طرح مسئله

جنگ افغانستان در واقع جنگى است نيابتى كه به واسطه حريص ترين قدرت هاى بزرگ جهان و منطقه درتبانى وهمسويی بامنافع همسايگان آزمند افغانستان براى پيشبرد اهداف استراتژيك آنها پيش برده می شود و بخش اعظم حكام زورگوى دولتى و سران زورمند قومى و مذهبی درغنايم اين جنگ سهيم اند و تنها مردمان بيچاره اين سرزمين قربانى آن اند كه درگير گرگان سفاك، چون آهوان زخمی بى دفاع دست و پا می زنند و راه نجات مى پالند.

اين جنگ با سه مشخصۀعمدۀ ذيل به يكى از جنگ هاى فاجعه بار فرسايشى تاريخ معاصر بشريت تبديل شده است.

١- وسعت دامنه نيروهاى درگيرجهانى ومنطقه یى با تعقيب استراتژی های جداگانۀ پشت پرده، از سنگر واحد.

٢- صلاح ديد رقباى عمدۀ درگير در تداوم ناآرامى درافغانستان وتضعيف حاكميت  دولتى آن  به منظور توجيه مداخله و همچنان استفاده از اوضاع آشفتۀ آن براى پيشرفت كامل اهداف استراتژیک شان درمنطقه.

٣- تسلط وتقويت روزافزون سياسى، اقتصادى ونظامى نيروهاى معامله گر بر اريكه قدرت و جلوگيرى از ايجاد و حضور نيروهاى ملى ومدافع صلح.

به باور خيلى انديشمندان سياسى، لشكركشى ايالات متحده ومتحدين اروپايى اش به افغانستان به بهانۀ مبارزه با تروريسم به منظورتامين اهداف خاص استراتژيك يعنى دسترسی به ثروت هاى طيبعى زيرزمينى و قاچاق موادمخدر از افغانستان، دسترسى كم هزينه به منابع سرشار انرژى نفت و گاز حوزه درياى خزر و تامين حاكميت سياسى – اقتصادی در اين منطقه، صورت گرفته است. 

اين لشكركشى زمانى صورت پذيرفت كه ايالات متحده خودرا يكه تاز جهان و حضورخودرا در اين منطقه بلامنازع احساس می نمود.

ولى اكنون كه از آن زمان قريب بيست سال می گذرد، تغيیرات قابل ملاحظه اى در وضعيت سياسى واقتصادى منطقه رونما گرديده است كه ايالات متحده ومتحدانش نمی توانند به آنها به ديدۀ اغماض بنگرند:

– چين به قدرت بزرگ اقتصادى جهان مبدل گرديده وتشبثات اقتصادى آن درمنطقه، خاصتاً در پاكستان وايران امری است چالش برانگيز براى ايالات متحده؛

– روسيه به حيث وارث اتحادشوروى دوباره به پا خاسته ونقش ابرقدرت بودن آن درمنطقه احياشده و رو به پيشرفت است؛

– رشد روزافزون اقتصادى هند نقش آن را در مسايل منطقه يى اجتناب ناپذير نموده است؛

علاوتاً، نقش روسيه، تركيه وايران درجنگ هاى نيابتى درسوريه درس هاى آموزنده یى دال بر ناتوانى وعدم يكه تاز بودن ايالات متحده و زنگ خطرى در اين منطقه براى آن به شمارمی رود.

و از طرفى هم بنابراهميت روز افزون اقتصادى منطقه، ايالات متحده نمی خواهد كه اين منطقه را به صورت پاى پاك براى رقباى اقتصادى وسياسى اش رها كند.

بناءً، وقت آن فرارسيده و اكنون احتمال آن كاملاً محسوس است كه ايالا ت متحد ه دست از يكه تازى بردارد و برسر استفاده مشترك ثروت هاى اين منطقه كه از طريق اجماع جهانى – منطقه يی ميسر خواهد شد، تن در دهد.

كه به اين ترتيب يكى از راه حل هاى قطع جنگ  و آمدن صلح در افغانستان می تواند اجماع جهانى- منطقه يی و يا حتى اجماع صرفاً منطقه يی باشد.

ولى آيا اين اجماع ها صلح دايمى ومنافع ملى افغانها را ضمانت خواهند نمود؟

امرمسلم اين است که این ضمانت وقتى به میان آمده می تواند كه افغانستان نقش شايسته یی را در تأمين صلح و يا دراجماع جهانى – منطقه يی، و يا اجماع صرفاً منطقه يی ايفا كرده بتواند و اين زمانى ممكن است كه دولت افغانستان از كفايت همسرى با دول همسايه در منطقه برخوردار باشد. و اين وقتى ميسرشده می تواند كه لااقل نظام دولتى افغانستان از لحاظ مالى متكى به خود بوده و از خوداراديت برخوردار باشد.

خودكفايی دولتى و خوداراديت مستلزم يك ديگرند كه متاسفانه سالهاى زيادى – از لشكركشى قواى سرخ اتحادجماهيرشوروى وقت درسال ١٩٧٩  تا به حال – افغان ها از نعمت برحق خوداراديت محروم گشته اند.

سلطۀ بيگانه درافغانستان از يك سو خوداراديت را ازمردم سلب نمود و از سوى ديگر در اين خطۀ حساس سنتى ومذهبى با تحريك احساسات دينى و مذهبى مردم زمينه رشد و فعاليت  نيروهاى بنيادگرا ى تندرو و خشونتگر مذهبى و تروريزم را مساعد نمود كه اين خودباز به نوبۀ خود به حيث وسيلۀ فشار و زور رقباى درگير عليه يكديگر  و دوام جنگ مورد استفاده قرار گرفت و می گيرد.

و اما جنگ ممكن نيست كه در افغانستان تا ابد دوام نمايد، هرجنگى بالاخره نقطه ى پايانى دارد و هر شب ظلمانى در قبالش صبح روشنى دارد. 

ولى  آنچه كه قابل تأمل است اين است كه، تغيير تأمين خوداراديت و صلح درافغانستان در وجود رهبران سياسى كهن كار و آلوده به فساد وملوث به افكارسياسى ومذهبى ايديولوژيك كه چنین باور ها وعقايد تا مغز استخوان در آنها نفوذ و رسوخ نموده اند و هستى آنها باهمين جنگ گره خورده است، امری است محال وغيرعملى .

پس يگانه جاگزينى كه می توان به باور كامل بالای آن حساب نمود، ويا دقيق تر بگويم، يگانه نيرویی كه می توان  به سوى آن چشم اميد داشت، نسل جوان كشور است كه هنوز  به صورت كامل در زدوبند گروه بنديها و فساد اجتماعى كهن كارا ن دخيل نبوده وهنوز ملوث با افكارمنحط كهنه آنها نيست ويا اگر تا جایی هم ملوث شده باشد بازهم با تنوير، آگاهى وآموزش درس هاى تاريخ كشور و متوجه ساختن آن به خطر و آسيب ها و چالش هایی كه در برابر آنها قرار دارد، ظرفيت و امكان تنقيح و اصلاح را دارد. ومی تواند جامعه را به سوى خير و فلاح سوق دهد. 

البته اين پروسه نسبتاً زمانگير است نه بدیل آنى. چون آمادگى جوانان براى اين امر سترگ وقت لازم دركار دارد بناً در حال حاضر باید از فرصتی که برای پروسه صلح  ایجاد شده و آغاز گرديده است استفاده گردد و تمام جوانان در كنار ديگر نيروها باید از آن پشتيبانى نمايند.

نسل جوا ن، نقش آن در صلح وآيندۀ افغانستان و چالشهاى فراروى آن:

افغانستان مانندهمه جوامع به ارزش جوانان نيازمند است. و اين امرنه از لحاظ موسم جوانى آنها بلكه از لحاظ حالت انديشه یى، از لحاظ خصلت خواسته ها، از لحاظ قدرت خلاقيت، از لحاظ احساس برترى جسارت بر مهابت و رعب و از لحاظ كشش آنها به سوى اوانتورى (ماجراجویی) و خطر پذيرى در زندگی است.

ايام جوانى دوران درخشندگى و شور و هيجان است.

جوانان، آيندۀ جامعه استند. نسل جوان به وضوح ضرورت تجدد، احيای قوا، و مراقبت وضعيت جامعه را درك می كنند؛

جوانان توانمندى آن را دارند كه انديشه ها و انرژى هاى خويش را براى تجزيه و تحليل مسايل عرضه كنند و جامعه را براى تغيير رهبرى كنند؛

جوانان بهمان اندازه يی كه از انرژى سرشارند و از قوت اراده برخوردارند، به همان اندازه داراى طبع لطيف و سيال نيز  هستند كه زود درهر قالب می گنجند. جوانان فى الواقع داراى طينت پاك و طرفدارحق اند ولى شرايط بعدى زندگى سرنوشت آنها را طور ديگرى رقم می زند.

تاريخ جوامع بشرى گويای اين حقيقت است كه آن رهبران سياسى و اجتماعى كه در دوران كهنسالى به عناصر ديكتاتور، قدرت طلب و خودخواه تبديل شده اند، اكثراً در دوران جوانى حق پذير، متواضع و عدالت پسند، بوده اند.

اگربزرگان با تقوا و مصلح در تربيت جوانان سهل انگاری كنند و توجه جدى به آنان مبذول نه نمايند به خصوص درجوامعى كه ريشه هاى فساد اجتماعى ازهرسو تنيده باشد، تبعات سياسى – اجتماعى ناگوارى در پى داشته و جوانان خيلى سريع در دام مفسدان می افتند چون به تناسب هر قشر ديگر جامعه طوری كه گفتيم در برابر آفات اجتماعى و سياسى آسيب پذيرترند.

و اگرجوانان افغان كه بيشتر از شصت درصد تمام نفوس جامعه را تشكيل می دهند با روحيۀ ميهن پرستى و خدمتگزارى براى مردم تربيت وتنظيم گردند هيچ نيروى ديگرى درجامعه به آنها همسرى كرده نمی تواند.

جاى بسى مباهات است كه بخش كثير جوانان افغان كه درشرايط ناگوار جنگى، زیر سایه فساد همه گير اجتماعى، فقر و تنگدستى و درگريه وناله بزرگ شده اند، معهذا توانسته اند خود را با تحولات علمى و تخنيكى جهان همگام بسازند و در كاروان تمدن بشريت جاى پايی براى خود فراهم كنند.

با درك ارزشهاى فوق نيروى جوان كشورهمانطوری كه فوقاً در طرح مسئله به آن اشاره شد، گزينۀ خوب، ويا بهتربگويم بهترين نيروى جايگزين براى تعميم و تامين انديشه هاى صلح ومصالحه  و رهبرى جامعه به سوى شگوفايى و رفاه همگانی است چون از يك طرف هنوز اكثريت آنها ملوث به افكار منحط تفرقه افگنی گذشته نيستند و از طرف ديگر، اگر تا جایی ملوث هم گرديده باشند ظرفيت تنقيح و روشنگرى و پذيرش حق وعدالتخواهى در آنها بيشتر است.

جوانان افغان در فراروى زندگى و فعاليت هاى اجتماعى، سياسى خود دركنار چالشهاى ديگر با سه چالش بزرگ مواجه اند:

 اسلام گرايی،  قوم گرايی و ايديولوژى.

آسيب هاى هر سه مورد را براى آگاهى و تنوير افكار جوانان به صورت موجز به بحث می گيريم:

١-  آسيب هاى اسلا م گرايی:

گرچه استعمال اصطلاحات اسلام سياسى واسلام گرا يی را  جريان هاى سياسى اسلامى براى خود نمى پذيرند، معهذا من در اين مختصر از همين اصطلاحات چون معمول شده اند، ناگزيرم براى بيان مطالب، براى جريان هاى سياسى اسلامى، استفاده نمايم.

از دیدگاه من مسلمانى چيزی است و اسلام گرايی كه حتى به سلامتى دين اسلام و وفاق مسلمانان خلل وارد كرده است چيز ديگری است. واين راجوانان بايد بدانند.

مسلمان بودن و يا داشتن عقايد مذهبى حق مسلم ما است كه هيچكس نمی تواند اين حق را از ما به جبر بستاند. ولى اسلام سياسى شده كه متاسفانه عمدتاً بربنياد خشونت دينى بنا يافته است،  پديده خطرناك براى جوانان آينده ساز كشوراست.

چالش عمده در اين است كه هريك ازگروه هاى اسلامگرا از جمله داعش، طالب، اخوان المسلمين و ديگران با تفسيرها و تأويل ها، بزعم خودشان از نصوص قرآنى براى طرز تفكر،  فعاليت ها واعمال خويش توجيهاتى ارائه می كنند و جوانان نوپا و كم تجربه را درنوعى از سردرگمى قرارمی دهند.

آيه هاى قرآن در طول بيست وسه سال بعد از بعثت حضرت محمد(ص) در اوقات مختلف و وقايع جداگانه نازل گرديده اند و  گروه هاى مختلف سياسى اسلامى  بدون درنظر گرفتن  و قائع و شأن نزول آيه ها و يا اختلاف نظر در تفسير وتأويل آنها، براى توجيه اعمال خويش به صورت انتزاعى از آنها استفاده می كنند.

اسلام گرايان افغانستان عمدتاً از دومنبع الهام گرفته اند:

يكى شبه قاره هند و ديگرى مصر.

البته اكثر اسلامگرايان اين منطقه متأثر از نظريات مولانا سيد ابوالاعلى مودودى مؤسس و رهبر جميعت العلما پاكستان و سيد قطب يكى از رهبران زبده و ممتاز اخوان المسلين مصر می باشند.

قابل يادآوری است كه نظريه اسلام سياسى توسط نظريه پردازان  آن تحت تاثير استعمار مستقيم غرب تدوين يافته بود. و اما پيروان اين نظريه كه در واقع عليه  غرب  و مدرنيته آن به وجود امده بود در دوران جنگ سرد، خاصتاً بعد از تهاجم شوروى به افغانستان، در راستاى مبارزه با كمونيزم در خدمت غرب قرار گرفتند و استخبارات غرب از آنها براى جلوگيرى از خطر كمونيزم استفاده اعظمى نمود و تا اكنو ن آنها براى اهداف اين قدرتها در كشورهاى اسلامى منطقه مورد استفاده قرار می گيرند.

بايد گفت كه اخوان المسلمين با گروه طالبان در اصول خود را متفاوت نمى داند.

با نظرداشت گنجايش اين مختصر، من  فقط در دو موضوع كه خيلى مهم است، يكى مسئله زن در جامعه و ديگرى مسئله آزادى و خشونت، از ديدگاه آنان،  كمى مكث می نمايم. 

– اسلام گرايی ومسئله زن در جامعه:

سيدابوالاعلى مودودى كه سيد قطب نيز متأثر از انديشه هاى او بوده است، معتقد بود كه “مرد مسئول امور بيرون و زن مسئول امور داخل خانه است. بنابرين زن بدون ضرورت نمی تواند خارج از خانه، و بخصوص در پست هاى سياسى شركت كند.”

مودودى براى توجيه نظرش در اين زمينه از يك تعداد آيه هاى قرآن كريم استفاده می نمايد كه نسبت كمى وقت فقط چند مثال می آوريم:

– يا أيها النبی قل لاِءَزواجك و بناتك ونساءِ المؤمنين يُدْنِين عليهن من جلابيبهن ذلك أدنىٰ أن يعرفن فلا يؤ ذين وكان الله غفور ًا رحيماً .( سوره احزاب ، آيه ٥٩ )

ترجمه: “اى پيامبر، با زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو كه خويشتن را به چادر فرو پوشند، كه اينكار براى اين كه آنها شناخته شوند تا از تعرض (هوس رانان) آزار نكشند بسيار نزديكتراست و خدا (درحق خلق) بسيار آمرزنده و مهربان است.”

– الرجال قوامون على النساءِ بما فضل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أْموالهم.(سوره نساء، آيه ٣٤ )

ترجمه: ” مردان را بر زنان تسلط است  به واسطه آن برترى كه خدا براى بعضى بر بعضى مقرر داشته وهم بواسط آن كه مردان از مال خود نفقه دهند.”

اگربه آيه هاى متبركه فوق دقيق شويم صريحاً براى هرحكمى دليلش را هم آشكار نموده است و در عين حال اكثر مفسران را عقيده بر آن است كه اين آيه هاى متبركه خبر دهنده و شرح حالت آن زمان است و خداوند بزرگ متناسب با وضع انسان های كه  درهمان حالات زندگى كرده اند براى هدايت آنها اين آيه ها را نازل فرموده و حتى بعضاً حكمش را متناسب با شرايط حالت  انسانها تغيير نيز داده است. در كنار آن كلمه “قوامون”  درآيه متبركه فوق در اصل فلسفى اسلام از طرف فلاسفه اسلامى” هميشه آماده “معنى گرديده است نه “تسلط و حاكميت “.

پس درجوامع كه قانون حاكم باشد وامنيت زنان  تضمين باشد و زن بتواند كه دوشادوش مرد دركار و ساخت جامعه بدون دغدغه از آزار و آذيت سهم بگيرد چه اشكالى دارد؟ در جوامع مرفه انسانى اگر زن از لحاظ امنيت از قيد خانه و از لحاظ اقتصاد بامرد سهم مساوى داشته باشد، نبايد مردود شمرده شود. 

سهمگيرى زنان دراموراجتماعى توام بامصؤنيت و حفظ عفت آنان،عقلاً كدام تقابلى با اصول اسلامى ندارد.

پس عمل آنهايی كه با طرز ديد سياسى از اسلام، بالاى دختران معصوم وپاكدامنى كه غرض تحصيل علم بيرون از خانه مى برآيند، تيزاب پاش می دهند، آيا با ارشادات دين مبين اسلام سازگار است،عقل سليم حكم می كند كه ابداً، نه.

و اين عمل آنها با اين حدیث رسول اكرم (ص) كه فرموده اند:

طلب العلم فريضة على كل مسلم ومسلمة

يعنى طلب كردن علم بالاى همه مرد و زن مسلما ن فرض است، صريحاً درتنافر و تناقض قرار دارد.

و باز خداوند (ج) درسوره نحل چنين ارشاد می فرمايند:

– من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون ( سوره نحل ، آيه ٩٧ )

ترجمه : “هر کس کار شایسته‏ یى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى‏داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى‏دادند، خواهیم داد”. (٩٧)

در اين آيه متبركه صريحاً از برابرى زن و مرد  سخن می رود وملاك امتياز، عمل نيك است نه نوع جنسيت! و از طرفى هم امكان انجام كار نيك در اجتماع بيشتر است نه درخانه. بناً زن شايسته، بايد براى انجام امور به سوى اجتماع بيرون از خانه رو آورد تا مانند مردان نيكو كار در ازدياد خير جامعه سهيم گردند و پاداش بيشترى بدست آرند.

به آيه متبركه  ذيل توجه كنيد:

– والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولياءُ بعضٍ  يأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر ويقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة ويطيعون الله ورسوله أولئك سيرحمهم اللهُ ان الله عزيز حكيم. ( سوره توبه ، آيه ٧١ )

ترجمه: “ومردان و زنان مؤمن همه ياور يكديگرند، خلق را به كار نيكو وادار و از كار زشت منع می كنند و نماز به پا می دارند و زكاة می دهند وحكم خدا و رسول اورا اطاعت می كنند، آنان را البته خدا مشمول رحمت خود خواهد گردانيد، كه خدا صاحب اقتدار و درست كردار است.”

از اين آيه متبركه با صراحت استنباط می گردد كه زن و مرد هر دو در اصلاح  جامعه تاثير گذارند و در اين امر هيچ امتيازى به مرد و يا زن قائل نيست وهردو على السويه مخاطب قرار گرفته اند.

درهمسويی با طرز فكر سيدابوالاعلامودودى، داعش نيز درجنورى ٢٠١٥ درمانيفستى كه درفضاى مجازى تحت عنوان “زنان در دولت اسلامى ” به زبان عربى نشرشد، رويكرد آن گروه را نسبت به زنان چنين بيان نمود:

“نقش متفاوت هرجنسيت” باعث شده تا مردم فراموش كنند كه چگونه بايد خدا را پرستش كرد. داعش در اين مانيفست اشاره می كند كه “نقش اصلى زنان خانه دارى و نگهدارى از فرزندان است و بهتر است كه زنان از جامعه دور نگهداشته شوند و آنان تنها در سه مورد يعنى مطالعه الهيات، با هدف رفتن پيش طبيب زن  و شركت در جهاد با فتواى دولت اسلامى، درشرايط خاص می توانند از خانه بيرون روند”.

ديدگاه گروه طالبان در مورد زن كا ملاً واضح است.

افغانها تجربه كافى از عملكرد هاى طالبان نسبت به زنان دارند. در زمان حاكميت طالبان خشونت عليه زن يك امر خيلى عادى به شمارمى رفت و زن از تمام حقوق مدنى محروم گرديده بود. حتى بيرون شدن يك زن از خانه بدون محرم غير مجاز شمرده می شد.

– اسلام گرايی و نقض آزادى عقيده:

كتاب “نشانه هاى راه” سيد قطب نظريه پرداز اسلام سياسى، يكى از مهمترين و پر سروصدا ترين كتاب ها در تكوين و تدوين  نظريه پردازى براى جريان سياسى شدن اسلام  و تأسيس حكومت اسلامى است.

“جاهليت” و” حاكميت”  دومفهوم كليدىِ است كه سيد قطب درمحور آنها دركتاب “نشانه هاى راه” ايده پردازى كرده است او در اين كتاب می نويسد ” ما امروزه درجاهليتى همانند جاهليت زمان ظهوراسلام يا حتى تاريك تراز آن قرار داريم. هرچه در پيرامون ما قرار دارد جاهليت است. باورها وعقايد مردم، عادت ها و سنت هاى شان، منابع فرهنگ شان،هنرها و ادبيات شان، مقررات و قوانين شان و حتى بسيارى از چيزهاى كه ما فرهنگ اسلامى و منابع اسلامى و فلسفه و انديشه اسلامى بشمار می آوريم، همگى از محصولات اين جاهليت است”.

“از نظرسيد قطب نه تنها جوامع غربى كپيتاليستى و جوامع كمونيستى در جاهليت قرار دارند بلكه از نظراو جوامع اسلامى نيز تفاوت زيادى با جوامع ديگر ندارند. به اعتقاد او مسلمانى به ادعا و شعار نيست بلكه عمل ازهر چيز مهم تراست و جامعه های كه حاكميت غيرشرعى را پذيرفته اند جاهلى به حساب می آيند، هرچند اين جامعه ها خودرا مسلمان بشمارند و در ظاهر با جاهليت سرستيز داشته باشند.”

ايده حاكميت نيز كه ابتدا از جانب مودودى مطرح شد ولى سيد قطب آن را گسترده تر ساخت، دال بر آن است كه “حاكميت مطلق بركاينات از آن خدا است و كسى جز او حق قانونگذارى را ندارد از نظر او حكومت اسلامى آن حكومتی است كه بنيادش به قانون الهى گذاشته شده باشد.”

حكومت های كه برمبناى قوانين وضعى بشرى عمل می كنند شايسته فرمانبرى نيستند وعليه آنها مبارزه و جهاد رواست.

اصطلاح “جاهليت ” و ً”حاكميت “موجب شد كه راه را براى تكفير خود مسلمانان و جهاد عليه مسلمانی كه از نظرآنها مسلمان كامل نيستندهموار نمايد كه اين خود تباهى و پراكندگى را در بين مسلمانان به وجود آورده وخشونت دينى ومذهبى را سامان بخشيد.

دريغا كه در افغانستان تحت تاثير همين ايده، پيروان اين اسلام گرايان، نه تنها خيلى جوانان را با تخطى هاى ناچيز  و يا به نام هاى اين و آن به كفر متهم  و به مرگ صحرايی محكوم نمودند، بل كه عليه حكومت های اين سرزمين اسلامى اينجا و آنجا اغتشاشات را هم سازماندهی كردند.

در حالی كه آيه هاى زيادى در قرآن كريم وجود دارند كه صريحاً مويد آزادى عقيده  وعليه خشونت دينى استند كه اسلام گرايان، با سياسى كردن اسلام در اين زمينه عمدتاً از آيه هاى منسوخ  و يا از تفسير نمودن آنها به زعم خودشان استفاده می كنند كه  نسبت مختصر بودن اين نوشته  فقط بالاى چند آيه متبركه مكث می نماييم :

– لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من ألغى فمن يكفر بالطاغوت ويؤ من بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها ولله سميع العليم•(سوره بقره ، آيه ٢٥٦).

ترجمه: ” در دين هيچ اجبار نيست و راه از بيراهه به خوبى آشكار شده است، پس هر كس به طاغوت ( شيطان، بت ) كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين به دستاويزى استوار كه آن را گسستن نيست، چنگ زده است وخداوند شنواى دانا است.”

– ولو شاء ربك لا مَنَ مَنْ فى الارض كلهم جميعاً أفأنت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين •( سوره يونس ، آيه ٩٩ )

ترجمه: ” واگر پروردگار تو می خواست قطعاً هركه در زمين است همه آنها يكسر ايمان مى آوردند، آيا تو مردم را مجبور می كنى تا ايمان آورند؟”

– قل أَطِيعُوا الله وأَطِيعُوا الرسول فإن تولوا فإنما عليه ما حمله وعليكم ما حملتم وإن تُطِيعُوه تهتدوا وما على الرسول الا البلاغ المبين• ( سوره نور ، آيه ٥٤ )

ترجمه: ” بگو خدا و پيامبر را اطاعت كنيد، پس اگر پشت نموديد (بدانيد كه) بر عهده او است آنچه تكليف شده وبر عهده شما است آنچه موظف هستيد و اگر اطاعتش كنيد  راه خواهيد يافت و برفرستاده (خدا) جز ابلاغ آشكار (ماموريتى) نيست.”

اگر به اين آيه هاى متبركه توجه كنيم ديده ميشود كه قرآن كريم آزادى عقيده وايمان را جايز شمرده وتأكيد شده كه در دين قطعاً اجبارنيست. و وظيفه  پيامبر را ابلاغ تعريف نموده است. ولى اسلام گرايان از اين آيه هاى متبرك چشم مى پوشند.

متاسفانه اسلام گرايان كه از اسلام برداشت سياسى دارند در به رسميت شناختن ديگران مشكل اساسى دارند. 

” تجربه سياسى كردن اسلام  در چند دهه اخير، اين حقيقت را برملا ساخت  كه دين را در خورِ دنيا ساختن، پيامدهاى هولناكى دارد. ازجملۀ اين پيامد ها ناديده گرفتن جنبه هاى ديگراسلام و تهى شدن دين از اخلاق ومعنا است كه درونمايه اصلى دين را می سازد.

پيامد ديگرسياسى سازى اسلام اين است كه ديندارانی كه به نام اسلام، قدرت سياسى رامی گيرند- به اندازه ديگرانى كه بى نام اسلام قدرت را تصاحب می كنند – ممكن است هزارنوع جنايت و فساد را مرتكب شوند و بدين گونه زمينه رفتن آبروى دين را فراهم كنند. كارنامه حكومت دارى اسلام گرايان در سودان و افغانستان و ايران، كارنامه كامياب و قابل دفاع و ستايش نيست.”

علامه ابوالحسن على ندوى، دانشمند بزرگ اسلامى هند و از ياران مولانا مودودى در كتاب “تفسير سياسى اسلام “، اسلام سياسى را انتقاد می كند٠ او توضيح می دهد كه “مودودى و همچنان سيد قطب، رابطه انسان با خدا را رابطۀ سياسى عنوان كرده و رابطه حاكم و محكوم نشان داده اند، در حالی كه تعلق و رابطه خالق با مخلوق رابطۀ مستحكم تر وعميق تر است. سياسى شدن رابطه خدا و بنده، باعث ايجاد رابطۀ بى روح و خشك بين مؤمن و خداوند و بدون معنويت و اخلاص درونى می شود.”

به اينترتيب با درك حقايق فوق و درك اين مهم كه جنگ افغانستان از طرف شبكه هاى مغرض و فرصت طلب مديريت می شود و براى افغانان اين جنگ بى مفهوم است، يكى از چالش هاى بزرگ جوانان كشور در احساسات دينى و خشونت دينى و مذهبی است كه اگر جوانان با تعقل به آن برخورد نكنند و خصوصيت اين جنگ را درك نكنند خيلى به آسانى خاصتاً نوجوانان كم دانش تحت احساسات دينى دردام جنگ افروزان می افتند.

٢- آسيب هاى قوم گرايی:

هدف اين مختصر ريشه يابى دقيق مسئلۀ قوميت درافغانستان نيست، بلكه بيان اجمالى پاره یى از مسايلی است كه درمقطع كنونى توضيح آنها تا حد ممكن براى تنوير جوانان از نظرمن در خور اهميت است.

قوم گرايی پديده خيلى خطرناك و چالش بزرگی است براى نسل جوان كشور كه بايد از آن دور نگه داشته شود.

افغانستان كشور كثيرالاتنيكى است كه تمام باشندگان آن  درهمين سرزمين زاده شده اند و از خاك و آب و هواى آن جان گرفته اند و درحفظ استقلال، تماميت ارضى، اعتبار و حيثيت اين جغرافياى سياسى سهيم بوده و تمام اقوام آن در آبادى و شگوفايی آن نقش غير قابل انكار دارند.

افغانستان در حقيقت با اين تنوع يك كشورزيباى موزاييكى است كه رشد وانكشاف متوازن آن از هر لحاظ درتمام محلات براى ساكنان تمام اقوام و مليتها نه تنها ضرورى بلكه حق مسلم آنها و ضامن زيبايی، شکوفايی و انكشاف سرتاسرى وعدالت اجتماعی است.

دريغا كه در تاريخ معاصر كشور بعضاً حركاتى صورت گرفته كه عملاً زيان آور و در بعضی موارد، قومى و يا محلى مورد توجه حكام قرار گرفته و محلى يا قومى به باد فراموشى سپرده شده است كه نسبت كم بودن ظرفيت اين نوشته من يكى، دو موضوع را در مسايل تعليم وتربيه و يكى، دو موضوع را درمسايل حاكميت سياسى به عنوان مثال انتخاب كرده روى آنها مكث می نمايم:

– فكر می كنم در زمان ختم دورۀ صدارت سردار محمد داود بود كه درشهر جلا ل آباد، مركز ولايت ننگرهار، اساس پوهنتونى با ایجاد پوهنځی طب  گذارده شد كه اين موسسه بزرگ تحصيلى در تمام افغانستان بعد از كابل حائز مقام دوم بوده است.

گرچه ظاهراً براى اينكار چنين توجيهى ارايه می شد كه گويا آن را بخاطر رقابت با شهر پيشاور و جلب برادران پشتون آن طرف سرحد، ساخته اند. ولى به هرحال درعقب اين پلان انديشه هاى قومگرايانه برخى حكام آن زمان نيز بود كه می خواستند گويا با اين خدمت شان مورد احترام قرار گيرند و جاى پاى شان را در ميان آن قوم مستحكم  و سلطه شان را ابدى سازند. بنا برهمين توجه در ساحه تعليم و تربيه بود كه تقريباً اكثر معلمان و اطباء در تمام ولايات كشور در آن زمان از برادران پشتون سمت مشرقى بودند.

بعداً، درزمان ببرك كارمل و حكومت سلطانعلى كشتمند نوعی از قومگرايی به اصطلاح تلافى جويانه صورت گرفت كه من كاملا به خاطر دارم كه هم درپوهنتون كابل بيشترين سهميه براى برادران هزاره داده شد وهم بورسيه هاى اتحادجماهير شوروى  و ديگركشورهاى سوسيالستى را تقريبا ٩٠ درصد براى آنها تخصيص دادند.

بدون تردید، به هردليل و توجيهی كه صورت گرفته باشد، هم درمثال اول وهم درمثال دوم البته با مقياس كاملاًمتفاوتى ، امتيازاتى خاصى بوده اند، كه ازامكانات كشورى استفاده صورت گرفته و درهمان وقت ديگرجوانان اين سرزمين برخلاف موازين حقوق شهروندى، از آنها محروم وحقوق مسلم آنها، پايمال گرديده است.

اين درست است كه برادران پشتون ننگرهار و حتى ولايات ديگر از بركت آن موسسه تعليمى رشد قابل ملاحظه یی نمودند ولى ولايات و اقوام ديگر از اين نعمت بزرگ بى بهره ماندند كه طبعاً تبعات سياسى جدى در پى داشت. و يا اين كه،  در وقت صدارت سلطانعلى كشتمند خيلى برادران هزاره، صاحب تحصيلات عالى درونمرزى و بيرون مرزى شدند ولى  حق مسلم جوانان اقوام ديگر پايمال گرديد. 

 حال به يكى دومثال در راستاى حاكميت سياسى قومگرایانه كه نسل جوان نسبتاً پخته تركشورما در دورۀ كودكى مصائب و الام آنها را نيز با گوشت و پوست خويش احساس نموده اند، به صورت مؤجز مكث می کنم:

در زمان برهان الدين ربانی و حاکمیت احمدشاه مسعود، تقريباً تمام حاكميت دولتى را برادران تاجك با زور كه در نتيجۀ آن كابل ويران و هزاران تن شهروند بی دفاع كشته و زخمى شدند، تصرف نمودند و اكثريت وزارت خانه ها را اشغال و به صدها تن حتى از يك محل رتبه جنرالى بخشيدند و با تسلط بى بندوبارانه بالاى پايتخت، مردم بی دفاع را لگدمال كردند و حتى از تصرف املاك عامه هم اباء نورزيدند كه اين  تصرفات زروگويانه آنها در دور انتقالى حامد كرزى نيز با قوت خود ادامه داشت.

به همين گونه در زمان حاكميت طالبان به رهبرى ملا محمدعمر تقريبا تمام حاكميت دولتى با جبر و اكراه در تصرف برادران پشتون بنيادگراى مذهبى افتاد كه مردم مستضعف اين كشور به خصوص باشندگان پايتخت را با ستم فرهنگى، قومى ومذهبى زير منگنۀ فشارنوع قرون وسطايی خورد و خمير نمود.

نفوذ بيش از حد قومگرايی كه اكنون شيوع يافته است نه تنها دور از عدالت و براى انكشاف جامعه زيانبار است زيرا  قوميت جاگزين اهليت و كفايت شخص قرارگرفته، بلكه عامل تفرقه گرديده و زمينه مداخلات بيگانگان را نيز تسهيل كرده است. كه در دو انتخابات اخير ما آن را به درستى مشاهده كرديم.

خيلى عجيب بود كه اكثريت مطلق چپ و راست برادران  “روشنفكر” پشتون به طرف محمد اشرف غنى لوليدند و اكثريت مطلق چپ و راست برادران  “روشنفكر” تاجك به طرف عبدالله عبدالله لوليدند.

اين اكثريت مطلق آن طرف و اين طرف آيا قانع بودند كه به خاطر منافع علياى وطن شان اين موضعگيرى را اختياركرده اند؟!

قومگرايی انسان ها را چنان اغوا می كند كه مفسدترين فرد قوم خويش را از شريف ترين و لايق ترين فرد قوم ديگر ترجيح داده و ارزش هاى دموكراسى را پوچ و بيهوده می سازد كه در نهايت هم به زيان وطن وهم به زيان همان قوم و مليت تمام می شود.

امروز كه يك تعداد تيورى پردازان قومگرا عليه برادران پشتون با برداشت هاى تاريخ گذشته، اقوام خويش را تحريك و تهیج می كنند و دست به اصطلاح اعمال تلافى جويانه می زنند وعين اشتباهات گذشته تاريخ را فقط به خاطر آن كه  خودرا مطرح سازند، انتقام جويانه تكرار می كنند،هيچگونه خرد علمى – اجتماعى  در آن براى خير و صلاح جامعه نهفته نيست. بالفرض اگر به غرض تلافى عمل جلادانۀ عبدالرحمن خان كه در زمان سلطۀ استبدادى اش از اقوام ديگر “كله منار” ساخته بود در حالی كه آن پادشاه ظالم فقط در فكر ايجاد و حفظ حاكميت مركزى مطلق العنان بود، و در اين راستا حتى به قوم خودش نیز هرگز رحم نكرده و از پشتون هاى علاقه شينوار ننگرهار نيز”كله منار” ساخته بود، اكنون از سرهاى برادران پشتون  امروزى كله منار ساخته شود، كدام كمكى به اقوام ديگرمی كند؟ آيا بايد نسل جوان پشتون كفاره گناهان نياكان شان را بپردازد؟

و در چنين بحران قوميت، كه حتى قهرمان قومى را قوم ديگر قهرمان تصور نمی كند، آيا تفويض رتبه و امتیاز لشکری و کشوری براى اشخاصی كه هزاران جوان قومش را فداى زورمندى و حاكميت شخصى شان نموده اند، درد مردم مصيبت كشيده آن اقوام را مداوامی كند؟ و آيا چنين به اصطلاح تلافى كردن ها و به اصطلاح قصورگرفتن ها منصفانه است؟

جوانان عزيز! تاريخ گواه است كه افكار منفى و خشونت قومى هرگز براى هيچ كسى بهره یى دايمى به بار نياورده است.

نسل جوان برومند كشور از درس هاى تلخ تاريخ بايد بياموزد و آن را به انديشه تبديل كند – انديشه ملى، انديشه ميهنى و انديشۀ ديگرپذيرى عارى از زورآزمايی ها، انتقامجويی ها و تلافى جستن ها كه در آن وفاق ملى جاى نفاق ملى را با قوت احراز كند.

آنچه كه در اخير اين بخش توجه نسل جوان را جلب می كنم اين است كه نسل جوان بايد خطر بى انصافى اكثريت و اقليت قومى در حاكميت دولتى و پست هاى رياست جمهورى، صدارت و وزارت ها را نيز مطمح نظر داشته باشد كه آيا معقول به نظر می رسد كه مادران اقليت هاى كوچك مثل هندوها وغيره براى ابد از به دنيا آوردن رئيس جمهور و يا صدراعظم در وطن شان افغانستان محروم باشند آيا اين امرمنافى حق انسانى شهروندى آنان نيست؟ آيا يك سياستمدار هندو كه از اهليت و تقوا و كاردانى براى رياست جمهورى و يا پست صدارت برخودار باشد، چه كند؟ به هندوستان خودرا براى اين پست ها كانديد كند وقس عليهذا !؟

٣- آسيب هاى ايديولوژى

چالش بزرگ ديگر كه فراروى نسل جوان كشور قرار دارد همانا ايديولوژى هاى سياسی است.

هدف اين مختصر بيان تلقى مثبت و يا منفى از مفهوم ايديو لوژى  به صورت كُلى نيست، بلكه  مكثى بر آن آسيب هاى عملی است كه جوانان و نوجوانان كشور به صورت تقليدى درنبود پختگى فكرى و سياسى در دام ايديولوژى هاى سياسى مى افتند.

افغانستان يك كشور سنتى عقب گذاشته شده یی است كه قاطبۀ مردم آن ازعلم بى بهره مانده اند.

جذب ايديولوژى در نوجوانى و خام فكرى، كه عمدتاً بر بنياد تقليد و دنباله روى از بزرگان مقرب صورت می گيرد نهايت خطرناك است.

يكى از اشتباهات بزرگ نسل پيشين كه اعمال آنها مايه مداخلات بيگانگان گرديد و افغانستان به خاك و خون کشانده شد، همانا افتادن آنها به صورت كوركورانه وتقليدى درعالم نوجوانى واحساسات كه فاقد عقل وخرد نضج يافته یى بودند، در دام ايديولوژى هاى سياسی و مذهبى بود واين مصادف بود به زمانی كه از يك طرف ايديولوژى ماركسيستى به مُد روز سياست سرتاسرجهان تبديل شده بود و به سرعت تمام قاره هاى جهان را تسخيرنموده بود و از طرف ديگر ايديولوژى جديد اسلامى بود كه با تيورى پرادزی هاى مولانا مودودى، حسن البنا، موسس اخوان المسلين و سيد قطب، ايديولوگ برجسته اخوان المسلمين، پايه گذارى شده و جوانان كشورهاى اسلامى منطقه، و از جمله افغانستان را تحت تاثير خويش درآورده بود. اين دوايديولوژى نسل جوان كشور را در مرحلۀ عدم پختگى سياسى آنها در دشمنى و رويارويی خونبار قرار داد.

در آن زمان در فضاى ملوث ايديولوژيك، مصالح علياى ميهن به تاق نسيان گذاشته شد وهركدام براى تثبيت و تحميل ايديولوژى خويش به مبارزه تعصبى و خشونت آميزى پرداختند و برهيچ چيز عليه يكديگر دريغ نه كردند. نتيجه آن شد كه بخش اعظم نسل جوان كشور فداى همين ايديولوژى ها شدند و جان هاى شیرین شان را در راه ايديولوژى از دست دادند و آنهاىی كه زنده ماندند، در تبانى با بيگانگان، افغانستان و مردم مستمند آن را به تباهى سوق دادند.

نسل جوان امروزى بايد از آن درسهاى تلخ تاريخ بزرگان خويش بياموزند و آنها را به  انديشه ملى تبديل كنند و ملاك را عقل و خرد قرار دهند و هيچ چيز را نبايد كوركورانه بپذيرند و در برخورد با تفكر جديد براى به دست آوردن پاسخ هاى محكم تر و نزديك تر به حقيقت بايد تلاش جدى نمايند.

خطرجذب ايديولوژى درنوجوانى در آن است  كه  اگر بارى با تفكرات خام، باورها در مغز جاگرفت گويى نمی توان آن را باز با انبور هم از سر بدر كرد، در چنين حالات آن شخص باورمند در بعض موارد با آن كه احساس می كند كه كارى را كه می كند و يامى بيند، اشتباه و نادرست است، معهذا براى صحت آن توجيهاتى می پالد.

ايديولوژيست هاى افراطى با آن كه خوب می دانند كه كشتن يك شخص بيگناه به جرم كمونست بودن و يا كشتن يك شخص بيگناه به جرم طالب و بنيادگر بودن، غلط و نادرست و بى انصافی است، باز هم با تصورات من درآوردى ايديولوژيك براى خود به يك گونه یی توجيهاتى پيدامی كنند.

نسل جوان برومند كشور!

چشم اميد مردم بلاكشيدۀ كشور در جنگ سوختۀ افغانستان به سوى شما است. 

شما از نيروى منزه با كفايت كه می تواند جامعه رابه تغيير بزرگ در جهت قطع كامل جنگ، تحقق صلح وشگوفايی رهبرى كند، سرشاريد. مقدرات تاريخ وطن وظايف مبرمى را به پيشگاه شما قرار داده است. در اين وظايف دو مهم خيلى ها جدى و تأخير ناپذيرند:

يكى، بلند بردن سطح علمى وآگاهى سياسى و اجتماعى. چون علم يگانه چراغی است كه در روشنایی آن می توان راه درست را از بيراهه تميز كرد؛

دو، تلاش براى وحدت بر شالودۀ مصالح علياى ملى و ميهنى.

شگافهای كه به خصوص در اين اواخر در نتيجه جنگ برادركشى ومداخله مستقيم بيگانگان ايجاد شده اند، خيلى عميق و محسوسند كه منطق زندگى اجتماعى وعقلانيت  فقط راه وحدت را نشان می دهند و بس.

جوانان وطن! شما مسير پرمخاطره وپيچيده يى در پيش داريد؛ شمابايد ازتاريخ گذشته، از جنگ، از دشمنى هاى قومى و ايديولوژيكى، از مداخله بيگانگان و نقش عمال بيگانگان آموخته باشيد.

نسل جوان كشور بپاخيزيد!

وقت آن فرارسيده است كه تاريخ را شما رقم  بزنيد و با صداقت و ايماندارى براى نجات مردم به خون تپيده ميهن آستين بر زنيد و دست به كار شويد!

اى نسل جوانِ مليت هاى با شهامت ازبك، تاجك، پشتون، هزاره، تركمن بلوچ، پشه يى، و نورستانى كه آزادى واستقلال ميهن محصول كارنامه هاى مشترك نياكان شما است خودرا از دنباله روى معامله گران كهنه كار رها كنيد!

ای نسل جوان مسلمان با شهامت كشور ! خودرا از تنگناى پُر مخاطره ايديولوژی هاى سياسى بيرون كشيد و بر شالودۀ اهداف ومصالح ملى محورِكشور گردهم جمع شويد! امروز هدف متعالى بهتر از نجات ميهن از ورطه هولنا ك جنگ بوده نمی تواند. 

بسيج شويد! بسيج شويد! وبازهم بسبج شويد.

با تشكل سياسى عظيم ملى محور، سكان رهبری جامعه را بدست گيريد.

ح. گران

جنوری 2021