موسیقی در ذات خود با احساس شنونده و نوازنده رابطه دارد. تاثیر گذاری و تاثیر پذیری از نوای دل انگیز موسیقی به ارادۀ انسان چندان ربطی ندارد بلکه این احساس است که شنونده را وا میدارد تا با دقت به نوای موسیقی، حتا اگر کلمات و جملات آن برایش نا آشنا است گوش فرا دهد. برای نواختن و سرودن نیز همین احساس است که به علاقه و شوق مبدل می شود و آواز خوان و نوازنده به بدرقۀ همین احساس راهش را به سوی دنیائی پهناور موسیقی باز می نماید.

در کشور ما افغانستان اگر دقیق تر به مسئلۀ احساسات و رابطه مردم با موسیقی بنگریم در می یابیم که احساس سرودن ، نواختن و شنیدن موسیقی در تار و پود انسانهای این سرزمین، چه زن و چه مرد و جود داشته و وجو د دارد که در واقعیت امر این احساس یک مشخصۀ فطری به حساب می آید. در محافل خوشی و سرور(شرینی خوری، عروسی، سمنک پزی، براتی، شب شش وغیره) که در هر گوشه و کنار وطن ما بر پا می شود زنان در جمع خود با نواختن دایره و کف زدن ها چنان دوبیتی ها و چار بیتی ها را در قالب آهنگ های دلپذیر محلی زمزمه می کنند که گوئی این آواز خوانان سالهای متمادی دروس اکادمیک سلفیژ یا آواز خوانی را فرا گرفته اند در حالیکه این همان زنان و یا دوشیزگان جوانی اند که از سواد بی بهره اند و محدودۀ جغرافیایی شان همان کلبه، قریه و تندور خانه (آشپز خانه) و مصروفیت روزمرۀ شانرا کار های شاقه زندگی ابتدائی تشکیل میدهد. اما باآان همه مصروفیت و همه مسوولیت های اجباری زمان و مکان را که بدوش می کشند ذهنیت شان عقب افتاده و روحیۀ شان پژمرده نیست، آنها میدانند چگونه با زمزمه و آواز خواندن، حتا نواختن آلات موسیقی با دنیائی بی ریا و پهناورموسیقی، با فضای دلتنگی های ناشی از تعصب حاکم مقابله نمود و برای شاد بودن خود وشاد ساختن دیگران لحظۀ از سرور و شادی را بر پا کرد.

یکی از این بانوان خانم فیروزه است که ۳۵ سال قبل از امروز در ولایت بامیان دیده به جهان گشوده و سال ها قبل احساسش او را وا داشت تا به موسیقی علاقمند گردد. این علاقمندی بعد از اینکه تقدیر و روزگاراو را در عمر ۲۱ سالگی به خانۀ بخت اش می رساند فیروزه با رسیدن در خانۀ بخت اش با دیدن دنبورۀ خسرش بلندی بخت اش را بالا تر از تصور می یا بد و در غیابت خسرش با این دنبوره انگشتانش را آشنا می سازد. و به همین شکل در خلوت با دنبوره یکسال تمام با رازها و نیاز های تارهای آن آشنائی کامل پیدا می کند .
زمان می گذرد و فیروزه صاحب فرزند ان می شود. مانند سایر زنان محیط اش با همه آنچه منحیث مسوولیت با اضافۀ مادر بودن قرار دارد، ادای مسوولیت می کند اما در کنار این همه رشتۀ شوق و علاقۀ نواختن و سرودن را قلبش روز تا روز محکم تر گره می زند . از بخت بد هشت سال قبل شوهرش را ازدست میدهد. اما او از این درد و ظلم روزگار سر بر زانو نمی گذارد بلکه او برایش از کاسۀ المونیمی و یک دستۀ چوبی با نصب دو تار نیلون دنبوره می سازد و برای غمهای بی درمانش از سوز وساز دل انگیز دنبوره ، در همنوائی با صدای دلنشین خود مرهمی می سازد و به این گونه دل رنجورش را تسلا و تسکین می کند . فیروزه مادر سه دختر و یک پسر است و مسوولیت و سر پرستی فامیلش را نیز به عهده دارد. انگشتان سحر انگیز و صدای دلنشین اونتنها در فضای خانواده اش تاثیری خوبی بجا گذاشته بلکه حضور هنرمندانۀ او برای زنانی که برای شنیدن فیروزه گرد هم می آیند توانسته لحظات شاد و پر از سرور به حساب آید. کسانیکه با نواختن دنبوره اشنائی دارند از شنیدن و نواختن دنبوره ای که فیروزه می نوازد به حیرت رفته اند زیرا او بدون رهنما و استاد نواختن این آله موسیقی را فر ا گرفته و خیلی ماهرانه می نوازد و آواز می خواند.