ویلهلم فلور؛ صص۱۵۹ و۱۴۷ و ۱۴۱ و ۱۲۹)

و اما مطابق به مندرجات کتاب، افغانان از پشت پردهٔ این بازی های مکاره خود را آگاه ساخته بودند و خاصتاً طی مسابقۀ سه جانبه یی که در میان افغانان وبریتانیایی ها و هالندی ها بالای تسخیر جزیرۀ هرمز شدت گرفت، کذب بریتانیایی ها برای افغانان  را ثابت شد؛

«درحکم شاه اشرف…به هالندیان بیش از همیشه امتیاز داده…افغانان در بندرعباس به …این ها احترام زیاد روا داشتند…رابطۀ افغانان با هالندیان چنان خوب شده بود که در می ۱۷۲۹افغانان از ایشان خواستند در اختلاف بین افغانان و پادگان {قرارگاه} قشم، همکاری کنند…» (ویلهلم فلور؛ صص۲۰۳و۲۰۴)

در هند هم بریتانیایی ها کوشیدند از طریق مقابل ساختن افغانان درانی با ماراتا ها، راه خود را به سوی غرب هند بگشایند. در فارس بریتانیایی ها در نقشهٔ خود برای مقابل ساختن افغانان با هالندیان موفق نه شدند؛ اما در هند موفق  شدند؛ احمد شاه درانی در جنگ های پانی پت ماراتا ها را در هم شکست؛ و این در حالی که بریتانیایی ها در مقابله با ماراتا ها ناتوان برامده بودند و درجنگ ۱۶۸۵م. شکست سنگینی از ماراتا ها خورده بودند. آنان ۸۰ سال «حوصله» کردند، تا موفق شدند ماراتا ها را به وسیلهٔ اقتدار سهمگین درانی در هم بکوبند. زوال امپراطوری ماراتا فرارسید و در ۱۸۲۰ منقرض شد. موانع در راه گسترش

سیطرهٔ بریتانیایی ها به سوی غرب هند برداشته شدند . و «حکمرانی کمپانی هند شرقی»[1]

 فوریت وظایف خود را بر تجزیه و فروپاشی امپراطوری درانی قرار داد.

از مهم  ترین ملاحظاتی که تأریخ مطرح می کند، یکی هم این است که افغانان نتوانستند معنا و اهمیت این رقابت های استعماری،و معنای ستراتژیک اصرار مؤکد بریتانیایی ها برای حفظ و گسترش حضور خود در هند را دریابند؛ و اهمیت سیاسی آن را برای سرنوشت و آیندۀ سرزمین ما دقیق بررسی و ارزیابی کنند.

این ملاحظات دربارۀ دورۀ احمدشاه ابدالی وتاریخ قرن ۱۹ و قرن ۲۰ افغانستان، با تأکید بیش تر وارد است.

  • حاصل سخن

دورهٔ کوتاه هوتکی (۱۷۰۹تا۱۷۲۹) از دوره های جالب و پر افتخار تأریخ متأخر ما افغانان است.

دورۀ هوتکی را با این مشخصه تعریف می کنیم که با تسخیر «پایتخت» اصفهان به دست افغانان، یک «مرکز ثقل» نو تأسیس شد و اقتدار هوتکی در کرسی و در نقش اقتدار صفوی وارد صحنهٔ بین المللی شد[2].

اصولاً این جریان از مهم ترین وقایع آغاز قرن ۱۸م. محسوب می شود.

در این احوال این فرضیه را که

« استقلال افغانستان در دورهٔ هوتکیان حاصل آمده است»

چگونه می تواند مستدل ساخته شود؟

در این بیان منظور از «استقلال» چیست؟

«استقلال» افغانستان از کی حاصل شده است؟

آیا این «استقلال» از استعمار گران اروپایی حاصل شده است؟

دقت می کنیم:

طی دورهٔ هوتکی نخستین تماس های یک اقتدار افغان با استعمار اروپایی صورت می بندد.

استعمار اروپایی هنوز در فارس در شکل شرکت های کوچک تجاری حضور دارد، از ضعف های ادارهٔ صفوی سود می برد، اما هنوز  این امکان برای آن بوجود نیامده است که نقش و نفوذ قابل ذکری در جریانات داخلی فارس داشته باشند.

مناسبات هوتکیان صاحب اقتدار با فعالان این شرکت ها از موضع آمرانه است:

«زبردست خان دلالان شرکت هالند را فراخواند و عموم هالندیان و فرماندار کل و به ویژه اتلام را به باد ناسزا گرفت و گفت من به شما نشان خواهم داد که نوکر افغان ها هستید»

یعنی نسبت /استعمارگر اروپایی و  تحت استعمار آسیایی/ هنوز بر قرار نه شده است.

پس سوال گرفتن استقلال از استعمار گران اروپایی هنوز مطرح نیست

این سوال پسان تر مطرح می شود.

آیا این «استقلال» از  اقتدار صفوی حاصل شده است؟

اما هم اشغال کندهار بدست صفویان و متقابلاً  هم اشغال اصفهان به دست هوتکیان، هیچ کدام یک استثناء برای تأریخ ما نه بوده است. انتقال قدرت از قبیلهٔ تورک صفوی به قبیلهٔ پښتون هوتک،  یک جریان معمولی بود. قرن  ها انتقال اقتدار  ها در حوزهٔ   ما به همین منوال بوده است.

تا آغاز قرن ۲۰، همه میکانیزم                            های «داخلی» تحول و انتقال قدرت در حوزهٔ‌ ما ، پیوسته میکانیزم های «قومی» و «قبایلی» بوده اند؛ و مطابق به  ظرفیت  های «داخل» صورت پذیرفته اند. حدود امپراطوری های آسیایی پیوسته از همین مبنای قبیله یی و قومی در حال تحول بوده و کم و زیاد می شده است.

چنین انتقال قدرت از دستی به دست دیگر را نه می توان «استقلال» نامید

مهم ترین مشخصهٔ اشغال صفوی بر کندهار تحمیل اجباری مذهب شیعی بر مردمی بوده که قرن ها اهل تسنن بوده اند. این یک تحمیل خشن بوده وبه تمثیل از دورهٔ شاه اسماعیل صفوی، که شیعی ساختن مردم فارس را به ضرب شمشیر تحمیل کرد ، تلاش برای شیعی  ساختن اجباری مردم کندهار هم با خشونت تمام بر مردم اعمال می شده ، و مثلاً ابزارهایی در دست هستند که با آن زبان معترضان را می بریده اند.

چنین جریانی باعث نفرت شدید مردم شده بود. و دعوت میرویس به قیام علیه صفوی ها که فتوای شرعی از مکه عقبدار آن بود به اقبال عموم مواجه شده و روحانیون و متنفذان و سران و مردم به این دعوت پیوسته اند و قیام به «جهاد» کرده اند.

میرویس هوتک موفق شد که مردم کندهار  را از یوغ این اجبار مذهبی رهایی ببخشد.

این رهایی مذهبی، و برقرار ساختن اصل شرعی آزادی در انتخاب مذهب، بسیار مهم بود.

اما یک رهایی مذهبی را نه می توان «استقلال» نامید.

و بعد در این بیان منظور از «افغانستان» چیست؟

در اسناد و مکاتبات هوتکیان که همه در دست هستند –

«هوتکی» و «غلجایی» ذکر است

«افغان» ذکر است

«مملکت افغان» ذکر است

«ممالک افغان» ذکر است

اما در اسناد و مکاتبات هوتکیان کلمهٔ‌ «افغانستان» اصلاً ذکر نیست!

هوتکیان مفهوم «افغانستان» را نه می شناختند!

اقتدار هوتکی شامل قلمرو های اقتدار درانی

و حتی شامل تمام قلمرو افغانستان کنونی نه بود.

کلمهٔ افغانستان پسان تر، و مقارن اقتدار ابدالی، در متون، و نقشه های اروپایی و انگلیسی ظاهر می شود.

پس

چگونه بنویسیم که هوتکیان استقلال «افغانستان» را حاصل کرده اند؟

پایان سخن اول

منابع و مأآخذ:

۱-آصف، محمد هاشم؛ رستم التواریخ؛ تهران ۱۳۵۷

۲- حبیبی، عبدالحی ؛ هوتکیان؛ تاریخ مختصر افغانستان؛ کابل۱۳۴۶؛ ج۲؛ بخش ششم؛

۳- ستوده، ابراهیم ؛ هوتکیان –  کتابشناسی توصیفی؛ کابل۱۳۵۷؛ پی دی اف.

۴- طباطبایی س. ج.؛ سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی؛ تهران۱۳۸۲

۵- فلور، ویلهلم ؛ اشرف افغان بر تختگاه اصفهان؛ ترجمهٔ ابوالقاسم سری؛ تهران ۱۳۶۷

۶- قطبی، سید ضیاالدین؛ کتابخانۀ سیار؛ کابل ۱۳۸۹

۷- لافو، دیو؛ ایران کلاه و شوش؛ پاریس۱۸۸۷؛ ترجمۀ فره وشی؛ تهران ۱۳۷۱

۸- لاکهارت، لارنس؛ انقراض سلسلهٔ صفویه؛ ترجمهٔ ا. دولتشاهی؛ تهران۱۳۹۳

۹- وارد، محمد شفیع طهرانی؛ مرآت واردات؛ تاریخ سقوط صفویان؛به کوشش منصور صفت گل؛ تهران ۱۳۸۳


۱- نهضت استقلال هند اصطلاح «حکومت بریتانوی هند» را به کار نه بست و تا اخیر از«حکمرانی کمپانی هند شرقی»  سخن گفت.

۲- در طی سرتاسر قرن ۱۸ سیطره بر اصفهان یکی از مسایل افغانان شد؛ پس از هوتکیان، آزاد خان افغان و محمود سیستانی چند بار اصفهان را تسخیر کردند.چندی شد که خوانندگان وشنوندگان افغان با برخی ادعاها پیرامون  «استقلال افغانستان » مواجه ساخته می شوند. این ادعا ها با فرارسیدن ۱۰۶سالروز استرداد استقلال افغانستان متراکم تر شدند. خوانندگان و شنوندگان آگاه این جا و آن جا در برابر این ادعا ها از حقیقت دفاع کردند.

وضع هنگامی بحرانی  شد که «انجمن» تأریخ افغانستان هم به  این ادعا ها پیوست و از نام و تحت عنوان «انجمن تأریخ افغانستان» به  این ادعا ها کرسی داده شد،  و از منبر منادی تأریخ، رسماً حماسهٔ استقلال افغانستان را زیر سوال برد.

معلوم است که چنین موضع گیری ها نه از وظایف، و نه از صلاحیت های کدام «انجمن» است؛ وظایف «انجمن»، و یا هر مرجعی که با تأریخ افغانستان کار می کند، برپا داشتن و حفظ و تداوم خاطرهٔ ملی افغان است.

لغزش در بحث استقلال، و  در بحث استرداد استقلال افغانستان، چه قصدی و چه غیر قصدی، سرتاسر مباحث سیاسی ما را  زیروزبر می کند. از همین نظر است که این ادعا ها با نگرانی های ما دربارهٔ تبعات گستردهٔ آن ها همراه می شوند.

بحث در استقلال افغانستان یک بحث کلیدی تأریخ سیاسی ما است.

پس یک ضرورت ملی است که در این بحث صاف را از مضاف جدا کنیم!

  •  

سه ادعا را برجسته می سازیم:

۱- از هوش مصنوعی پرسیدم؛ گفت افغانستان مستعمره نه بوده است.

۲- استقلال ۱۹۱۹درست نیست. کودتای۱۹۱۹  بگوییم.                 

۳- افغانستان وجود خارجی ندارد. این سرزمین بخشی از قلمرو ایران بوده است.

با نام های این اشخاص کاری نه داریم ؛ اما بدون مشکل درمی یابیم که این سه بیان در یک نقشهٔ واحد به هم وصل می شوند:

نقشه در این  باره که موجودیت سیاسی معاصر  وطن افغان در سایهٔ انکار رانده شود! تمامیت وطنی ما سلب و خلع شود!

راه برای تجزیهٔ وطن ما گشوده شود!

این نقشه با شنیع ترین چشم داشت    های منطقوی  و  جهانی بر علیه افغانسان خویشاوند است. چنین نقشه ها همین اکنون هم در کار اند.

طرفه این که این مدعیان در بارهٔ خود هم ادعا های بلند دارند. گفتار شان با لوازم «اکادمیک» آرایش شده است.  یکی شان فرموده ساخت که عییییین ۵۰ کتاب دربارهٔ افغانستان خوانده است!!

اما حاصل ادعا ها چنین است:

«بدانید و آگاه باشید که شما افغانان و افغانستان وجود خارجی نه دارید!!»

چرا؟

چون در زیر پا های تان ثروت های بی پایان نهفته است!!

این ثروت ها از شما افغانان نیستند!!

این ثروت ها باید به دست آنان تصاحب شوند !!

اکنون، پس ازپنجاه سال جنگ، جنگی که جنگ ما افغانان نه بود و نیست، این مجال خود را نشان می دهد تا افغانان دو باره به خود برگردند. در چنین احوالی سوال ها و اولویت های متعددی در برابر ما ظاهر می شوند. و از این میان یک سوال، مصرّانه تر از همه سوال ها، پیش می براید :

سوال از آغاز

سوال از آغاز، سوال بنیادی وضع کنونی ما است.

از کجا آغاز کنیم؟

 و از چی آغاز کنیم؟

سوال از آغاز، ما را نه به ۵ هزار  سال پیش، نه به یک هزار سال پیش، ونه به سه صد سال پیش، بل به صد سال پیش بر می گرداند. حتی همین چند نفر که  به استقلال، وبه شاه بزرگ امان الله، تهمت و دشنام می نویسند، همین ها هم، نه دانسته، به همین صد سال پیش بر می گردند.

اما چرا چنین است؟

۱۹۱۹م. در تأریخ ما یک نهاد و یک نماد رمزینه است  

چرا ؟

  •  

طی پاسخ هایی که دوستانِ حقیقتْ یاب نوشتند، «خیانت» و «توطئه» و«مزدور اجانب» و چنین خطاب  ها، بیش تر برتری داشتند؛ اما چنین خطاب های شتابزده نه تنها حتماً وارد نیستند، بل چنین خطاب ها اصلاً پاسخ آن ادعا ها نیستند.

وانگهی بحث های ما افغانان معمولاً از دقت نظری  فاصله دارند و اکثر فاقد دقت نظری هستند؛و ما برای رسیدن به یک دقت نظری قناعت بخش و «استاندارد» هنوز بسیار باید کار کنیم . باید مبانی دقیق برای مباحث ما وضع کنیم، و در این میان بحث دربارهٔ استقلال افغانستان اولویت خاص دارد. ما باید با  اندیشهٔ روشن نشان بدهیم که چرا و چگونه مقابله با ادعا های بالا از شرایط امتناع ناپذیر یک رستاخیز نو افغان است. 

ابراز نظر حق مسلّم هر افغان، حتی  دربارهٔ  مسایل دارای طیف و مقیاس«ملی» است؛ اما ابراز  نظرها هنگامی اعتبار ملی می یابند که  مرجع آن ها  یک اجماع ملی استوار باشد.

ابراز نظر ها وقتی  پُر از معضل می شوند که متکی بر یک مرجعیتی  مطرح شوند که نتیجهٔ یک اجماع ملی نیست؛ «انجمن» تأریخ افغانستان دقیقاً از همین منظر، معضل آفریده است.

فکر و بحث را  رشد بدهیم!

برای این که فکر و بحث را رشد بدهیم، باید سوال مطرح کنیم!

و برای یافتن سوال های بنیادی ما، باید پرسیدن را فرا بگیریم!

سوال ها نه مُرده اند!

سوال ها نه می میرند!

جنگ نه می تواند سوال ها را به گلوله ببندد!

مشکل ما این است که تنور پرسیدن در ما خاموش شده است!

این که ما دچار فراموشی از پرسیدن شده ایم، این همان انحطاط است:

انحطاط  یعنی این که ما دچار این فراموشی شده ایم که خود را زیر سوال ببریم!

اندیشهٔ ضد انحطاطی یعنی این که ما خود را پیوسته و بی وقفه زیر سوال ببریم!

با پیگیری تمام به میدان بحث بر گردیم و بحث ها را نه شخصی، بل مفهومی و معنایی بسازیم. که بیدل گفت:

«طالبِ صحبتِ معنی نظران باید بود»

  •  

اینک این بحث را با همان چار مفهومی می گشاییم که در بالا به نقل آوردیم:

استعمار   ؛ چرا افغانستان مستعمره ترین مستعمره در شرق بوده است؟

استقلال    ؛  از چه وقت؟ چرا «استردادِ» استقلال افغانستان درست است؟

افغانستان  ؛ چرا «وجود خارجی» افغانستان معاصر با «کشور» تعریف می شود؟

مشروطه  ؛  آغاز ما؟ چرا  آغاز ما نه می تواند به جز  یک «مشروطهٔ نو» باشد؟

سخن اول

دورۀ هوتکیان و سایهٔ استعمار

آیا استقلال افغانستان با امپراطوری هوتک آغاز می یابد؟

در این جا نظر ما به «تأریخ» دروهٔ هوتکی نیست. برخی ملاحظاتی را برجسته می سازیم که به بحث ما رابطه دارند.

  • ملاحظاتی از تأریخ
  •  رشادت افغانان در جنگ علیه صفویان و سوال مدارا با مردم

«پارسیان به محض شنیدن شایعۀ نزدیک شدن افغانان می گریختند… نواب، صفوی، تخمیناً ۸ هزار سپاهی با خود داشت…تیمورخان افغان، با ۲۰۰سپاهی، به این منظور که سپاه نواب را از جایگاه امن و کوهستانی شان بیرون بیاورد به جنگ و گریز پرداخت … سپاهیان نواب به میان دشت هموار سرازیر شدند. در این زمان زبردست خان با  ۶۰۰ مرد دیگر به میدان نبرد رسید و چنان سخت به مردان نواب تاخت که پس از۳ ساعت نبرد همگان گریختند…کشتگان سپاه نواب چندان زیاد بودند که زبردست خان می خواست کوهی از سرهای بریدۀ شان در بندر عباس برافرازد..»

(ویلهلم فلور؛ تهران ۱۳۶۷؛صص ۹۷و۱۲۴)   

  • قضاوت تاریخ دربارهٔ محمود هوتک در مقایسهٔ با شاه حسین صفوی

«… در آغاز او (محمود هوتکی) شخصی با نشاط و معتدل بود؛ و یکی از کار های نخستین او در مسند پادشاهی پارس صفوی، اقدام انسانی وی در رسانیدن آذوقه برای مردم قحطی زدۀ اصفهان بود… در ماه های اولیه سلطنت خود با میانه روی که مایۀ اعجاب پارسیان شده بود، فرمانروایی کرد… و باالنتیجه پارس در اوایل سلطنت محمود از حکومت برتر از آن چه در نیم قرن گذشته داشت، برخوردار گردید

محمود در غذا خوردن میانه رو بود… شراب نمی نوشید و به جز با زوجۀ خود، دختر شاه سلطان حسین، با هیچ زنی هم بستر نه شد…

برخلاف شاه حسین صفوی که تن پرور و عیاش بود … شاه محمود فعال و پرطاقت بود … در جنگ پیش روی سپاه خود قرار می گرفت…در حق دشمن خود بسیار قهار بود…»

(س. ج. طباطبایی؛ تهران۱۳۸۲؛ص ۴۶)

  • بحث تاریخ از سپهسالاران هوتکی هم جالب است:

نقش سپهسالار زبردست خان هزاره، خاصتاً زمانی برجسته تر می شود که نصرالله زرتشتی و محمدعلی دایکوندی،دو سپهسالار بزرگ لشکر هوتکی، در جنگ به شهادت می رسند. زبردست خان در همه جا حاضر است؛ پیچیده ترین وظایف سیاسی و نظامی به وی واگذار می شود؛ و شاه اشرف به وی حرمت قایل است:

«زبردست خان…در اصفهان به هالندیان گفت:

دستور دارم که بندرعباس و بخش های دیگر را زیر فرمان افغان در آورم و راه ها را برای  بازرگانان امن و خالی از خطر بسازم» (ویلهلم فلور؛ص ۱۲۷)

  • زیاده روی های سپاهیان هوتکی

این بحث، و اضافه روی های سپاهیان هوتکیان ملعبهٔ نکوهش نویسی تأریخ نگاران ایران کنونی بوده، و به تکرار به آن اشاره و مراجعه می شود. در هر موردی، و از جمله در بحث «افاغنه»، این بیانات زیب و زینت همه تحلیل های «غرای» تأریخی قرار داده می شود. و کسانی از نویسندگان افغان هم آن را نشخوار می کنند.

آیا سپاهیان هوتکی حقیقتاً اضافه روی هایی کرده اند؟

بلی ! بدون تردید آنان اضافه روی هایی کرده اند.

سپاهیان هوتکیان در پی غنایم بودند؛وتحریص به این غنایم از خصوصیات سازمان یابی «سپاه اجیر» هوتکی، و همه لشکر های اجیر در طی تاریخ، بوده است:

«ثروت بی پایان پایتخت صفوی به شما تعلق دارد.»

  • (دیولافو؛ تهران ۱۳۷۱؛ ص۲۵۷)

و این اضافه روی ها،علاوه از این تحریص به غنایم، دو عامل مهم دیگر هم داشته است: یکی عامل مذهبی که درشکل مقابلۀ سنی وشیعه از داخل سپاه افغانی و از بیرون به وسیله عدۀ زیادی تحریک می شد؛

ودیگری ضعف ادارۀ مرکزی در هر دوجانب، هم درجانب صفوی،و هم در جانب افغان،  

بعد  از آن که به  دلیل عدم توازن روانی  محمود هوتکی،  زودتر ظاهر شدند؛ و سپاهیان از

نظم و نظام «عسکری» بیرون افتیدند و مرتکباتی از ایشان سر زد.

در جاهایی دیگر و در دوره های دیگر نیز سپاهیان اجیر چیزی متمایز تر از آن نه کرده  اند. در آغاز دورهٔ اسلامی،«غازیان»، و «مطوعه»با همین وعدهٔ گرفتن غنیمت، به نفع عرب وارد جنگ ساخته شدند؛ خود صفویان،و نادر افشار، عین همین اضافه روی ها را کردند؛

قرن ۲۰ وقرن۲۱را بخاطرمی آوریم با جنایات چندش آور علیه بشریت در ویتنام؛ درعراق؛  در افغانستان؛ در لیبی؛ در سوریه ؛ در غزه و…

تاراج آثارعتیقۀ و موزیم های عراق و سوریه از خاطره های خجالت باری که تأریخ پیوسته آن خاطره ها را زیب عنوان عاملان آن خواهد ساخت.

رویداد ها نشان دادند که ادعای بالابلند «مأموریت تمدنی!! »، چیزی بیش تر از یک ریشخند بر ریش تأریخِ خیله خند نه بوده است !

فقط کافی است که به تاراج وحشیانۀ میراث فرهنگی افغانان در طی ۴۵ سال جنگ اعلان

ناشده بر علیه افغانستان اشاره شود. این تاراج پس از سال ۱۹۹۲ شکل یک دزدی کاملاً علنی را بخود گرفت که «جهادیان» نیز فعالانه در آن مشارکت داشتند:

         ۱- تاراج آثار خطی ومکتوب افغانستان که در آرشیف ملی، در موزیم کابل، در کتابخانۀ اکادمی علوم افغانستان و در کتابخانۀ پوهنتون کابل و سایر مراجع حفاظت می شدند.

در موزیم کابل دستکم ۳۰ عنوان اثر خطی و مکتوب قرار داشتند که اهمیت استثنایی داشتند. در آرشیف ملی افغانستان هزاران نسخۀ پربهای خطی و هنری، شامل ۱۲ هزار نسخ خطی و۱۵۰ هزار سند با اهمیت استثنایی تاریخی موجود بودند. در کتابخانۀ اکادمی علوم افغانستان و کتابخانۀ پوهنتون کابل مجموعۀ بسیارغنی تحقیقات دانشمندان افغان موجود بودند. کتیبۀ سرخ کوتل و کتیبۀ بسیار مهم رباطک، سنگ هفت قلم زیارت خواجه عبدالله انصاری، سنگ نبشۀ آرامگاه محمود غزنوی، و بسیاری از آثار خطی دیگر تاراج شدند.

به طور غیرقابل انکاری ثابت است که ایران کنونی و پاکستان غارت این آثار تکرارناشدنی را سازمان داده اند و این آثار ملی افغانستان را چپاول کرده اند.

         ۲- تاراج آثار وآبدات باستانی افغانستان؛ شامل آثار استثنایی موجود در موزیم کابل؛ و بامیان و هده و استوپه های ننگرهار و بلخ؛ و شامل حفریات غیرقانونی خارجیان در داخل قلمرو افغانستان. این حفریات غیرقانونی که در دهۀ ۱۹۸۰ اینجا و انجا خبرهای آن نشر می شد؛ پس از ۱۹۹۲ شکل یک غارت سازمانیافتۀ میراث فرهنگی افغانستان را به خود گرفت که مطبوعات جهانی از خبر های تاثر آور آن مملو است.

         ۳- ویران سازی قصدی میراث باستانی افغانستان؛ به مانند آثار بامیان؛ چکری کابل؛ هده و از این گونه. پاکستان با نابودساختن قصدی وپلان شدۀ این مراکز تمدن گریکو بودیک، تلاش دارد این ادعای مضحک را بر جای بنشاند که گویا مرکز تمدن گندهارا، پاکستان بوده است.

۴- تاراج گنجینه های طلایی افغانستان. نه تنها آثار موجود در موزیم کابل؛ بل تاراج گنجینه های “میرزکه” خوست افغانستان و مراکز تمدن باختری در کابل، کندز و بلخ شامل چندین تن اثار طلایی نایاب، خاصتاً برجسته می گردد. یونسکو ضمن یک فلم مستند توضیح داد که آثار طلایی طلا تیپه از اهداف بزرگ تاراج میراث گنجینه های افغانستان بوده است؛ فلم مستند یونسکو می گوید که «جهادیان» دکتور نجیب الله را شقه شقه کردند ولی وی نگفت که این گنجینه در کجا پنهان شده است. درسال ۲۰۰۴ از روی این گنجینه دوباره پرده  برگرفته شد؛ و معلوم شد که نجیب الله نه تنها گنجینۀ طلاتپه، بل برخی از سایر آثار بیش قیمت افغانستان را نیز محفوظ ساخته بود؛ از جمله

سیبل معروف آی خانم که یک قیمت برای آن متصور نیست .

(برای توضیح بیشتر نگاه کنید: سید ضیاالدین قطبی؛ کابل ۱۳۸۹؛ صص ۳۰۰ تا ۳۲۰)

  • مقام تاریخی دورهٔ هوتکی
  • شرایط تاریخی ظهور اقتدار هوتکی

دورۀ هوتکی را با این مشخصه تعریف می کنیم که با تسخیر «پایتخت» اصفهان به دست افغانان، یک «مرکز ثقل» نو تأسیس شد و اقتدار هوتکی در کرسی و در نقش اقتدار صفوی وارد صحنهٔ بین المللی شد.

اصفهان که مسنَد اقتدار هوتکی قرار گرفت یک مرکز مهم تعاملات در جهان آن زمان بود؛ امپراطوری صفوی که اقتدار محمود هوتکی  به جای آن عروج کرد، یکی از سه امپراطوری عظیم آن دوران ( امپراطوری های عثمانی و صفوی و گورگانی) در آسیا بود.

در اروپای آن زمان تقسیمات کشوری پس از امپراطوری مقدس فقط ۵۰ سال قبل انجام شده بود؛ و اقتدار های اروپایی برای غلبه بر مشکلات داخلی، یکی به دنبال دیگری، در راه مستعمره ساختن جهان در مقابل این سه امپراطوری آسیایی قرار گرفتند؛

زایل ساختن این سه امپراطوری آسیایی از دستورالعمل های توسعهٔ استعماری شد

در میان این سه امپراطوری آسیایی هم ، بیش تر، مخاصمت برقرار بود؛ این مخاصمت از جانب امپراطوری عثمانی بر علیه امپراطوری صفوی، علاوه بر سایر عوامل ، دلایل جدی در تعصب مذهبی داشت. اسناد یقینی به دست هستند که استعمار بر این تعصب مذهبی متمرکز شد، و آن را با همه امکانات دامن زد و تشدید کرد.

از جانب دیگر در تمادی بیش تر از یک قرن  رقابت خشن در میان صفویان و گورگانیان بر سر کندهار و هرات جریان داشت.  بابر زمانی در کندهار کرسی داشت  و از کندهار به هند فرود آمد. صفویان در ۱۶۴۸ کندهار را اشغال کردند و  برغم مخالفت گورگانیان ، اشغال  صفوی برای مدت ۶۰ سال ادامه یافت. روس ها در این دوران با قیام ها در دون و با جنگ در سویدن مصروف بودند و توجه به انکشافات کندهار را به بعد موکول کردند. عثمانیان که دورتر بودند، بیش تر از زمینهٔ مذهبی بر این  برخورد ها اثر گذاشتند.

اقتدار میرویس خان هوتک در کندهار، که پسان تر بخش هایی از هرات را هم ضمیمه کرد، از  مصب همین رقابت ها برخاست.  ضعف های هر سه امپراطوری، مجال برای ظهور اقتدار هوتکی را گشود.

کشمکش در میان سه امپراطوری چارچوب تأریخی قیام میرویس خان را فراهم ساخت، و نارضایتی شدید مردم کندهار از مظالم گماشتهٔ صفوی مبنای داخلی قیام میرویس شد 

برآمد ز هرسو  ز افغان فغان

ز جور قزلباش، خواهانِ امان

بدرید گرگین چو گرگ یله

همه اهل آن مرز را چون گله

(محمد هاشم آصف؛ ۱۳۵۷؛ ص۱۱۶)

میرویس خان هوتک در  ۱۷۰۹ م.  اقتدار غیر وابستهٔ هوتکی در کندهار را بنیاد گذاشت و برای ۷ سال حکومت کرد.  میرویس خان هوتک هجوم  های صفویان را دفع کرد . پیروزی میرویس حاصل حمایت گورگانی نه بود، اما وی تفاهم حساب شدهٔ گورگانیان هند را داشت؛ هدف میرویس خان سقط اشغال صفوی بر کندهار بود و در این حرکت برحمایت فعال و مستقیم روحانیون و مردم متکی بود.

تا این زمان حکومت کندهار یک حکومت خود مختار، اما کاملاً محلی بود

پس از مرگ میرویس خان برادر وی عبدالعزیز خان حاکم کندهار شد. محمود هوتکی، که پسر میرویس خان بود، کاکای خود عبدالعزیز خان را عزل کرد  و حاکم کندهار شد؛ محمود بر اصفهان هجوم برد و شاه حسین صفوی در۱۷۲۲م. به  اختیار خود جیغهٔ شاهنشاهی صفوی را بر سر محمود هوتکی گذاشت.

پیروزی محمود هوتکی بالای اقتدار صفوی، علاوه از رشادت جنگی افغانان، و علاوه از اثر  تشجیعی فتوای مذهبی، خاصتاً  از مدرک فرسوده گی و  فروپاشیده گی بیش از حدّ دستگاه شاه حسین صفوی واقع شد:

«در دستگاه، از بی تمیزی و عدم حساب و احتساب، چنان افراط و تفریطی در امور لشکرآرایی و رعیت پروری روی داد که از تهی دستی، غلامان خاصهٔ سرکارِ فیض آثار، و عمله جات دیوان عظمت مدار پادشاهی، همه کفش ساغری به پا و بی شلوار و تنبان بوده‌اند و زانو بر بالا نمی‌توانستند نشست که اسافل اعضایشان پیدا می‌شده و اسباب وآلات حربشان اکثراً به رهن و گرو یا شکسته و از کار افتاده بود.

آخرالامر دولتش (منظور شاه سلطان حسین است) چنان به مغلوبیت و  مقهوریت و مخذولیت و منکوبیت و ذلت و افتضاح انجامید که ذکر آن‌ها باعث کلال و ملال و غم و هم شنوندگان خواهد شد» (محمد هاشم آصف؛ ۱۳۵۷؛ص۹۹)

لاکهارت در کتاب انقراض سلسلهٔ صفوی به اتکای محققین سرشناس اروپایی می نویسد:

«… علایم و آثار انحطاط ( اقتدار صفوی) به چشم می خورد و مرحلهٔ آخر  چنان به سرعت نزدیک می شد که فاتحی که لیاقت و کفایت اسکندر کبیر را نداشت، می توانست ضربهٔ نهایی را فرود آرد»  ( لاکهارت؛۱۳۹۳؛ ص۲۷)

این فاتح ، که لیاقت اسکندر را داشت، محمود هوتکی بود!

آن استثنا که واویلا و تعزیه خوانی ایران کنونی به هجوم هوتکیان  به عنوان فتنهٔ «افاغنه»

نسبت می دهد، بیهوده گویی است. هم صفویان، و هم قاجاریان، خود شان قبایل «ایرانی» نه بوده اند، بل قبایل صحراگرد تورک بوده اند.

از این نظر، هرگاه صرفاً یک حقیقت را بر جسته کرده باشیم،  آن حقیقت این است که رجز خوانی قومی و کنیتی در مورد جریان تأسیس اقتدارها در حوزهٔ ما، نشانۀ بی اطلاعی محض، و نشانهٔ بلاهت سیاسی، است.

پس آن چه  اقتدار هوتکی را به یک استثنای تأریخ مبدل ساخت، در جای دیگری نهفته بوده است. آن استثنا این بود که افغانان، پس از اشغال اصفهان، در کرسی و در نقش امپراطوری صفوی ظاهر شدند.  این حقیقت در نامهٔ اشرف افغان به  پاشای عثمانی وضاحت دارد.

افغانان از حدود امپراطوری صفوی حراست کردند و در تعاملات منطقوی و جهانی چنان

صلاحیتی از خود نشان دادند که تاریخ با حیرت از آن یاد می کند.

افغانان اگر که تجربه و تجمل دو قرن امپراطوری صفوی را نه داشتند، با منش امپراطوران ظاهر شدند. اقتدار افغانان به رفع فوری مصایب مردم پرداخت، اذیت و مظالم عاملان اقتدارصفوی بر مردم را متوقف ساخت، به رفاه مردم و بهبود مواصلات و تجارت کوشید؛ این اقدامات باعث رضایت مردم فارس شد.

این جریانات را در نمونهٔ مناسبات هوتکیان با امپراطوری عثمانی به وضوح می بینیم.

این که دورهٔ هوتکی، حقیقتاً دوره ای بودکه یک«مرکزثقل»نو درمناسبات میان امپراطوری  های آسیایی ظهور کرد، بیش از همه در باز شدن میدان برای مقابل شدن هوتکیان با ترکان عثمانی  تأیید می شود.

سلطان عثمانی در برابر اشرف هوتکی آشکارا به نمایش قدرت می پردازد، اما همزمان از موضع این تفاهم سخن می گوید که غلبهٔ هوتکیان باعث شد مقابلهٔ صفوی – عثمانی، پایان بیابد که در مقابلهٔ شیعه- سنی پیاده شده بود؛ سلطان عثمانی که ظهور هوتکیان را تحت نام یکدست شدن «جهان اسلام» تجلیل می کند، در اصل در نظر دارد که بی رقیب شدن امپراطوری عثمانی در قلمرو اسلامی را جشن بگیرد، چون هنوز  نشانه ها انحطاط امپراطوری عثمانی ظاهر نه شده است؛ و استعمار  بسیار به آهستگی در عقب امپراطوری عثمانی  جای محکم می کند؛ اما اشرف افغان سلطان عثمانی را از خواب و خیال می پراند، و در دفاع از مصلحت های امپراطوری هوتکی باکی از مقابل شدن با یک اقتدار «سنی» نه دارد.

 عثمانیان، و اروپاییان، از صراحت و از شهامت هوتکیان حیرت زده می شوند.

  • مصاف های هوتکیان با امپراطوری عثمانی
  • مکاتبات ترکان عثمانی با شاه اشرف هوتکی

پیام احمد پاشای عثمانی به اشرف افغان:

         «اشرف شاه تو باید برای تسلیم به سلطان عثمانی به تن خود نزد احمدپاشا آیی و سلطان

به عنوان یک سنی همکیش، مقام بیگلربیگی نواحی مفتوحۀ ایران و جاهایی را که تسخیر خواهی کرد، به  تو خواهد داد. تو باید بی درنگ تسلیم شوی و سکه و خطبه به نام سلطان عثمانی

زده و خوانده شود»

پیام شاه اشرف افغان به احمد پاشای عثمانی:

« اگر سلطان عثمانی مایل نیست که معاهداتی را که با امپراطوران صفوی بسته است، تجدید کند، من هیچ یک از امتیازات سلطانی خود یا سرزمین هایی را که به تازه گی مفتوح

کرده ام تسلیم نه کرده، با چنگ و دندان و تا آخرین نفس از آن ها دفاع خواهم کرد»

و جنگ میان شاه اشرف هوتکی و امپراطور  پر آوازهٔ عثمانی به یک حادثهٔ تعیین کنندهٔ قرن ۱۸ جهان مبدل شد؛ این جنگ خاطرهٔ نبرد میان سورن پارتی و کراسوس رومی را دوباره زنده ساخت؛ و از نظر آسیب پذیری نظامی و اقتصادی نظام عثمانی به یک شاخص مهم مبدل شد:

«در ۸ نوامبر۱۷۲۶جنگ بین دو سپاه در گرفت در حالی که اشرف ۴۰ هزار و احمدپاشا ۲۰۰  هزار سرباز زیر فرمان داشتند؛ اشرف، ترکان را به سختی درهم شکست در حالی که تنها ۱۴ تن ازسپاهیان خود را از دست داده بود؛ اما ترکان در این نبرد ۳۰ هزار تن و مقادیر عظیمی از تجهیزات و وسایل خود را از دست دادند»  (ویلهلم فلور؛ صص ۱۸و۱۹)

و این همه در حالی که صفویان باربار بخش هایی از قلمرو خود را به عثمانیان باخته بودند. و باربار شاهان صفوی در مقابل تهدید هجوم عثمانی گفته بودند:

«برای ما همین اصفهان بس است»!!

  • سایهٔ استعمار
  • رقابت هالند و انگلیس

استعمار اروپایی از آغاز قرن ۱۶میلادی در پیرامون ما وارد شد. پرتگالی ها و بعد هالندی ها وبعد بریتانیایی ها فرا رسیدند. از نیمهٔ دوم قرن ۱۷ میلادی رقابت در میان این سه نیروی استعماری به جنگ ها انجامید و به تدریج هالندی ها پرتگالی ها را، و بریتانیایی ها هالندی ها را از میدان خارج ساختند. درنیمۀ دوم قرن۱۷ونیمۀ اول قرن ۱۸بریتانیایی ها در همه جا در مقابل هالندی ها ظاهر می شدند و مواضع آنان را اشغال می کردند؛ این مقابله ها درهند حالات حاد جنگی به خود گرفت. کمپنی هند شرقی که هالندی ها را از میدان خارج کرد، به مقصد توسعهٔ ساحهٔ سیطرهٔ خود در هند، با تیپوسلطان و ماراتاها و اورنگ زیب گورگانی شکست خورد. کمپانی هند شرقی نه توانست موانع در راه توسعهٔ سیطرهٔ خود به سوی غرب هند را بگشاید. پس از مرگ اورنگ زیب گورگانی در ۱۷۰۷ م.، مانع عمده   در

برابر کمپانی هند شرقی امپراطوری نیرومند ماراتا بود.

مقارن غلبهٔ  هوتکیان بر صفویان شرکت های تجاری هالند و بریتانیا در خلیج فارس حضور

داشتند وبا استفاده از ضعف اقتدارصفوی نفوذ خود در فارس را تقویت می کردند. با ظهور هوتکیان در فارس حرکات هالند و بریتانیا با موانع نو مواجه شد، اما متوقف نه شد. رقابت در میان این دو نیروی استعماری در حوزهٔ خلیج ، و در بندر عباس از جریاناتی بود که به زودی اقتدار تازه به دوران رسیدهٔ هوتکی در فارس را با خود مشغول ساخت. به این سان از طریق هوتکیان نخستین رویارویی افغانان با استعمار اروپایی صورت گرفت.

کتاب اشرف افغان بر تختگاه اصفهان، از قلم ناظرهالندی ویلهلم فلور، از آثار استثنایی است که جریان رقابت ها در میان هالندی ها و بریتانیایی ها و موضع و برخورد هوتکیان در برابر هر دو را ضبط کرده است.

از کتاب چنین برمی آید که بریتانیایی ها کوشش داشته اند تا هوتکیان را با هالندی ها مقابل بسازند و از این طریق هالندی ها را از بندرعباس بیرون برانند، تا خود جای شان را بگیرند:

«…این دوشرکت با یگدیگر همکاری نه کرده بلکه می کوشیدند تا آنجا که ممکن است دیگری را از اهدافش بازدارند ..کارکنان شرکت هالند مرتکب انواع کارهای خلاف می شدند …زبردست خان دلالان شرکت هالند را فراخواند و عموم هالندیان و فرماندار کل و به ویژه اتلام را به باد ناسزا گرفت و گفت من به شما نشان خواهم داد که نوکر افغان ها هستید …. انگلیسیان ….به زبردست خان پنج توپ ِبه غنیمت گرفته را هدیه دادند…

هالندیان خاطر نشان ساختند که دشمنی زبردست خان  نسبت به انگلیس ها پایان یافته و او هوادار انگلیسیان خواهد شد»  ( ویلهلم فلور؛ صص۱۵۹ و۱۴۷ و ۱۴۱ و ۱۲۹)

و اما مطابق به مندرجات کتاب، افغانان از پشت پردهٔ این بازی های مکاره خود را آگاه ساخته بودند و خاصتاً طی مسابقۀ سه جانبه یی که در میان افغانان وبریتانیایی ها و هالندی ها بالای تسخیر جزیرۀ هرمز شدت گرفت، کذب بریتانیایی ها برای افغانان  را ثابت شد؛

«درحکم شاه اشرف…به هالندیان بیش از همیشه امتیاز داده…افغانان در بندرعباس به …این ها احترام زیاد روا داشتند…رابطۀ افغانان با هالندیان چنان خوب شده بود که در می ۱۷۲۹افغانان از ایشان خواستند در اختلاف بین افغانان و پادگان {قرارگاه} قشم، همکاری کنند…» (ویلهلم فلور؛ صص۲۰۳و۲۰۴)

در هند هم بریتانیایی ها کوشیدند از طریق مقابل ساختن افغانان درانی با ماراتا ها، راه خود را به سوی غرب هند بگشایند. در فارس بریتانیایی ها در نقشهٔ خود برای مقابل ساختن افغانان با هالندیان موفق نه شدند؛ اما در هند موفق  شدند؛ احمد شاه درانی در جنگ های پانی پت ماراتا ها را در هم شکست؛ و این در حالی که بریتانیایی ها در مقابله با ماراتا ها ناتوان برامده بودند و درجنگ ۱۶۸۵م. شکست سنگینی از ماراتا ها خورده بودند. آنان ۸۰ سال «حوصله» کردند، تا موفق شدند ماراتا ها را به وسیلهٔ اقتدار سهمگین درانی در هم بکوبند. زوال امپراطوری ماراتا فرارسید و در ۱۸۲۰ منقرض شد. موانع در راه گسترش

سیطرهٔ بریتانیایی ها به سوی غرب هند برداشته شدند . و «حکمرانی کمپانی هند شرقی»[1]

 فوریت وظایف خود را بر تجزیه و فروپاشی امپراطوری درانی قرار داد.

از مهم  ترین ملاحظاتی که تأریخ مطرح می کند، یکی هم این است که افغانان نتوانستند معنا و اهمیت این رقابت های استعماری،و معنای ستراتژیک اصرار مؤکد بریتانیایی ها برای حفظ و گسترش حضور خود در هند را دریابند؛ و اهمیت سیاسی آن را برای سرنوشت و آیندۀ سرزمین ما دقیق بررسی و ارزیابی کنند.

این ملاحظات دربارۀ دورۀ احمدشاه ابدالی وتاریخ قرن ۱۹ و قرن ۲۰ افغانستان، با تأکید بیش تر وارد است.

  • حاصل سخن

دورهٔ کوتاه هوتکی (۱۷۰۹تا۱۷۲۹) از دوره های جالب و پر افتخار تأریخ متأخر ما افغانان است.

دورۀ هوتکی را با این مشخصه تعریف می کنیم که با تسخیر «پایتخت» اصفهان به دست افغانان، یک «مرکز ثقل» نو تأسیس شد و اقتدار هوتکی در کرسی و در نقش اقتدار صفوی وارد صحنهٔ بین المللی شد[2].

اصولاً این جریان از مهم ترین وقایع آغاز قرن ۱۸م. محسوب می شود.

در این احوال این فرضیه را که

« استقلال افغانستان در دورهٔ هوتکیان حاصل آمده است»

چگونه می تواند مستدل ساخته شود؟

در این بیان منظور از «استقلال» چیست؟

«استقلال» افغانستان از کی حاصل شده است؟

آیا این «استقلال» از استعمار گران اروپایی حاصل شده است؟

دقت می کنیم:

طی دورهٔ هوتکی نخستین تماس های یک اقتدار افغان با استعمار اروپایی صورت می بندد.

استعمار اروپایی هنوز در فارس در شکل شرکت های کوچک تجاری حضور دارد، از ضعف های ادارهٔ صفوی سود می برد، اما هنوز  این امکان برای آن بوجود نیامده است که نقش و نفوذ قابل ذکری در جریانات داخلی فارس داشته باشند.

مناسبات هوتکیان صاحب اقتدار با فعالان این شرکت ها از موضع آمرانه است:

«زبردست خان دلالان شرکت هالند را فراخواند و عموم هالندیان و فرماندار کل و به ویژه اتلام را به باد ناسزا گرفت و گفت من به شما نشان خواهم داد که نوکر افغان ها هستید»

یعنی نسبت /استعمارگر اروپایی و  تحت استعمار آسیایی/ هنوز بر قرار نه شده است.

پس سوال گرفتن استقلال از استعمار گران اروپایی هنوز مطرح نیست

این سوال پسان تر مطرح می شود.

آیا این «استقلال» از  اقتدار صفوی حاصل شده است؟

اما هم اشغال کندهار بدست صفویان و متقابلاً  هم اشغال اصفهان به دست هوتکیان، هیچ کدام یک استثناء برای تأریخ ما نه بوده است. انتقال قدرت از قبیلهٔ تورک صفوی به قبیلهٔ پښتون هوتک،  یک جریان معمولی بود. قرن  ها انتقال اقتدار  ها در حوزهٔ   ما به همین منوال بوده است.

تا آغاز قرن ۲۰، همه میکانیزم                            های «داخلی» تحول و انتقال قدرت در حوزهٔ‌ ما ، پیوسته میکانیزم های «قومی» و «قبایلی» بوده اند؛ و مطابق به  ظرفیت  های «داخل» صورت پذیرفته اند. حدود امپراطوری های آسیایی پیوسته از همین مبنای قبیله یی و قومی در حال تحول بوده و کم و زیاد می شده است.

چنین انتقال قدرت از دستی به دست دیگر را نه می توان «استقلال» نامید

مهم ترین مشخصهٔ اشغال صفوی بر کندهار تحمیل اجباری مذهب شیعی بر مردمی بوده که قرن ها اهل تسنن بوده اند. این یک تحمیل خشن بوده وبه تمثیل از دورهٔ شاه اسماعیل صفوی، که شیعی ساختن مردم فارس را به ضرب شمشیر تحمیل کرد ، تلاش برای شیعی  ساختن اجباری مردم کندهار هم با خشونت تمام بر مردم اعمال می شده ، و مثلاً ابزارهایی در دست هستند که با آن زبان معترضان را می بریده اند.

چنین جریانی باعث نفرت شدید مردم شده بود. و دعوت میرویس به قیام علیه صفوی ها که فتوای شرعی از مکه عقبدار آن بود به اقبال عموم مواجه شده و روحانیون و متنفذان و سران و مردم به این دعوت پیوسته اند و قیام به «جهاد» کرده اند.

میرویس هوتک موفق شد که مردم کندهار  را از یوغ این اجبار مذهبی رهایی ببخشد.

این رهایی مذهبی، و برقرار ساختن اصل شرعی آزادی در انتخاب مذهب، بسیار مهم بود.

اما یک رهایی مذهبی را نه می توان «استقلال» نامید.

و بعد در این بیان منظور از «افغانستان» چیست؟

در اسناد و مکاتبات هوتکیان که همه در دست هستند –

«هوتکی» و «غلجایی» ذکر است

«افغان» ذکر است

«مملکت افغان» ذکر است

«ممالک افغان» ذکر است

اما در اسناد و مکاتبات هوتکیان کلمهٔ‌ «افغانستان» اصلاً ذکر نیست!

هوتکیان مفهوم «افغانستان» را نه می شناختند!

اقتدار هوتکی شامل قلمرو های اقتدار درانی

و حتی شامل تمام قلمرو افغانستان کنونی نه بود.

کلمهٔ افغانستان پسان تر، و مقارن اقتدار ابدالی، در متون، و نقشه های اروپایی و انگلیسی ظاهر می شود.

پس

چگونه بنویسیم که هوتکیان استقلال «افغانستان» را حاصل کرده اند؟

پایان سخن اول

منابع و مأآخذ:

۱-آصف، محمد هاشم؛ رستم التواریخ؛ تهران ۱۳۵۷

۲- حبیبی، عبدالحی ؛ هوتکیان؛ تاریخ مختصر افغانستان؛ کابل۱۳۴۶؛ ج۲؛ بخش ششم؛

۳- ستوده، ابراهیم ؛ هوتکیان –  کتابشناسی توصیفی؛ کابل۱۳۵۷؛ پی دی اف.

۴- طباطبایی س. ج.؛ سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی؛ تهران۱۳۸۲

۵- فلور، ویلهلم ؛ اشرف افغان بر تختگاه اصفهان؛ ترجمهٔ ابوالقاسم سری؛ تهران ۱۳۶۷

۶- قطبی، سید ضیاالدین؛ کتابخانۀ سیار؛ کابل ۱۳۸۹

۷- لافو، دیو؛ ایران کلاه و شوش؛ پاریس۱۸۸۷؛ ترجمۀ فره وشی؛ تهران ۱۳۷۱

۸- لاکهارت، لارنس؛ انقراض سلسلهٔ صفویه؛ ترجمهٔ ا. دولتشاهی؛ تهران۱۳۹۳

۹- وارد، محمد شفیع طهرانی؛ مرآت واردات؛ تاریخ سقوط صفویان؛به کوشش منصور صفت گل؛ تهران ۱۳۸۳


۱- نهضت استقلال هند اصطلاح «حکومت بریتانوی هند» را به کار نه بست و تا اخیر از«حکمرانی کمپانی هند شرقی»  سخن گفت.

۲- در طی سرتاسر قرن ۱۸ سیطره بر اصفهان یکی از مسایل افغانان شد؛ پس از هوتکیان، آزاد خان افغان و محمود سیستانی چند بار اصفهان را تسخیر کردند.