طی تقریباً حدود یک دهه ی اخیر تحولات تاثیر گذار در جهان واقع گردیده است. این تحولات تصادفی نه بل بیشتر پلان شده و به منظور تجدید تنظیم روابط و نظم آینده جهانی صورت گرفته شده است. افغانستان همچون کشور آسیب پذیر، طی این تحولات اخیر بیشتر متاثر شده است.

پرسش هایی چون، کدام تحولات، درکدام نقطهٔ جهان؟ آیا این تحولات و یا نقاطی که تحولات در آنجا صورت پذیرفته است، چه رابطه ای به قضیه جهان دارد مطرح می شود.

پاسخ به این سوالات و موضوعات تاثیر گذار دیگر موضوع بررسی این مقاله می باشد.

هدف از پرداختن به بحران ها وتحولات اخیر وضاحت بیشتر در مورد پیچیدگی قضیه افغانستان است.

ابتدا به تحولات کمتر از یک دهه ی اخیر در جهان می پردازیم.

– به تعقیب سخنرانی چند سال قبل پوتین رییس جمهور روسیه در مجمع عمومی سازمان ملل؛ جهان دیگر جهان یک قطبی نخواهد بود، جهان چند قطبی خواهیم داشت. شاهد اشغال جزیره کریمه توسط روسیه و مداخله نظامی روسیه در سوریه بودیم. این رویکردها نمایانگر جدی بودن سعی وتلاش دولت روسیه جهت تغییر در توازن قدرت در جهان بود.

– انتخاب ترامپ، یک شخص راست افراطی به صفت رییس جمهور پرقدرت ترین کشور جهان و به تعقیب آن، سیاست انقسام دنیا به چند قطب، مانند تقابل با چین، زیر سوال بردن ائتلاف نظامی ناتو و وضع تعرفه های اضافی بالای تولیدات کشور های اروپایی و چین.

– سقوط جت جنگی روسیه توسط ترکیه و به تعقیب آن عقب کشیدن رادار های بعضی کشور های ناتو از خاک ترکیه به معنی عدم حمایت این کشورها از ترکیه -که همه عضو ناتو اند-، در صورت جنگ احتمالی ترکیه با روسیه. این خود یکی از عوامل نزدیکی ترکیه با روسیه در سالیان پسین شد و نشانه هایی از تلاش های چندجانبه برای دستیابی به قدرت را نشان می دهد.

– مداخله نظامی ترکیه در سوریه به منظور متلاشی کردن گروه های مسلح کردهای مورد حمایت امریکا و کشورهای اروپایی، با وجود مخالفت، و حتی تهدید امریکا و کشور های اروپایی.هدف ترکیه دور ساختن کردهای مسلح سوریه از سرحد خویش به منظور جلوگیری از اتحاد کردهای ترکیه، عراق با کردهای سوریه در راستای تعقیب هدف تشکیل کشور مستقل پنداشته می شود.

– حمله بریتانیا و فرانسه بالای لیبیا و از بین بردن معمر القذافی و سقوط نظامی این کشور غنی از نفت که منجر به جنگ داخلی شد.

– و تحولات دیگر چون: بحران ونزویلا و تحریم آن کشورتوسط امریکا، حمله مرگبار چند ماه قبل در لبنان و استعفی چندین نخست وزیر در دو سال اخیر، ترور جمال خاشقجی، شهروند  کشور عربستان، یکی از چهره های شناخته شده و نویسنده نیویارک تایمز در خاک ترکیه که احتمال دست داشتن شهزاده عربستان، شهزاده سلمان می رود که باعث تیرگی روابط تعداد از کشور های عربی با ترکیه گردید.

– تحریم هوایی و زمینی قطر توسط ائتلافی از کشورهای مصر، امارات، بحرین و عربستان حتی احتمال حمله نظامی بالای قطر می رفت که با حمایت نظامی ترکیه از قطر این خطر رفع شد. قتل قاسم سلیمانی و نهایتا در این اواخر عادی سازی روابط امارات و بحرین با اسراییل و حمایت عربستان از این اقدام که مخالفت کشورهای همچون ترکیه، قطر و پاکستان قرار گرفت.

این ها همه نشان دهنده تغییر در نظم جهانی و توازن قدرت جهانی می باشد.

هدف از بررسی ترکیب ایتلاف های آشکار و پنهان عقب همه این تحولات و بحران ها، شناسایی نقاط آسیب پذیر عوامل بروز و یا هم ادامه بحران در این نقاط، و درروشنی آن وضاحت پیچیدگی قضیه افغانستان و بررسی تحولات اخیر درافغانستان است.

قبل از تذکر ترکیب ایتلاف های احتمالی عقب این تحولات می خواهم ویژگی های نقاطی که در آن بحران های تازه ایجاد شده اند و یا استمرار بحران های موجود ذکر نمایم:

ویژگی های نقاط آسیب پذیر:

• سرشار از منابع طبیعی (نفت، گاز وغیره)، مانند ونزویلا، لیبیا، ایران و نایجیریا.

• موقعیت جغرافیایی استراتیژیک، بالاخص در قسمت انتقال منابع طبیعی، مانند شرق مدیترانه، لبنان، مالی، اوکراین و افغانستان.

• دارای بنادر بحری استراتیژیک همانند لیبیا، سوریه، لبنان وایران.

یکی ویژگی های مهم و عام که در حال همه این نقاط صدق می کند، نبود حمایت مستقیم واستراتیژیک یکی از قدرت های بزرگ همچون اروپا، امریکا، روسیه و یا چین و یا هم ایتلاف های مورد حمایت امریکا است که درذیل بیان می گردد.

ایتلاف های پنهان و آشکار مختلف در بحران ها و تحولات در نقاط فوق:

– ایتلاف در بحران مدیترانه شرقی: یونان، مصر، ایتالیا، قبرس بخش یونانی نشین، امارات متحده عربی و فرانسه در بحران اخیر شرق مدیترانه بر علیه ترکیه.

– ایتلاف در بحران لیبیا: روسیه، مصر، امارات و فرانسه حمایت از جنرال حفتر در مقابل دولت مشروع و شناخته شده بین المللی به رهبری السراج که مورد حمایت ایتلاف ترکیه و قطر قرار دارد.

– ایتلاف در بحران سوریه: ایتلاف امریکا، عربستان، امارات و کشورهای اروپایی در حمایت از مخالفین دولت و در مقابل ایتلاف ایران و روسیه در حمایت از دولت بشار الاسد و طرف سوم کشور ترکیه می باشد که به تنهایی در حمایت از یک گروه خودتشکیل به منظور جلوگیری از نفوذ کردهای سوریه و عراق می باشد.

– ایتلاف عربستان، مصر، بحرین و امارات در تحریم قطر در مقابل حمایت نظامی واقتصادی ترکیه از قطر.

– ایتلاف عربستان، امارات و امریکا درحمایت از دولت افغانستان و یک گروه پرنفوذ (طالبان) در قضیه افغانستان، ایتلاف ترکیه و قطر در حمایت از گروه طالبان با ایدیولوژی نزدیکتر به گلبدین حکمتیار و ایتلاف روسیه، ایران و مخفی پاکستان به منظور نفوذ در تحولات آینده در افغانستان.

با درک تداوم بحران ها و یاهم ایجاد بحران های جدید و ترکیب ایتلاف های مختلف در نقاط مختلف جهان می توان به این نتیجه رسید که چند بُعدی بودن بحران ها از یک سو قضیه را پیچیده و از سوی دیگر توانایی و ظرفیت دولت ها و مردم کشورهای بحران زده را در قبال حل این بحران ها زیر سوال، و نهایتأ، راه بیرون رفت از دولت ها وسیاسیون کشورهای بحران زده خارج و بیشتر متکی به سیاست های جمعی ایتلاف ها و سیاست انفرادی کشورهای دخیل در بحران می شود. غیر متجانس بودن منافع کشورها درترکیب این ایتلاف ها به طور خاص وعدم سازگاری منافع کشورها و ایتلافهای متقابل به طور عام بحران ها را طولانی و از توانایی راه حل یک طرفه خارج نموده است.

با تاسف افغانستان کشوری است که در آن بیش از چهار دهه بحران ادامه دارد. طولانی شدن این بحران زمینه را برای مداخلهٔ کشورهای منطقه و فرامنطقه هموار ساخته است. این بحران حتی ترکیب ایتلافهای قبلی را در هم شکسته روی همرفته پیچیدگی قضیه راه حل بین الافغانی را بدون تامین و تضمین ملاحظات بالاخص کشورهای همسایه، منطقه و نهایتا جامعه بین المللی ناممکن ساخته است.

به منظور وضاحت بیشتر نگاه کوتاهی به کشورهای ذینفع در قضیه افغانستان می اندازیم:

عربستان و امارات از یک سو به منظور مقابله با ایران و از سوی دیگر به منظور جلوگیری از انتقال نفت و گاز ترکمنستان به خاک پاکستان و هند از هیچ نوع مداخله در افغانستان ابا نمی ورزند.

امریکا و اروپا با استفاده از ضرورت عربستان و امارات به منظور جلوگیری از نفوذ اقتصادی چین و نفوذ سیاسی روسیه در منطقه در ایتلاف با آن دو کشور پروژهٔ (تعقیب دو هدف تحت یک استراتیژی)، نفوذ خودرا افغانستان الزامی می دانند.

روسیه به منظور جلوگیری از محاصره سیاسی  و نظامی توسط ناتو، و چین به منظور جلوگیری از محاصره اقتصادی امریکا و اروپا دست به هماهنگی در قضیه افغانستان زده تا در تحولات آینده افغانستان صاحب نفوذ باشند.

ایران با ملاحظات امنیتی که از طرف گروه های مسلح مورد حمایت عربستان سعودی، امارات و امریکا حمایت می‌شوند سیاست تداخل در قضیه افغانستان را جزء ستراتیژی دایمی خود می داند.

هند در هراس از نفوذ پاکستان و پاکستان نسبت معضل خط دیورند و عوامل دیگر مداخله خودرا در افغانستان مشروع می دانند.

با درک عمق بحران قضیه افغانستان از نگاه سیاسی، نظامی واقتصادی چنین استنباط می گردد که به سبب عوامل ذیل بحران افغانستان آغاز، متعاقبا تشدید ونهایتا طولانی گردید:

•  نبود حاکمیت دولت بالای بیشتر اقشار افغانستان نسبت عدم تامین منافع این اقشار در تعمیل حاکمیت دولت و عدم کسب حمایت ملی در تعقیب سیاست های دولت،

•  انزوای افغانستان در ترکیب ایتلاف های نظامی، سیاسی و اقتصادی منطقوی و جهانی،

•  ضعف در کسب هماهنگی منطقه ای و عدم کسب حمایت استراتیژیک یکی از ایتلاف های موثر ویا هم عضو شدن در یکی از ایتلاف ها.

انتخاب دونالد ترامپ به صفت رییس جمهور امریکا، اتخاذ سیاست تهاجمی امریکا علیه چین، تعقیب و تشدید سیاست ضد چین فراتر از سرحدات امریکا در اروپا و کشورهای همسایه چین، تحریم متداوم روسیه توسط امریکا و اروپا، تعرض بالای کشور لیبیا به بهانه سقوط رژیم معمرالقذافی توسط بریتانیا و فرانسه که از آن بنام دیکتاتور یاد می کردند، مداخله نظامی ترکیه در سوریه و لیبیا، مانور نظامی امارات با یونان و فرانسه در مدیترانۀ شرقی، نزدیک به سواحل ترکیه، حمله نظامی عربستان و امارات بالای یمن، حمله مرگبار اخیر در لبنان و استعفی سه نخست وزیر در جریان یکسال در آن کشور نسبت مداخله کشورهای ایران، فرانسه و امریکا از یکسو عدم احترام و رعایت  قواعد بین المللی توسط شماری از کشورها و از سوی دیگر تامین منافع خویش بدون شناخت حد ومرز است، نشان می دهد.

به تعقیب بیانیه چند سال قبل پوتین مبنی بر چند قطبی شدن جهان و سقوط رژیم های مختلف با استفاده از سلاح رسانه یی مانند اوکراین و بلاروس، و یا هم به انزوا کشاندن کشورهایی چون ونزویلا، ایران،ترکیه، روسیه با استفاده از سلاح تحریم، هویدا می گردد که قواعد موجوده بین المللی پاسخگوی چالش های امروزی به منظور تامین ثبات جهانی نیست.

این همه تحرکات دال بر این است که قواعد، ساختار و قراردادهای بین المللی در حال شکل گیری جدید است. نتیجتاً، با ملاحظه این تغییرات در حال شکل گیری، آیا امکان دریافت کدام راه حلی برای بحران افغانستان موجود است؟ آیا داشتن یک افغانستان با ثبات در چوکات ترکیب ایتلاف احتمالی منطقه ای و یا فرامنطقه ای نیاز دیده می شود؟

تجربه رفع بحران ها ناشی از اختلافات سرحدی درجهان همچون معضل سرحدی پولند و جرمنی، اسپانیا و بریتانیا و یاهم چین و روس، هند وچین، تفاوت نظرهای مذهبی میان گروهی عیسویت با عقاید ارتدوکس، پروتستان، وعقاید کاتولیک در اروپا و ملیتی همچو آلمان نازی برعلیه ملت های دیگر ثابت نموده است که چنین بحران ها بدون آشتی منطقه ای، ایجاد و رشد اعتماد منطقه ای و تامین منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی مشترک منطقه ای نه تنها که راه حل نداشته بل موجب موجودیت بحران دامنگیر کشورهای منطقه شده و زمینه را برای کشورها وایتلاف های دور و نزدیک غرض تامین نفوذ دایمی شان مهیا ساخته که در درازمدت باعث قربانی ملت های بیشتر می گردد.

با درنظر داشت نکات فوق و درک سیاست کشورهای منطقه وموجودیت پتانیسیل بحران در کشورهای دور ونزدیک افغانستان دو گزینه ذیل را برای بیرون رفت افغانستان از بحران مورد بررسی قرار می دهیم:

1. راه بیرون رفت با کشورهای غربی (امریکا، اروپا و متحدین آن)،

2. راه بیرون رفت منطقه ای، با حفظ رابطه مناسب با جهان غرب.

با درک حقیقت های تقریبا یک قرن گذشته، شناخت ترکیب ملیتی و موقعیت جغرافیایی افغانستان چانس موفقیت گزینهٔ اول در حد نازل می باشد.

اول این که افغانستان کشور مرکب از ملیت ها، زبان ها و فرهنگ های متفاوت است که این ترکیب یکی از ویژگی خاص جهانی سازی یا جهانی بینی می باشد. ولی با تاسف این ترکیب درافغانستان نسبت عدم شناخت مزایای این ويژگی درست مدیریت نه گردیده و از فرصت به یک چالش عمده در راستای طولانی شدن بحران افغانستان مبدل گردید. یعنی عده زیادی از ملیت ها، زبان ها و فرهنگ ها در افغانستان بستر رشد فردی و گروهی خودرا در چوکات حکومت های مختلف در مخیله دیده و غرض حفظ آن خودرا وابسته به حمایت غیر مشروع کشورهای مختلف حامی این گروه ها می بینند.

دوم، حقیقت که چانس موفقیت گزینهٔ اول را در حد نازل نگه می دارد موقعیت جغرافیایی افغانستان است. افغانستان کشور محاط به خشکه و در بین کشور هایی قرار دارد که بیشتر همکاری و وابستگی به قدرت های منطقه ای، همچون چین و روسیه دارد. همین طور، در جنوب، در همسایگی پاکستان که دوست استراتیژیک چین و متحد استراتیژیک امریکا تنها در قسمت مبارزه علیه با تروریزم می باشد، در غرب با ایران که تاجایی رابطه استراتیژیک با روسیه و چین دارد و رابطه تنش آلود با امریکا و اروپا داشته است. از طرف شمال به کشورهای آسیای مرکزی که رابطه استراتیژیک با روسیه و ترکیه دارند. کشوری با ویژگی های یادشده در چنین نقطه ای، نه از نگاه اقتصادی، فرهنگی و یاهم سیاسی و نظامی یک متحد استراتیژیک با امریکا و اروپا باشد و حتی روش دیپلوماسی و نهاد های تعیین اهداف درازمدت در امریکا و اروپا در یکی دو دهه آینده به خود اجازه نمی دهد تا چنین کشوری، چون افغانستان، با چنین موقعیت از نگاه سیاسی، نظامی، اقتصادی و یاهم فرهنگی، را متحد خویش تعریف نماید. بناأ موجودیت امریکا واروپا در افغانستان به تاسی از تعقیب منافع یکطرفه پیش می رود. فرصت باریک و کوچکی که در این گزینه من قسما می بینم تنها و تنها مشروط به موفقیت امریکا و اروپا در احتمال تغییر رژیم ایران و اعمال نفوذ خویش در نهاد های ایرانی می باشد و این فرایند می تواند زمینه را به انتخاب افغانستان به صفت اعمال نفوذ در آسیای مرکزی مبدل و نهایتا این فرصت میسر خواهد شد تا افغانستان بنابر موقعیت جغرافیایی خود جایگاه همکار استراتیژیک را در سیاست امریکا واروپا کسب نماید. ولی با درک حقیقت ها و وقایع چند دههٔ گذشته تغییر رژیم در آینده نزدیک تقریبا نا ممکن به نظر می رسد.

در اخیر مقاله چنین استنباط می گردد که موفقیت راه حل دومی یعنی راه حل بیرون رفت منطقه ای با حفظ رابطه متناسب با جهان غرب می تواند گزینهٔ بهتر به قضیه افغانستان باشد و در موفقیت مشروط آن به اتخاذ یک سلسله اقدامات نیز می توان خوش بین بود.

با ملاحظه موقعیت جغرافیایی و ترکیب ملیتی، زبانی و فرهنگی افغانستان چنین راه حل واقع بینانه به نظر رسیده و نتیجتاً چانس موفقیت آن بلند می باشد. موفقیت این گزینه موجب اقدامات ذیل می باشد:

1.  درک عمیق این راه حل در بین سیاسیون و جامعه افغانی،

2. کسب اعتماد منطقه ای در قسمت دولت و ملت افغانستان مبنی بر آمادگی کامل غرض پیشبرد زندگی صلح آمیز،

3. عقد مقررات همکاری منطقه ای در چوکات قواعد اجرایی با نظارت و تضمین کشورهای پرقدرت منطقه،

4.  طرح پروژه ها منطقه ای غرض رشد اعتماد بین المنطقه ای،

5. جلب و جذب سرمایه گذاری های منطقه ای و تعیین مارکیت برای صادرات افغانستان به کشور های منطقه،

6. ملاحظه نگرانی های کشورهای منطقه در تعیین وتامین روابط با کشورهای دور از منطقه، امریکا و اروپا.

تفصیل این راه دومی و میکانیزم اجرایی آن را در مقاله بعدی مورد بررسی قرار خواهیم داد.

  • از بحث های اتاق فکر
  • تهیه و ارایه از عبدالشکور صبوری