Post-Corona Relations between Afghanistan and the United States
ﻫ. تاچ
حقیقت آشکار است که شیوع بیماری ویروس کرونا بر تمام مناسبات بشر و همه بخشهای زندگی انسانها تاثیر گذاشته است. تاثیرات شیوع بیماری کرونا چنان فاجعه بارند که علاوه برفلج شدن زندگی عادی انسانها، میلیونها انسان با ویروس کرونا آلوده و بیمار شده اند، تاکنون حدود یک میلیون تن جان خود را از دست داده و بیشتر از سی و یک میلیون تن به این ویروس آغشته شده اند. تا هنوز که حدود نه ماه از شیوع آن می گذرد، پایان تونل دیده نمی شود.
اخیراْ بانک جهانی طی گزارشی پیشبینی نموده است که شیوع ویروس کرونا در جهان اختلالات بزرگ اقتصادی را به وجود آورده و هفت کشور آسیایی، بشمول افغانستان را به رکود اقتصادی مواجه خواهد ساخت و رشد اقتصادی افغانستان را ۶ درصد در سال جاری پیشبینی نموده است. صندوق وجهی پول نیز گفته است که جهان عمیق ترین رکود اقتصادی ناشی از شیوع ویروس کرونا را در طی هشتاد سال گذشته تجربه می نماید و بیشترین آسیب را کشورهای کم توسعه و در حال توسعه متقبل خواهند شد.
پیامدهای بیماری کرونا برای جامعه بشری هم سازنده اند و هم مخرب. با پایین آمدن مصرف مواد سوخت، بخصوص مواد نفتی، در تولید گاز کاربن دای اکساید کاهش فوقالعاده ای به عمل آمده است، در نتیجه، از آلودگی هوا و محیط زیست با فیصدی قابل ملاحظه ای کاسته شده است. طبق نظریه ساینتیستها، ممکن عملیۀ تخریب بیشتر لایه های اتمسفیر زمین که از اثر استفاده بی رویه مواد نفتی و تولید گازهای گلخانه ای صورت می گیرد، نه تنها متوقف گردد بلکه لایه های تخریب شده دوباره ترمیم شوند.
و اما، پیامدهای منفی و مخرب شیوع ویروس کرونا، غیرقابل پیشبینی و فاجعه بار اند. خطوط تولیدی بیشترین کالاهای مصرفی، به استثنای مواد غذایی و دارویی متوقف گردیدند، فابریکه ها، معادن، نهادهای غیرضروری دولتی و غیردولتی، دانشگاهها، مکاتب، ورزشگاهها، برای مدت طولانی بسته شدند. صنعت جهانگردی فلج شد، خطوط تراسپورتی هوایی، زمینی و آبی به پایین ترین فیصدی فعالیت خود سقوط کرد، میلیونها انسان کار خود را از دست دادند. مردم در خانه های شان قرنطینه شدند. با پایین آمدن مصرف مواد سوختی و عدم نیازمندی به پیمانه قبل از بحران ناشی از کرونا، میزان تولید نفت و همین طور ارزش آن به صورت سرسامآوری سقوط نمود، ارزش یک بشکه نفت خام برنت به ۲۲ دالر و ارزش نفت خام امریکا به منفی 37 دالر و 63 سنت پایین آمد (بی بی سی فارسی، 21 اپریل 2020) که در سی سال اخیر سابقه ندارد. اقتصاد جهانی با بحران کم سابقه ای مواجه گردیده است. بازار بورس ثبات خود را از دست داده است.
بحرانی را که شیوع ویروس کرونا در سرتاسر جهان به بار آورد چنان گسترده و عمیق است که طبق پیشبینی محققان میزان آن از پیامدهای مخرب جنگ جهانی دوم فراتر خواهد رفت.
هنری کسینجر، دیپلومات مجرب و تئوریسین آمریکایی، در یادداشتی در نشریه آمریکایی وال استریت ژورنال تاثیرات شیوع ویروس کرونا را بر جهان بسیار بلند مدت می داند که از چندین نسل فراتر خواهد رفت. این سیاستمدار کارکشته آمریکایی می گوید، شرایط خارق العادهای که هم اکنون در جهان به دلیل شیوع این ویروس ایجاد شده است، او را به یاد دورهای میاندازد که او در سال ١٩٤٤ در جنگ جهانی دوم در لشکر ٤٤ پیاده نظام آمریکا در آردِن خدمت میکرد و در آن زمان هم به همین شکل به شدت احساس خطر و اضطراب می کرد. هنری کسینجر در بخش دیگری از این یادداشت می گوید: “هنگامی که اپیدمی کوید -١٩ به پایان برسد، نهادهای بسیاری از کشورهای جهان شکست خورده و به زانو افتاده خواهند بود. واقعیت این است که جهان پس از ویروس کرونا، هرگز مانند قبل نخواهد بود.”
کشورهای جهان از این بحران صدمه می بینند. اما فیصدی آسیب کشورهای کوچک و عقبمانده به مراتب بیشتر از کشورهای خواهد بود که از توانمندیهای اقتصادی و هم ثبات سیاسی برخوردارند. کشورهای بزرگ و توانمند، بشمول ابرقدرتها در مبارزه با این آفت و جلوگیری از گسترش آن واماندهاند. ویروس کرونا ثابت کرد، جهان و بشریت با وجود پیشرفتهای سریع علمی و تکنولوژیک، و دستاوردهای محیرالعقول، تا هنوز آسیب پذیر مانده است.
بحران سیاسی ناشی از بیماری کرونا شاید کم تر از بحران اقتصادی نباشد. ناتوانی قدرتمند ترین کشور جهان، ایالات متحده در مدیریت بحران ویروس کرونا، در سطح جهان و توصیه حاکمان قصر سفید به جهانیان در مبارزه مستقلانه در برابر بیماری کرونا مسألۀ جایگاه پیشتاز این کشور در جهان را زیر سوال قرار داده است. ایالات متحد، که حتی قبل از بروز بحران ویروس کرونا در برابر تعهدات بینالمللی خود کم علاقه شده بودند و در دوره حکومت دونالد ترامپ به تعهدات بینالمللی خود پشت پا زده و به فسخ موافقتنامه های دوجانبه و چندجانبه با کشورها و نهادهای بینالمللی مبادرت ورزیده بودند، اکنون، در بحبوحه بحران کرونا با اشتیاق بیشتر این روند را دنبال می کنند. دلیل منطقی تحقق این مشی بسیج تمام امکانات در مبارزه با بیماری کرونا و جلوگیری ازپیامدهای مخرب آن ارایه می شود. ایالات متحده برای جلوگیری از انجام تعهدات بینالمللی خود به بهانه های گوناگون دست می زنند تا اقدام خود در خروج از این گونه تعهدات را توجیه کرده باشند. توقف انجام تعهدات ایالات متحده امریکا در برابر سازمان جهانی بهداشت WHO ، یکی از نمونههای آن است. این گونه اقدامات به خودی خود جایگاه ایالات متحده در رهبری جهان را متزلزل می سازند. در نتیجه، سوال نظم جدید جهانی به میان می آید.
هنری کیسینجر دیپلومات کارکشته و با تجربه، وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی ایالات متحده امریکا در حکومت های ریچارد نیکسون و جیمی کارتر، به سیاستمداران امریکا توصیه می کند: “ایالات متحده باید به سرعت برای یافتن درمان این بیماری همه گیر، مشارکت در بازسازی اقتصاد جهانی و محافظت از “نظم جهانی لیبرال” تلاش کند.” (از یادداشت به نشریه وال استریت ژورنال مورخ ۵ اپریل ۲۰۲۰). نامبرده در یادداشت دیگری که در نشریه فارسی زبان العربیه دوبی مورخ ۵ اپریل ۲۰۲۰به نشر رسیده است، با به صدا درآوردن زنگ خطر، نسبت به تغییر کلی و دگرگونی نظم جدید جهانی در واپسای کرونا هشدار می دهد. وی علاوه می کند: “یک نظم جهانی جدید در حال شکلگیری است و ایالات متحده آمریکا باید به موازات مقابله با ویروس کرونا، آمادگی خود برای نظم جدید جهانی را فراهم کند.”
پرسش در اینجا است، آیا حکومت ترامپ به این هشدارها توجه خواهد کرد و یا سیاست انزواگرایی “امریکا برای امریکا” را ادامه خواهد داد؟
افغانستان کشوری است فقیر با پیشینه ای چهار دهه جنگ داخلی و بحران. این کشور به شدت وابسته به کمک های خارجی است. از دو دهۀ گذشته به این سو وابستگی افغانستان به کمکها و پشتیبانی همه جانبه ایالات متحده امریکا و هم پیمانان بین المللی اش بیشتر شده است.
در وضعیت جاری و بحرانی ناشی از شیوع بیماری کرونا افغانستان چه جایگاهی را در سیاست خارجی پساکرونا ایالات متحده امریکا خواهد داشت؟
کاملا آشکار است که چهار دهه جنگ و بحران وضعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی افغانستان را شدیداً متأثر ساخته است. دو نسل جنگزده در این دوران تولد شده و به جامعه تقدیم گردیده است. زیرساختهای اقتصادی کاملا نابود شدند و نوسازی هنوز به پایه اکمال نرسیده است. اقتصاد کشور هنوز به صورت کامل بازسازی نشده و متکی به کمکهای خارجی است. ادامه ناامنی و بی ثباتی سیاسی، تولید و قاچاق مواد مخدر، فساد گسترده، جنایات سازمان یافته و گسترش شبکههای مافیایی قدرت، سیاست دیکتات از بیرون آینده سیاسی کشور تاریک و مبهم ساخته است. بالاتر از همه ادامه فعالیتهای گروههای تروریستی صادر شده از خارج (پاکستان و ایران) و حمایت حلقات معین دولتی و بنیادگرایان مذهبی از این شبکه ها در پاکستان (آی اس آی ، شورای کویته، القاعده، طالبان، گروه حقانی، لشکر طیبه و…) و ایران (سپاه پاسداران و …) و اعزام آنها به داخل افغانستان غرض راهاندازی فعالیتهای دهشت افکنانه، زمینه حضور نیروهای خارجی (ایالات متحده امریکا و ناتو) را برای مبارزه با تروریسم بین المللی و حمایت ازمردم افغانستان مهیا ساخته اند.
حضور پر رنگ ایالات متحده امریکا در افغانستان بعد از ۹/۱۱ از اهمیت استراتژیک این کشور در سیاست خارجی امریکا سخن میگوید. حکومتهای ایالات متحده یکی پی دیگر در طی نزده سال حضور (نظامی و غیرنظامی) در افغانستان، – با وجود فشار افکار عامه در داخل و خارج از امریکا در پایان بخشیدن به حضور طولانی نظامی در افغانستان- با منطق دفاع از منافع ملی امریکا، به این حضور ادامه دادند. و با ارسال جنگافزار و میلیاردها دالر، گویا به مبارزه با خطر تروریسم، دفاع از منافع ملی امریکا و ازحاکمیت سیاسی جدید در افغانستان کمک می کردند.
کمکهای اقتصادی ایالات متحده امریکا به افغانستان سالانه به میلیارد ها دالر بالغ می گردد. بدین لحاظ افغانستان یکی از شرکای استراتژیک ایالات متحده امریکا در جنوب آسیای مرکزی بشمار می رود. و این روابط استراتژیک با امضای موافقتنامه دوجانبه بین افغانستان و ایالات متحده امریکا هر دو جانب امضا کننده را متعهد به انجام تعهدات معینی در برابر یکدیگر ساخته است.
مبرهن است که بحران اقتصادی غیرقابل مهار ناشی از شیوع بیماری ویروس کرونا موجب دگرگونیهای عمیق در جهان می گردد. به یقین این دگرگونیها در روابط بینالملل و در مناسبات میان کشورها نیز اثر می گذارد. روابط افغانستان با ایالات متحده از تاثیرات این بحران مصون نخواهد ماند. پرسش در اینجا است، آیا افغانستان برای ایالات متحده امریکا در روزگار پساکرونا، با وجود پیامدهای بحران آفرین شیوع کرونا در آن کشور هنوز هم از اهمیت استراتژیک برخوردار خواهد ماند؟
در وضعیت جاری پاسخ نسبتا واقعبینانه را می توان از دو دیدگاه ارائه کرد:
۱- ایالات متحد جایگاه خود را در نظم جدید جهانی از دست می دهند. در این صورت ایالات متحده امریکا ناگزیر در برنامه ها و اهداف استراتژیک خود بازنگری خواهند کرد و در استراتژی جدید این کشور اولویتهای جدیدی پدید خواهند آمد، و این کشور توانمندیهای گذشته خودرا از دست خواهد داد. مسأله افغانستان که در دو دههی اخیر در سیاست خارجی آن کشور، با طولانی ترین درگیری نظامی امریکا در یک کشور خارجی، به یک موضوع دردسر ساز تبدیل شده بود به احتمال زیاد از لست اولویت های استراتژیک خارج خواهد شد و این بار نیز افغانستان مانند دهۀ نود قرن گذشته، به میدان رقابت های همسایه های آزمند و احتمالا، به میدان جنگ های نیابتی جدیدی مبدل خواهد شد.
۲- ایالات متحده امریکا جایگاه بین المللی خود را مانند گذشته، یا به صورت یگانه ابرقدرت و یا به طور موازی با ابرقدرت جدید- به احتمال قوی، چین- حفظ خواهد کرد.
کارشناسان اقتصاد معتقدند که بحران ناشی از کرونا باعث خواهد شد تا حکومتها، بشمول ایالات متحده تدابیر اضافی در رفع بحران و بازسازی پیامدهای مخرب آن اتخاذ نمایند. این امر کشورها را وادار خواهد ساخت تا در برنامه های استراتژیک و تعهدات کم اهمیت وغیرحیاتی در داخل کشورهای خود و همچنین به تعهدات خود در قبال سایر کشورها و نهادهای بین المللی بازنگری کنند. و اما افغانستان، – که در این دو دهۀ اخیر از جایگاه ویژه ای استراتژیک برخوردار است- بخصوص افغانستان “کرونازده”، در گوشه ای از سیاست خارجی پساکرونا ایالات متحد باقی خواهد ماند. افغانستان پساکرونا احتمالاً کشوری خواهد بود با اقتصاد متلاشی شده و بحرانهای گوناگون اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، و، بالاتر از همه، وضعیت نامناسب امنیتی. اما یگانه ارزشی که در این کشور ثابت می ماند، موقعیت جیوپلیتیک و جیواستراتژیک آن در منطقه است که با هرگونه تغییر آرایش سیاسی احتمالی در نظم جدید جهانی، ارزش و اهمیت آن بیشتر و حساس تر خواهد گردید. بنابراین، ادامۀ حضور امریکا در افغانستان، مانند گذشته از جایگاه ویژه ای در سیاست خارجی پساکرونا امریکا برخوردار خواهد بود.
تحولات سیاسی – نظامی پساکرونا افغانستان و استراتژی صلح ایالات متحده امریکا با طالبان و حامیان خارجی طالبان هم از پیامدهای شیوع کرونا بی تاثیر مانده نمی توانند.
برنامۀ صلح امریکا با طالبان که در موافقتنامه قطر مورخ 29 فبروی 2020 طرفهای امضاکننده را ملزم به اجرای تعهدات معین می کند، نشان داد که، به رغم کوتاهی هایی از جانب حکومت افغانستان در رهایی زندانیان طالب بنابر رعایت میکانیزم پیچیدۀ رهایی یک مرتبه ای زندانیان به پیمانۀ وسیع در یک مدت کوتاه، در حال عملی شدن است. ایالات متحده امریکا به تعهد خود در خروج نیروهای جنگی اش از افغانستان، پیشتر از گراف زمانی تعیین شده اقدام کرد. اما متاسفانه دیده می شود که طالبان نه تنها به تعهدات خود در کاهش خشونتها و آمادگی برای آغاز مذاکرات با حکومت افغانستان تمکین نمی کنند، بلکه با ادامۀ فعالیتهای خرابکارانه و کشتار غیرنظامیان به اعمال خشونت آمیز خود افزوده اند و این خونریزی گراف صعودی دارد. کشتار بیرحمانه نوزادان و مادران باردار و بیمار در شفاخانۀ نسایی دشت برچی کابل و انفجار انتحاری در مراسم خاکسپاری در خیوۀ ننگرهار در یک روز، در ماه می 2020 ، که موجب کشته و زخمی شدن بیشتر از صد تن هموطنان بیگناه ملکی، بشمول کودکان نوزاد، زنان حامله، کودکان و کهن سالان گردید، گواه زندۀ این ادعا است. اکنون که دور جدید گفتگوهای صلح قطر (مذاکرات بین افغان ها) شروع شده است، طالبان باز هم به ندای جهانی (کشورها و نهادهای بین الملی) به پذیرش آتش بس بی اعتنایی نشان می دهند. اینها همه بیانگر این واقعیت است که، هم طالبان و هم حامیان خارجی آنها چیزی بالاتر از مفاد موافقتنامۀ قطر را انتظار دارند. و تمام تلاشهای دو سالۀ مذاکرات صلح برای طالبان بی ارزش است. آنها در تمام این مدت در پی فرصتِ یافتنِ جای پا در صحنۀ سیاست جهانی بوده اند.
با چنین رویکردی، چگونه می توان انتظار داشت که در روزگار پساکرونا طالبان هنوز هم بتوانند به تعهدات خود صادق باشند و با وابستگی غیرقابل انکار به دولتهای منطقه و فرامنطقه به تنهایی، به یک شریک استراتژیک غیروابستۀ قابل اعتماد در سیاست خارجی ایالات متحد تبدیل شوند.
افغانها معتقدند، دولت ایالات متحده امریکا در جهت نیل به اهداف استراتژیک خود در منطقه در روزگار پساکرونا، همانطوری که در استراتژی خود برای منطقه بازنگری خواهد کرد، در شیوه، روش نایل آمدن به این اهداف و در انتخاب همکاران خود در منطقه به بازنگری واقعبینانه نیاز دارد. مبرهن است که اتکا بیشتر از این به گروههای واپسگرا و فرصت طلب، که به جز منافع خود و گروه خود – حتی قوم خودرا نیز نادیده می گیرند- و با سودجویی از کمکها و پشتیبانی جامعه جهانی، در راس ایالات متحده، در طول نزده سال گذشته موثریت نداشتند، باید پایان یابد. حکومتهای پسا یازده سپتمبر 2001 در افغانستان به دلایل واضح، – آقای کرزی و آقای غنی (حکومت های فاسد و ناکام)- نتوانستند برای مردم افغانستان مصدر خدمت لازم شوند و برای ایالات متحده امریکا وهمکاران بین المللی اش دردسر ساز بوده اند. علاوه براین، پالیسیهای ناعاقبت اندیشانه و زدوبندهای بی باکانۀ مشاوران غربی بااراکین قدرت زمینۀ نفاق ملی، جنگ داخلی و امحای دموکراسی را در کشور مهیا نموده است. دو پروژه اساسی که در آغاز حاکمیت جدید در افغانستان از آنها با مباهات یاد می شدند، “حکومت داری خوب” و “دموکراسی”، متاسفانه هر دو در افغانستان ناکام و ذهنیت منفی برای خود کمایی کردند.
باور بر این است، در افغانستان هنوز ظرفیتهای فراوان انسانی برای همکاری با دوستان بین المللی افغانها وجود دارند. ما مطمین هستیم همکاری صادقانه میان دو طرف به مراتب امکان نیل به هدف را کوتاه تر، کم هزینه تر و دوراندیشانه تر می سازد.
هر پالیسی جدید به مجری جدید نیاز دارد!