ای اشک هر چه ريزمت زير پای
بينم که هنوز بر سر مژگان نشسته ای
يک سال از سفر مادر به ديار ابدی می گذرد و جای او برايم بسيار خالی است. سن حدود هشتاد سال برای سفر به ديار ديگر غير طبيعی نيست و ناشکری ندارم. صدای گرم او، دعای هر روزة او و خاطرات با او بودن باقی است و هميشه زنده.
کلمه ای زيبا تر از مادر و عشق که دور از رنگ و ريا های زمانة ماست، وجود ندارد. او چون چشمه ای پاک در زندگی ما جاری بود، محبت هميشگی و بدون انتظار، با بخشش و صبوری، درسی فراموش نشدنی برای زندگی ما بود. در سکوت او هزاران حرف بود که ناگفته ماند. با حوصله گِله های ما را از روزگار گوش می داد و غصه ها را کم می کرد. ناله و کم تحملی ما را صبوری می بخشيد، زخم خستگی های ما را می بوسيد و وجودش تکيه گاهی برای آسودگی بود.
مادرم در خواندن شعر حافظ بسيار روان بود، هر زمان درخواست خالی می کرديم، لبخندی می زد، چشم های زيبايش را می بست و مي گفت، نيت کنيد! کتاب حافظ را باز می کرد و با حوصله می خواند و می گفت، فال خوبی است، همه چيز را از خدا بخواهيد. ايمان پاک او گرمای جان و روان به ما می داد. چه ساده هميشه از او انتظار داشتيم و چه صادقانه تسليم بود و هميشه در زندگی ما حاضر بود.
مادران نسل ما، چون فرشتگان خدمت و نيکی را وظيفه خود می دانستند. جاده زندگی را تا آنجا که می توانستند برای ما هموار می کردند.
مادران ما دلی به پهنای دريا داشتند و موج خستگی را به تنهايی تحمل می کردند. به خاطر دارم گاهی مادرم به نقطة نا معلوم خيره می شد، اشک هايش بی اختيار می ريخت و از مرگ فرزند خرد سالی که در جوانی از دست داده بود حرف می زد و بعد هم پشيمان می شد که خاطر مرا آزرده کرده و طلب بخشش می کرد. او نمی دانست در سن کهولت بار ديگر اين داستان به شکل ديگری برای او تکرار می شود.
گريه های او هميشه پنهانی بود و غم سنگين اورا احساس می کردم. سهم خوشی او در زندگی، رضايت و آرامش ديگران بود. توشه سبد زندگيش فرزندان او بودند که با عشق تار و پود ما را می ساخت. او مدير خوب برای آموزشگاهش و مادر مهربان برای شاگرد هايش بود و همه را صميمانه دوست داشت و شاگردان به او عشق می ورزيدند.
با سفر مادر به ديار جاودانی چهره زندگی برايم عريان تر شد و مرگ را نقطة پايان زندگی نمی دانم. خاطرات خوب، عشق، محبت هميشه ماندگار است. دنيا، جايی که ما مسافران در آن درنگی کوتاه داريم، خدا کند در اين سفر داستان های خواب آور زندگی مارا به غفلت نبرد و توشه خوبی از زندگی برداريم و آنچه خداوند و بندگان خوب او به ما بخشيدند، به آن ها پاک برگردانيم.
مادر هميشه دوستت داريم ، تو چراغ زندگی ما بودی و هميشه در قلب ما روشنی
پريچهرا !
پريچهرا روان مادرت شاد
نصيبش منزل بهشت برين باد
يقيناً منزلش بهشت برين است
که او بود مؤمن و محبوب و سجاد
کسی کو بود آموزگار دانا
بود جنت برايش جای آزاد
برای همچنين شخص بهشتی
کجا زيبد فغان و داد و فرياد
همان بهتر که با شور و طراوت
نماييم روح پاکش را بسی شاد
بلی اين مکتب مولای ما است
که غم نابود و شادی ها فزون باد !