همایون تاچ، ۶ نومبر ۲۰۲۳
مقدمه
پیشینهٔ تاریخی: سرزمین فلسطین، بهصورت تاریخی و از دوران روم باستان به ناحیهای گفته میشود که بین دریای مدیترانه و کرانههای رود اردن واقع شدهاست.
کلمهٔ فلسطین از فلسطینی های باستان که نام یک گروه غیریهودی ساکن در منطقهای کوچک از ساحل جنوبی به نام فیلیستا است، گرفته شدهاست. مرزهای «فیلیستا» در نزدیکی نوار غزه قرار دارد و پنج شهر غزه، اشکلون، اشداد، اکرون، و جت را در بر میگیرد.
در دورهٔ بیزانس یا امپراتوری روم شرقی(۳۹۵- ۱۴۵۳ میلادی)، این منطقه (شامل سوریه، فلسطین، سامره و ایالت جلیل) دوباره پلستینا نام گرفت و بین دیوسس اول و دوم تقسیم شد. بیزانسیها همچنین سرزمینی شامل نگو، سینا و ساحل غربی شبه جزیره عرب را پلستینا سالوتریس نامیدند که گاهی پلستینای سوم نامیده میشد. از دورهٔ بیزانس، مرزهای بیزانسی پلستینا (اول و دوم) برای اشاره به منطقهٔ جغرافیایی بین رودخانهٔ اردن و دریای مدیترانه به کار رفتهاست.
در کتب مقدس یهودی، در دورهٔ پیش از اسرائیل، برای اشاره به این ناحیه کنعان به کار رفته و پس از آن از اسراییل (ییسرائیل) استفاده شدهاست. در مورد سرزمین کنعان آمدهاست که شامل کل سرزمین لبنان میباشد. چنین به نظر میرسد که در این سرزمین پهناور قبیلههای یهودی البته به همراه سایر گروههای قومی سکونت داشتهاند.
پس از کنترل دوبارهٔ مسلمانان بر فلسطین بعد از جنگ های صلیبی در قرن ۱۲ و ۱۳، تقسیمبندی نواحی دوباره انجام گرفت و در این مدت مرزها به سرعت تغییر میکردند . در اواخر قرن ۱۳، فلسطین در واقع شامل قسمتهای بسیاری از نواحی شیخنشین سوریه یعنی پادشاهی غزه(شامل آسکالن (عسقلان) و هبران (حیرون))، کراک (شامل جافا و لجیو)، سفاد (شامل سفاد، ایکر، سیدون و تایر (صور)) و بخشهایی از پادشاهی دمشق (در برخی دورهها از جنوب تا اورشلیم) بود.
در اواسط قرن ۱۴، سوریه دوباره به پنج ناحیه تقسیم شد که از بین آنها فلسطین شامل اورشلیم (مرکز آن)، رمله (شهر)، آسکالن، الخلیل و نابلس بود، در حالی که حوران شامل تیبریاس (مرکز) بود.
پس از پیروزی عثمانی ها، این منطقه در سال ۱۵۱۶ جزئی از امپراتوری عثمانی شد و تا سال ۱۶۶۰ در واقع بخشی از ویلایت (بخش) دمشق-سوریه محسوب میشد تا این که از ۷ مارچ ۱۷۹۹ تا جولای ۱۷۹۹ با اشغال جفا، حیفا و سکارا ارتباطش با دیگر نقاط قطع شد. در ۱۰ می۱۸۳۲ این منطقه، که یکی از نواحی ترکی بود، که توسط محمد علی تصرف شده بود، اما در نوامبر ۱۸۴۰ دوباره تحت فرمانروایی مستقیم عثمانی قرار گرفت.
پس از پایان جنگ جهانی اول، بریتانیا و فرانسه یک منطقه مشترک به نام «حکومت منطقه اشغالی دشمن» به وجود آوردند که در واقع همان سوریه عثمانی بود. بریتانیاییها به وسیله سرپرستی که در سال ۱۹۲۲ از جامعه ملل بهدست آورده بودند برای ادامه کنترل بر منطقه توجیه داشتند. موضوع اصلی سرپرستی بریتانیا که از جانب جامعه ملل ارائه شد ادارهٔ بخشهای از کارافتاده امپراتوری عثمانی بود تا زمانی که مردم آن منطقه بتوانند روی پای خودشان بایستند.
در سال ۱۹۲۲ و پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی که به مدت چهار قرن (۱۹۱۷- ۱۵۱۷) بر سرزمین فلسطین حکمفرمایی کرده بود، قیمومیت بریتانیا بر فلسطین تأسیس شد. آیندهٔ فلسطین به منازعات شدید اعراب و جنبش های صهیونیستی بهسر آمد. در سال ۱۹۴۷، سازمان ملل، طرح تقسیمبندی مناطق تحت قیمومیت را به ایالاتی مخصوص اعراب و یهودیان پیشنهاد داد که در آن بیت المقدس و نواحی اطراف آن به عنوان «بخش جداکننده» و تحت حکومت رژیم بینالمللی مشخص کرد. مناطق اختصاص یافته به دولت عربی پیشنهادی، شامل نواحی ای بود که بعداً به عنوان نوار غزه و تقریباً تمام آنچه کرانه باختری نام گرفت به انضمام مناطق دیگر میشد.
در دوره قیمومت بریتانیا منطقه شاهد دو جنبش بزرگ ملی گرایانه، یکی میان یهودیان و دیگری میان اعراب بود. رقابت بر سر منافع ملی بین اعراب و یهودیها و علیه نیروهای اجرایی بریتانیا به انقلاب اعراب در بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ و همچنین جنگ داخلی فلسطین از ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۸ منجر شد. تأثیرات جنگ داخلی و جنگ اعراب با اسرائیل در سال ۱۹۴۸ منجر به قرارداد آتشبس و بخشبندی منطقهٔ تحت سرپرستی سابق به سه بخش جدید شد. یکی اسرائیل – برای اکثریت یهود – و دیگری نوار غزه تحت حکومت دولتی تمام فلسطینی، و سرانجام کرانه باختری رود اردن برای پادشاهی اردن.
نیروهای نظامی و دولتی بریتانیا در دوره سلطه خود بر فلسطین مرتکب جنایات جنگی بسیاری علیه فلسطینیان از جمله تنبیه دسته جمعی، قتل عام، کشتار سازمان یافته، شکنجه، استفاده از سپر انسانی شدند.
گروههای یهودی (و بهطور مشخص آژانس یهودیان) معمولاً از طرح تقسیم پشتیبانی میکردند. گروههای عربی (کلیه کشور های عربی حاضر در سازمان ملل به آن رأی مخالف دادند) معمولاً طرح تقسیم را رد کرده و متقابلاً به دولت اسراییل که تازه تأسیس شده بود میتاختند. شروع این تهاجمات جنگ سال ۱۹۴۸ اعراب- اسراییل بود.
بعد از جنگ، اسرائیل کنترل بسیاری از مناطق مشخص شدهٔ جانب اعراب را در اختیار گرفت. توافقات حاصل از مذاکرات باعث ایجاد خط حایل تَرک مخاصمه (ای.دی. الها) گردید که حالت مرزهای شناخته شده بینالمللی را دارا نبودند.
از اینرو نواحی که تحت کنترل نیروهای اردن و عراق بودند (با کمی تغییرات) تحت کنترل حکومت اردن قرار گرفته و به نام کرانه باختری رود اردن معروف شد که در مقابل کرانه شرقی یا خاک اردن قرار گرفت؛ منطقه تحت کنترل مصر عبارت بود از طول ساحل دریای مدیترانه در نزدیکی شهر غزه و جنوب مرزهای بینالمللی، تحت کنترل مصر باقیمانده و به نام نوار غزه شهرت یافت. در سال ۱۹۵۰، اردن مناطق اشغالی را به خاک خود ضمیمه کرد، اما دیگر کشورها این تغییرات را به رسمیت نشناختند. فقط یک استثناء در این رابطه وجود داشت و آن انگلستان بود.
برای مدت ۱۹ سال پس از قراردادهای ترک مخاصمه ۱۹۴۹ و تا جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷، باریکهٔ غزه توسط مصر اشغال شد و اردن کرانه باختری و بیت المقدس شرقی را اشغال نمود، و هیچ دولتی عربی شکل نگرفت.
اسرائیل هر دو منطقه را در سال ۱۹۶۷ و در طی جنگ شش روزه به تسخیر خود درآورده و این مناطق از همان زمان تحت کنترل اسرائیل باقیماندهاند. بعد از جنگ، با استناد بر قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل منازعه، مفهومی زمین برای صلح فرمولی جهت عادیسازی روابط اسرائیل با همسایگانش پرداخت.
پیمان مصالحهٔ اسلو که در اوایل دهه ۱۹۹۰ بین سازمان آزادی بخش فلسطین و اسرائیل برقرار شده بود منجر به پیدایش حکومت ملی فلسطین شد. این حکومت نوعی سازمان موقت بود که به منظور مدیریت اشکال محدود خودگردانی توسط فلسطینیان در مناطق مربوط و به مدت پنج سال تشکیل شد تا مذاکرات در خصوص وضعیت نهائی به سرانجام برسند. حکومت خودگردان مسئولیت امور کشوری در برخی مناطق روستائی و همچنین مسئولیت امور امنیتی در اکثر نقاط شهری کرانهٔ باختری و نوار غزه را بر عهده گرفت. اگرچه طول دوره پنج ساله در سال ۱۹۹۹ منقضی شد، وضعیت نهائی علیرغم تلاش هائی از قبیل نشست ۲۰۰۰ کمپ دیوید، نشست تابا و پیمان غیر رسمی ژنو هنوز مشخص نشدهاست.
در سال ۲۰۰۵ نیروهای اسرائیلی به صورت یکجانبه از نوار غزه عقب نشسته و کنترل کامل و مؤثر منطقه را به حکومت ملی فلسطین واگذار کردند.
دولت بریتانیا برای سرکوب فلسطینیان سیاست «آرامسازی روزانه» را در نظر گرفت. این سیاست بر محدودیت یا منع رفتوآمد، تصرف اموال یا محصولات، بازداشت خودسرانه، و کار اجباری برای ساخت جاده و پایگاههای نظامی متکی بود. نظامیان بریتانیایی مظنونان فلسطینی را مجبور به دویدن بین دو صف سربازان بریتانیایی میکردند و آنها را با استفاده از قنداق تفنگ و تیشه میزدند و زخمی میکردند. اگر کسی که میمرد او را داخل خودرو حمل گوشت میانداختند و در یکی از روستاهای فلسطینی رها میکردند.
پس از وقوع جنگ عربها و اسرائیل در سال ۱۹۴۸، در موافقتنامههای آتشبس موقت مابین اسرائیل و کشورهای عرب همسایه آن، هیچ گاه از فلسطین به عنوان یک سرزمین مجزا نامی برده نشد. در این موافقتنامهها فلسطین بین اسرائیل، مصر، سوریه و اردن تقسیم شد.
اسرائیل علاوه بر مناطقی که سازمان ملل متحد تقسیمبندی کرده بود ۲۶ درصد از سرزمینهای تحت قیمومت در غرب رود اردن را نیز تصرف کرد. اردن نیز ۲۱ درصد از سرزمینهای تحت قیمومت را تصرف و به خاک خود ضمیمه کرد. بیتالمقدس به دو بخش تقسیم شد، و اردن بخشهای شرقی از جمله شهر باستانی را در اختیار گرفته، و اسرائیل بخش غربی را در اختیار گرفت. مصر نیز باریکه غزه را در اختیار گرفت.
از دهه ۱۹۶۰ به بعد، اصطلاح «فلسطین» مرتباً در بافتهای سیاسی به کار گرفته میشد. اعلامیههای مختلف، همچون اعلام تشکیل کشور مستقل فلسطین در سال ۱۹۸۸ توسط سازمان آزادی بخش فلسطین به کشوری که فلسطین نامیده میشد اشاره میکرد، و مرزهای آن را با درجات مختلف وضوح تعریف کرده، و از جمله خواستار ضمیمه شدن کل کشور اسرائیل به فلسطین شد. اخیراً، پیش نویس قانون اساسی فلسطین بر اساس کرانه باختری و باریکه غزه پیش از ۱۹۶۷ (جنگ شش روزه) مرزهای فلسطین را تعیین کردهاست. این خط سبز (اسرائیل) بر اساس موافقتنامه خط آتش بس موقت ۱۹۴۹ تعیین شده، و مذاکرات مربوط به تعیین مرزهای دائمی هنوز انجام نشدهاست. علاوه بر این، از سال ۱۹۹۴، تشکیلات خودگردان فلسطین کنترل بخشهای مختلف فلسطین باستانی را در اختیار گرفتهاست.
ماده ۲۴قانون اساسی ملی فلسطین مصوب سال ۱۹۶۴ تصریح میکند که: این سازمان هیچ نوع حاکمیت منطقهای در خصوص کرانه باختری در پادشاهی اردن هاشمی، بروی نوار غزه یا منطقه هیما ندارد.
تحلیل ژنتیکی جمعیت منطقه
دانشمندان علوم ژنتیک توافق دارند که در افراد شرق میانه در زمانهای پیش از تاریخ تداخل ژنتیکی بودهاست. نبل در سال ۲۰۰۰ با انجام بررسی کروموزوم haplotype Y برای بررسی نژادی یهودیان و مسلمانان فلسطینی عنوان کرد «ژن مشترک برای قسمت عمدهای از کروموزومهای Y وجود دارد که نشاندهندهٔ اجداد مشترک میباشد». دو مدل هاپلوتایپ Yکه تشکیل دهندهٔ کلاید مسلمانان فلسطینی بود در میان یهودیان نیز وجود داشت که «نشاندهندهٔ انحراف یا تداخل از سایر افراد» میباشد. نبل عنوان کرد که این یافته هماهنگ با شواهد تاریخیای است که عنوان میکند که «بخشی یا کل عربهای مسلمان در این کشور از نوادگان ساکنین محلی، عمدتاً مسیحی و یهودی، هستند که پس از پیروزی اسلام در قرن هفت میلادی به اسلام روی آوردند. این ساکنین محلی در واقع از نسل جمعیت اصلیای که چندین قرن و حتی در دورههای پیش از تاریخ در این منطقه میزیستهاند هستند.»
یک بررسی دیگر توسط همین گروه با هدف مشخص کردن ارتباط ژنی میان سه جامعهٔ یهودی (اشکنازی، سفاردی و کردی) دو گروه هاپلوتایپ کروموزوم Y Eu۹ و Eu۱۰ را به عنوان نشاندهندهٔ قسمت عمدهٔ نژاد شرق میانه شرح داد. چنین به نظر میرسد که Eu۹ مربوط به شمال ترکیه و Eu۱۰ مربوط به جنوب آن میباشد. در کردهای مسلمان و یهود Eu۹ زیاد است، اما Eu۱۰ که در مسلمانان فلسطینی زیاد است در بین این افراد کم است. این بررسی نشان داد که کروموزومهای Y در عربهای مسلمان و عرب بادیهنشین نشاندهندهٔ ارتباطات نژادی با ساکنان جدید منطقه و ارتباطات نژادی دیگر با سایر افراد میباشد. ارتباطات نژادی اولیه در واقع بخشی از کروموزوم مشترک با یهودیها میباشد. طبق طرح ما، مهاجرتهای اخیر همانطوریکه از کروموزوم Eu ۱۰ ویژهٔ عربها که شامل مدلهای هاپلوتایپ Yمشاهده شده در فلسطینیها و عربهای بادیهنشین مشهود است، اغلب از شبهجزیرهٔ عرب بودهاست. این بررسی نشان میدهد که کروموزومهای Y یهودیها بخش مهمی از عوامل ژنتیکی منطقه را شامل میشود و خصوصاً یهودیها ارتباط ژنتیکی زیادی با افراد ساکن در شمال ترکیه داشتهاند.
در سال ۱۹۰۲، سِر جیمز فریزر در کتابش بنام شاخهٔ طلایی که دربارهٔ نظریهٔ وی در مورد ریشههای مذهب میباشد، عنوان کرد که اکثر عربهای فلسطین از تبار مردم یبوسی و کنعانی هستند:
«ساکنان عرب زبان فلسطین از نژاد قبیلههایی هستند که پیش از حملهٔ اسرائیل در منطقه سکنا گزیدند. آنها هنوز به این سرزمین پایبند هستند. آنها هرگز این سرزمین را ترک نکرده و از آن دل نکندند».
تشکیلات خودگردان فلسطین با نام رسمی حکومت ملی فلسطین، به انگلیسی: (Palestinian National Authority ) یک واحد اداری تحت کنترل فتح است (فتح، یک حزب سیاسی ملی گرا و سوسیال دموکرات فلسطینی است. این حزب بزرگترین جناح سازمان چند حزبی کنفدراسیون آزادیبخش فلسطین (ساف) و دومین حزب بزرگ در شورای قانونگذاری فلسطین (PLC) است. به طور کلی تصور می شود که فتح در گذشته مشارکت قوی در مبارزات انقلابی داشته و تعدادی از گروه های شبه نظامی را حفظ کرده است. یاسر عرفات، چهرهٔ سرشناس فلسطینی، تا زمان مرگ وی در سال 2004، تا زمانی که فاروق قدومی بر اساس قانون اساسی جانشین وی در سمت ریاست فتح شد، بنیانگذار و رهبر آن شناخته می شد. در سال 2009 محمود عباس به عنوان رئیس انتخاب شد و به این سمت ادامه می دهد. از زمان مرگ عرفات، جناح گرایی در جنبش ایدئولوژیک متنوع آشکارتر شده است.
فتح حکومت کامل بر منطقهٔ (الف) کرانهٔ باختری و نیز منطقهٔ (ب) را به صورت مشترک با اسراییل برعهده دارد، اما منطقه (ج) و بیت المقدس همچنان تحت اشغال اسراییل هستند. این حکومت، کنترل نوار غزه را نیز برعهده داشت تا اینکه پس از درگیری فتح و حماس در سال ۲۰۰۷، حماس موفق شد که کنترل نوار غزه را در عمل برعهده بگیرد.
حکومت ملی فلسطین را نباید با سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) اشتباه گرفت. ساف تنها نهادی است که به عنوان نماینده مردم فلسطین در سطح بینالمللی شناخته میشود و در سازمان ملل نیز عضویت دارد. اما تشکیلات خودگردان به امور داخلی مناطق فلسطینینشین میپردازد.
نگاهی به جایگاه حقوقی فلسطینی ها
فعالیت دولت خودگردان منحصر به مناطق فلسطینینشین است و فلسطینی هایی که محل زندگی آنان خارج از کرانه باختری و نوار غزه است از حق رأی در انتخابات تعیینکننده مناصب دولت خودگردان فلسطین محروم هستند. سازمان آزادیبخش فلسطین از سال ۱۹۷۴ به عنوان «ناظر» در سازمان ملل متحد حضور دارد و بسیاری از کشورهای دنیا نیز ساف را به رسمیت شناخته و با آن روابط دیپلماتیک برقرار کردهاند. پس از صدور اعلامیه استقلال فلسطین در سال ۱۹۸۸ نام نمایندگی این سازمان در سازمان ملل متحد از «سازمان آزادیبخش فلسطین» به «فلسطین» تغییر یافت. در واقع این ساف است ـ و نه دولت خودگردان ـ که در سازمان ملل و برخی سازمانهای بینالمللی دیگر هیئت نمایندگی دارد و در بسیاری از کشورهای دنیا سفارتخانه دارد و در مذاکرات صلح با اسراییل نیز نمایندگان ساف ـ به عنوان تنها نماینده قانونی مردم فلسطین ـ شرکت میکنند.
بیشتر منابع مالی دولت خودگردان فلسطین از طریق کمکهای بلاعوض کشورهای عضو اتحادیه عرب تأمین میشود. دولت خودگردان کمکهای مالی قابل ملاحظهای را هم از اتحادیه اروپا و ایالات متحده دریافت میکند (جمعاً حدود ۱٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ دلار در سال ۲۰۰۵)، و لیکن هر دو آنها پس از پیروزی حماس در انتخابات پارلمانی ۲۰۰۶ ادامه کمکهای مالی را منوط به شناسایی اسراییل از سوی حماس کردند و یک سال بعد آن را به حالت تعلیق درآوردند.
جنبش حماس در سال ۱۹۸۷ میلادی یعنی در جریان اولین «انتفاضه فلسطین» تاسیس شد و در سال ۲۰۰۶ میلادی در انتخابات پارلمانی تشکیلات خودگردان فلسطینی شرکت کرد و به یک پیروزی قاطع رسید. به این ترتیب اسماعیل هنیه نخست وزیر «دولت وحدت ملی» با مشارکت هر دو گروه فتح و حماس شد.
حماس از نظر تاریخی خواستار تشکیل یک کشور فلسطینی اسلامی از جمله اسراییل، کرانه باختری و نوار غزه بوده و راهحل تشکیل دو کشور را رد کردهاست. با این حال، آنها بعداً موافقت کردند که با اسراییل مذاکره کنند و مرزهای سال ۱۹۶۷ را بپذیرند. برخی از محققان معتقدند که در سال ۲۰۱۷، حماس با تشکیل کشور فلسطینی در این مرزها موافقت کرد. حماس ملیگرایی فلسطینی را در چارچوب اسلامی ترویج میکند و از مبارزه مسلحانه علیه اسراییل استفاده کردهاست. آنها یک بخش خدمات اجتماعی به نام دعوت و یک بخش نظامی به نام گردانهای عزالدین قسام دارند.
به تاریخ ۷ اکتوبر ۲۰۲۳ شاخهٔ نظامی حماس عملیاتی گسترده را علیه اسراییل آغاز کرد که آن را «طوفان الاقصی» مینامند.، گروه شبه نظامی فلسطینی با یک حمله غافلگیرانه دیوار سیم خاردار نوار غزه را عبور کرد و وارد سرزمین های اسراییل، شد. در این یورش کماندوهای حماس، از زمین و هوا (چتربازهایی که بدون پرواز توسط طیاره، با فشار باد تولیدشده از وسایل [پنوماتیکی] در ارتفاع معینی از زمین) در داخل بخش هایی از سرزمین های اشغالی تحت ادارهٔ اسراییل دست به عملیات خشن، کشتار، و گروگان گیری زد. از اثر این حمله، بیشتر از ۱۴۰۰ تن کشته، و حدود دو صد و بیست تن (طبق ادعای طرف اسراییلی)، که بیشتر آنها افراد غیر نظامی اند، به گروگان گرفته شدند. در میان گروگان ها، زنان و افراد غیرنظامی وجود دارد.
دولت راستگرای اسراییل، به ریاست بنیامین ناتنیاهو جهت انتقام در برابر این حمله خونین و مرگبار، نوار غزه را طی حدود یک ماه گذشته، بدون وقفه تحت آماج بمباردمان شدید قرار داد. در ادامهٔ حملات هوایی، که بخش عظیمی از غزه، شامل مناطق مسکونی، تاسیسات عام المنفعه، مراکز بهداشتی، به شمول شفاخانه ها با خاک یک سان شده اند، حملات زمینی ارتش اسراییل با پشتیبانی آتش توپخانه و راکت نیز شروع شده است. شمار تلفات، که اکثر شان را افراد ملکی، کودکان، زنان و سالمندان تشکیل می دهند روزانه به صدها تن بالغ می گردد؛ تازه ترین آمار (اول نومبر ۲۰۲۳) شمار کشته ها را نزدیک به ۹۰۰۰ و زخمی ها نشان می دهد. شبکه های برق، آبرسانی، توسط اسراییل قطع و خطوط مواصلتی تخریب، ذخایر مواد سوخت، موادغذایی و دارو به پایان رسیده است. اسراییل به تقاضاهای جامعه جهانی و نهادهای کمک رسان مبنی بر پذیرفتن آتش بس موقت جهت ارسال دارو و مواد غذایی به ساکنان جنگزده غزه وقعی نمی گذارد، و از پذیرفتن هرگونه آتش بس خودداری کرده است. شفاخانه ها، گنجایش بیشتر جابجایی زخمی ها را ندارند، نبود برق، کمبود دارو و وسایل پانسمان رسیدگی به مجروحان را به سرحد بحرانی رسانیده است.
در حقیقت، در نوار غزه یک فاجعه در جریان است.
اقدام حماس در حمله به اهداف ملکی، کشتار و گروگان گیری افراد غیرنظامی نه تنها توجیه ندارد، بلکه عملی است تروریستی؛ پیامد این اقدام فاجعه بار تراژیدی است که اکنون بالای مردم غزه نازل شده است.
حملهٔ حماس دستاویزی شد برای حکومت افراطی اسراییل- که بدون آن هم با بهانه های مخالف به آزار و اذیت فلسطینی ها مبادرت می ورزید- تا به بهانه پاسخ موجه در برابر حمله تروریستی حماس نوار غزه را با خاک یکسان کند و از ساکنان غزه پشته ای از کشته بسازد. اسراییل سال های طولانی پلان داشت تا با حماس، سازمان شبه نظامی حاکم در نوار غزه، که با عملیات نظامی، هر از گاهی آرامش اسراییلی ها را بر هم می زد، تصفیه حساب کند و شبکه وسیع تونل های زیرزمینی حماس را، که به نظر اسراییلی ها جهت اهداف نظامی- تروریستی بکار گرفته می شود نابود سازد. حمله ۷ اکتوبر به سادگی این بهانه را به اسراییل داد.
اسراییل در اقدام تلافی جویانه چنان خشن و بیرحمانه عمل می کند که تاریخ کمتر نمونهٔ آن را به حافظه دارد. یورش حماس، که از جانب متحدان بین المللی اسراییل به حیث یک اقدام تروریستی شناخته شد پشتیبانی جامعه جهانی، بخصوص کشورهای غربی، به شمول امریکا و اتحادیه اروپا را برای اقدام تلافی جویانه از جانب اسراییل به دست آورد، سفرهای یکی در پی دیگر روسای کشورهای با وزنهٔ جهان، جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده امریکا، ریشی سوناک، صدراعظم بریتانیا، ایمانویل مکرون، رئیس جمهور فرانسه و شمار دیگری از رهبران کشورهای حامی اسراییل کارت سبزی بود برای حکومت ناتنیاهو تا از هوا و از زمین نوار غزه را با ساکنان آن «گوش مالی» بدهد.
تاکنون، (اول نومبر ۲۰۲۳) ، علاوه بر کشته شدن بیشتر از ۸۵۰۰ فلسطینی، منجمله ۳۵۰۰ کودک، ۱۲۰ کارمند خدمات طبی، ۶۴ تن از کارکنان سازمان های امدادرسان بین المللی، ۳۱ خبرنگار، در این جنگ نابرابر کشته شده اند. یونیسف، سازمان حمایت کودک و مادر سازمان ملل متحد می گوید، روزانه ۴۲۰ کودک در جنگ جاری کشته و یا مجروح می شوند.
کشتاری که زیر نام اقدام تلافی جویانه از جانب اسراییل در سرزمین غزه به راه انداخته شده است، بیشتر به قتل عام فلسطینی ها شباهت دارد تا یک عملیات جنگی تلافی جویانه. در این اقدام «تلافی جویانه»اهداف غیر نظامی، تاسیسات ملکی، شفاخانه ها، خطوط مواصلاتی، جاده های موتررو، عبادتگاه ها (مساجد و کلیسا) اهداف آشکار بمباردمان های هوایی اسراییل قرار می گیرند. چنین قتل عام بیشتر به نسل کشی شباهت دارد.
عدم تمکین اسراییل به تقاضای جامعه بین المللی در پذیرش آتش بس موقتی و بشردوستانه، و عطش سیری ناپذیر کشتار انسان های بیگناه چنین انتباه می دهد، گویا اسراییل جهت پاکسازی نوار غزه از وجود فلسطینی ها برای همیشه انتظار چنین بهانه ای را می کشید؛ گویا، حمله حماس به اسراییل در ۷ اکتوبر ودیعه ای بود برای این کشور.
واکنش ها در برابر حملات بیرحمانه و پی در پی اسراییل به غزنه، بمباردمان منطقه ای با بیشتر از دو میلیون جمعیت، و کشتار بیرحمانه در همبستگی با فلسطینی ها، و مردم غزه در سرتاسر جهان رو به افزایش است. مردم در اقصی نقاط جهان در برابر حملات نیروهای نظامی اسراییلی، و کشتار بیرحمانه مردم بیگناه در غزه به خیابان ها برآمده و خواستار توقف بمباردمان غزه شده اند. تلاش های جهانی در عملی شدن آتش بس موقت (وقفهٔ بشردوستانه) جهت رسیدگی به بحران انسانی جاری در غزه نسبت مقاومت جانب اسراییلی تاکنون به نتیجه ای نرسیده است.
حمله حماس چگونه تدارک دیده شد؟
آیا یورش۷ اکتوبر یک اقدام اپراتیفی بود؟
شواهد انکار ناپذیر نشان می دهند که حماس، گروه شبه نظامی تحت حمایت ایران، از بیشتر از یک سال بدین سو برای یک اقدام غافلگیرانهٔ کماندویی بالای اسراییل آمادگی می گرفت. حزب الله لبنان، تحت حمایت رژیم ایران در آموزش و ایجاد تسهیلات برای جنگجویان حماس نقش فعال داشت. ناظران باور دارند، این عملیات غافلگیرانه به مقیاس بزرگ تری در نظر گرفته شده بود. در عملیات غافلگیرانه که به اشتراک حماس، حزب الله لبنان و حوثی های یمن، و همچنین گروه های شبه نظامی تحت حمایت ایران در سوریه پیش بینی شده بود، می بایست به صورت هماهنگ، در زمان واحد به خاک اسراییل حمله می کردند.
تلاش های ماه های اخیر در جهت گسترش برنامه صلح «ابراهیم» (عادی سازی روابط اسراییل با کشورهای عربی)، بویژه روابط اسراییل با عربستان سعودی، جمهوری اسلامی ایران را، که سعی در عادی ساختن روابط اش با عربستان سعودی دارد، سخت نگران ساخته است. برنامهٔ عادی سازی روابط عربستان با اسراییل نمی تواند در تک حملهٔ ناگهانی حماس، بدون اشتراک سایر گروه های همسو بی اثر بوده باشد.
روابط عربستان سعودی و ایران که در پی حمله بر سفارت عربستان در تهران در ۲ جنوری ۲۰۰۶ به تیرگی گرایید، و منجر به قطع روابط دیپلوماتیک شان شد، رقابت میان این دوکشور، مدعی رهبری جهان اسلام (عربستان سنی و ایران شیعه) را تشدید کرد.
ایران و عربستان سعودی در ماه مارچ ۲۰۲۳ برای برقراری مجدد روابط دیپلماتیک و بازگشایی سفارتها پس از هفت سال تنش توافق کردند. این اقدام موجب شوک در شرق میانه، به ویژه اسراییل، دشمن اصلی ایران شد.
ایران و عربستان نمایندگی های دیپلماتیک خود را بازگشایی کرده اند.
توافق برای برقراری مجدد روابط دیپلماتیک یک پیشرفت بزرگ با میانجیگری چین بود که احتمال درگیری بیشتر بین ریاض و تهران – هم مستقیم و هم در درگیری های نیابتی در منطقه را کاهش داد.
هنوز تاثیرات تیرگی روابط نامتعارف ایران و عربستان سعودی کاملا برطرف نشده، که با میانجی گری ایالات متحده عربستان سعودی با اسراییل، دشمن جمهوری اسلامی ایران، به عادی سازی روابط خود تمایل نشان داده و گام های عملی ی در زمینه برداشتند. از منظر سیاست خارجی ایران، چنین انکشافات می تواند مستقیما بر مناسبات آتی ایران و عربستان سعودی، جایگاه و برنامه های استراتیژیک ایران در شرق میانه، و برنامهٔ هسته ای این کشور تاثیرات منفی داشته باشند.
رهبر جمهوری اسلامی ایران، خامنه ای، به تاریخ ۳ اکتوبر نگرانی خودرا از عادی شدن روابط اسراییل و عربستان سعودی به صورت آشکار چنین ابراز کرد: عادیسازی روابط با اسراییل یک “قمار محکوم به باخت” است.
تحلیلگران معتقدند، حمله حماس بر اسراییل و پیامدهای خونبار آن که تا هنوز ادامه دارد توانست روند عادی سازی را مختل کند؛ عربستان سعودی پروسه را معلق قرار داده است. هکذا، در پی ادامه کشتار مردم غزه، بحرین روابط خودرا با این کشور قطع کرد، پیش از این، بولیوی، قطر و موریتانیا روابط خودرا با اسراییل به تعلیق درآورده بودند. اردن نیز سفیر خودرا از اسراییل خواسته است.
پیامدها:
• فاجعهٔ انسانی، کشتار هزاران انسان بیگناه، به شمول کودکان، زنان، بیماران و زخمیان داخل بستر.
• یکی از عوارض این ماجرا افزایش یهودیستیزی در سرتاسر جهان است.
• پروژه عادی سازی روابط اسراییل با کشور های عربی صدمه دیده است.
• روند عادی سازی روابط اسراییل و عربستان سعودی متوقف گردید.
• پروژهٔ عادی سازی روابط اسراییل و اعراب که به مثابه بخشی از روند ایجاد موانع در برابر برنامه بلند پروازانه چین « یک کمربند، یک راه» مورد حمایت امریکا قرار داشت و مانعی ی در روند فروپاشی هژمونی غرب پنداشته می شد، اکنون، حداقل در وضعیت جاری، کارآمدی خودرا از دست داده است.
• روسیه توانسته است جنگ خود را در اوکراین با نظارت کمتر جهانی انجام دهد.
احتمالات:
- گسترش جنگ منطقه ای، جهانی.
- تغییر ساختار نظم جهانی.
- احتمال تغییر جغرافیای مناطق درگیر.
- تشکیل ائتلاف ها و اتحادیه های جدید منطقه ای و بین المللی.
- تجدید نظر در جایگاه حقوقی ملل متحد.
- آغاز مذاکرات صلح جنگ اوکراین.
کی به دنبال چیست؟
۱- ایران
یکی از بازیگران این منازعهٔ خونین است که به شیوهٔ منحصر به فردی جنگ نیابتی را توسط حماس تحت حمایتش با اسراییل به راه انداخت، و به اصطلاح، با یک تیر چند فاخته زد!
• روند عادی سازی روابط اسراییل با عربستان سعودی را بر هم زد،
• قدرت نظامی اسراییل را در برابر یک گروه کوچک شبه نظامی (حماس) به چالش کشید،
• جایگاه خودرا به حیث رهبر شیعه ها محکم تر ساخت، و
• تشکیل اتحادیهٔ جدید منطقه ای متشکل از کشورهای عربی + اسراییل در شرق میانه را، که از جانب امریکا به هدف ایجاد کمربند دفاعی در برابر گسترش روزافزون هژمونی اقتصادی- تجارتی چین (یک کمربند، یک راه)برنامه ریزی شده بود، به چالش کشانید.
۲- اسراییل
– اسراییل عهد کرده است که «حماس را نابود کند» – و میگوید این سازمانی است که باید مثل گروه داعش از میان برداشته شود.
• اسراییل قدرت نظامی درهمشکستن زیرساختهای حماس، نابود کردن تونلهایش و به زانو در آوردن شبکههای فرماندهی و کنترلشان را دارد.
• اسراییل حمایت بلاقید و شرط دولت های حامی اش در غرب را در عمليات تلافی جویانه در برابر حماس به دست آورد.
۳- ایالات متحده امریکا
در حالی که ایالات متحده امریکا در آستانهٔ انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۴ قرار دارد، مایل به درگیری تازه ای در جنگ نیست و حکومت بایدن تمام تلاش خودرا به خرج می دهد تا با تمرکز در جنگ اوکراین روسيه را به زانو درآورد. و بدین ترتيب، با گسترش ناتو به شرق و تقویت اتحاد کشورهای متحد در شرق اروپا با شکست دادن روسیه در جنگ اوکراین توانایی های چین را در اجرای برنامهٔ «یک کمربند، یک جاده» به چالش بکشد.
حکومت بایدن با طرح پروژهٔ بزرگ زیرساختی بینالمللی برای اتصال هند، شرق میانه و اروپا از طریق راهآهن، خطوط کشتیرانی، و خطوط لوله انرژی در تلاش است تا جلو بلندپروازی پکن را تا حد ممکن بگیرد. استفاده از هند و پیشنهاد برای ایجاد یک خط ترانزیتی بهینه و بزرگ برای اتصال هند به شرق میانه و سپس اروپا میتواند تا حد زیادی قلب طرح بزرگ کمربند- جاده چین را هدف بگیرد. و بدین ترتیب، با طرح چنین پروژهٔ بلندپروازنه در برابر روند تشکیل قطب های جديد قدرت در نظام جهانی موانع ايجاد کند. بدین لحاظ امریکا مایل نیست به طور مستقيم در جنگ اسراییل با حماس دخیل گردد.
در این پروژه اسرائیل نیز حضور دارد که در صورت عادی شدن روابط کشورهای عربی خلیج فارس با اسراییل میتواند خطوط ریلی و دریایی آنها را به اروپا وصل کند.
جنگ حماس با اسراییل نه تنها پلان تشکیل اتحادیه جديد منطقه ای متشکل از کشورهای عربی شرق میانه + اسراییل را عجالتاً متوقف ساخته است؛ در حقیقت روند کاری پروژهٔ خط اتصالی هند- شرق میانه را نیز به تعلیق درآورد.
ارسال دو ناو جنگی امریکا به آب های شرق مدیترانه یک حرکت بازدارنده از گسترش جنگ در منطقه شمرده می شود.
سایر هدف ها:
• ارسال سلاح و تجهيزات جديد به اسراییل،
• کسب همسویی اکثریت کشورهای شامل اتحادیه اروپا از داعیه اسراییل
• هدف استراتیژیک امریکا، کامیابی اسراییل و اوکراین برای امنیت ملی امریکا حیاتی است
• تامين امنیت پروژهٔ خط آهن هند- شرق میانه.
واکنش ها:
• وضعیت جاری در غزه مبین ناکارآمدی سیستم فعلی جهانی است. نظم جهانی بهم خورده است.
• باراک اوباما هشدار داد، برخی اقدامات اسراییل در غزه ممکن پیامد وارونه بدهد!
• گوترش، آنچه حماس در ۷ اکتوبر انجام داد، پیوند دارد با اشغال سرزمین های اعراب (فلسطین) از جانب اسراییل.
• وزارت خارجهٔ چین به حماس اشاره نکرد، اما در عوض از طرف های درگیر خواست تا آرامش خودرا حفظ کنند، خویشتن داری کنند و فوراً به خصومت ها پایان دهند تا از غیرنظامیان محافظت کنند. وزارت خارجهٔچین طی بیانیه ای گفت که چین «دوست اسراییل و فلسطین است.»
• مقامات دولت اسراییل آشکارا از واکنش چین انتقاد کرده اند.
• در حالی که فن هونگدا، استاد مطالعات شرق میانه در دانشگاه مطالعات بین المللی شانگهای، دیدگاه متفاوتی داشت. او گفت: که اصطکاک بین اسراییل و چین به تفاوت در چارچوب منجر شد. وی افزود: «اسراییل بر مناقشهٔ خاص فعلی تاکید می کند، در حالی که چین بر مسیر اساسی برای حل مسالهٔ فلسطین تاکید می کند.»
• مسکو اعلام کرد که با اسراییل، فلسطینیها و کشورهای عربی در تماس است و خواهان خویشتنداری طرفین شد.
• دیمیتری پسکوف، سخنگوی ولادمیر پوتین گفته است: «روسیه قادر است و قصد دارد در حل این بحران نقش ایفا کند. ما تماس خود را با دو طرف درگیری حفظ کردهایم».
• الکساندر بن تزوی، سفیر اسراییل در مسکو این هفته به روزنامه کامرسانت گفت: «ما فکر نمیکنیم که روسیه هیچ نقشی [در حمله] داشته باشد». او افزود طرح این موضوع که ممکن است روسیه ارتباطی با جنایات حماس در اسراییل داشته باشد، «از اساس بیمعنی» است.
• هانا نوت، کارشناس روسیه و خاورمیانه در موسسه تحقیقاتی «جیمز مارتین برای مطالعات عدم اشاعه» مستقر در برلین میگوید: «من هیچگونه شواهدی مبنی بر نقش مستقیم روسیه در تامین سلاح برای حماس و یا نقش ارتش این کشور در آموزش نیروهای حماس مشاهده نکردهام». هانا نوت معتقد است «شرایط ناپایدار اما دقیق و سنجیده، میتواند منافع روسیه را تامین کند».
• «اگر این بحران توجهها را از اوکراین به سوی اسراییل جلب کند، در آن صورت روسیه در کوتاه مدت از شرایط نفع خواهد برد. و با توجه به اهمیت اسراییل در بستر سیاست داخلی امریکا چنین چیزی بسیار محتمل است».
• اما خانم نوت معتقد است روسیه از جنگی که کشورهای دیگر منطقه را درگیر کند – از جمله ایران را که سلاح و پول در اختیار حماس میگذارد – نفع نخواهد برد.
• «روسیه مایل نیست جنگ تمامعیاری بین اسراییل و ایران دربگیرد. اگر اوضاع به آن سو پیش برود واضح است که امریکا تمامقد پشت اسراییل خواهد ایستاد، و فکر میکنم روسیه هم گزینهای بجز متمایل شدن به سمت ایران نخواهد داشت. مطمئن نیستم که روسیه از این شرایط استقبال کند».
• نریندرا مودی، صدراعظم: هند با ابراز همبستگی صریح با اسراییل، از رویکرد دیرینه نسبت به فلسطینی ها فاصله می گیرد.
• محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی در بیانیهای اعلام کرد که مردم فلسطین حق دفاع از خود علیه «ترور شهرکنشینها و سربازان اشغالگر» را دارند. او در یک جلسه اضطراری در رامالله سخن میگفت.
• یحیی رحیم صفوی، فرمانده اسبق سپاه پاسداران و مشاور نظامی علی خامنهای، ساعاتی پس از آغاز تهاجم حماس به اسراییل در همایشی در تهران گفت: ما از این عملیات اعلام حمایت میکنیم و مطمئن هستیم که جبهه مقاومت نیز از این موضوع حمایت میکند.
• وزارت خارجه عربستان خواهان «توقف فوری خشونتها» بین اسراییل و فلسطینیها شد. در این بیانیه آمده که عربستان پیش از این نسبت به خطرهای موقعیت رو به انفجاری که حاصل سرکوب و تبعیض علیه فلسطینیان و اشغال سرزمینهای اشغالی است، هشدار داده بود.
• ترکیه نیز از هر دو طرف اسراییلی و فلسطینی خواست با خویشتنداری برخورد کنند و از افزایش خشونتها بپرهیزند.
• اورزولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپایی، چنین گفت: من قاطعانه حمله تروریستهای حماس علیه اسراییل را محکوم میکنم … اسراییل حق دفاع از خود در برابر چنین حملههای شنیعی را دارد.
• پنی وانگ، وزیر خارجه استرالیا در پیامی به اسراییل گفت: «جامعه بین المللی کشتار غیرنظامیان را نمی پذیرد. بنابراین وقتی دوستان اسراییل خواهان خویشتنداری این کشور هستند و می خواهند که اسراییل از جان غیرنظامیان محافظت کند، بسیار مهم است که اسراییل به این خواسته توجه کند.»
• ولودمیر زلنسکی رئیسجمهوری اوکراین در سخنانی حمایت خود را از اسراییل ابراز و نسبت به دو دستگی در غرب در واکنش به درگیری های جدید میان غزه و رژیم صهیونیستی ابراز نگرانی کرد.
• از سوی دیگر، گوستاوو پترو رئیسجمهوری کلمبیا در بیانیهای از سازمان ملل خواست که به سرعت دو کنفرانس صلح درمورد اوکراین و فلسطین برگزار شود. وی پیشتر در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل، برگزاری کنفرانسهای صلح را ضروری خوانده بود.
پترو در بیانیه ای در توییتر از اورسولا فون در لاین رئیس کمیسیون اروپا به دلیل “تشویق اسراییل به واکنش انتقام جویانه” انتقاد کرده بود.