همایون تاچ/ لندن 27 اگست 2017

جنگ و بحران جاری در افغانستان نزدیک به چهار دهه است که زندگی را بر مردم این کشور به جهنم مبدل نموده است، صدها هزار قربانی، ملیون ها بی‌خانمان و مهاجر، شهر های ویران و اقتصاد متلاشی شده پیامد تلخ این جنگ است.

در پی حملات تروریستی 11سپتمبر 2001 به مرکز تجارت جهانی در نیویورک و پنتاگون مقر وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا، جورج دبلیو بوش، رییس‌جمهور وقت آمریکا در یک ایتلاف بین‌المللی و با در دست داشتن سند معتبری چون قطعنامه۱۳۸۶  شورا امنیت سازمان ملل متحد به جنگ تمام عیار با تروریسم بین‌المللی وارد عمل شد. حکومت طالبان که به درخواست حکومت بوش در استرداد اسامه بن لادن به امریکا و یا اخراج وی از افغانستان تمکین نکرد، مورد حملات و بمباران طیاره های بی52 امریکا قرار گرفت و در کمتر از یک ماه رژیم طالبان ساقط گردید. رهبری طالبان، بشمول اسامه بن لادن و هسته مرکزی القاعده خاک افغانستان را ترک و در همسایگی این کشور، یعنی پاکستان پناه گزید.

ستراتيژی ایالات متحده امریکا در آغاز قرن بیست و یکم برای افغانستان و منطقه متشکل بود از، شکست القاعده به عنوان دشمن شماره یک و مسوول حملات تروریستی 11سپتمبر، بر پایی حکومت متمایل به غرب، در حقیقت حکومت طرفدار ایالات متحده در افغانستان، کمک به بازسازی و استقرار حاکمیت (دولت سازی) در این کشور، تامین دموکراسی، ایجاد پایگاه های نظامی، و در کل، ایجاد جای پای محکم در منطقه غرض تحقق اهداف ستراتيژيك منطقه ای امریکا.

روند انکشاف مناسبات، پیوند ها و رویدادهای بین‌المللی در طول یک و نیم دهه گذشته نشان داد که دسترسی یک پارچه به اهداف پیش‌بینی شده در ستراتيژی وقت امریکا آن قدر هم آسان نیست؛ یگانه ابرقدرت بودن نمی تواند ضامن تحقق هر خواست باشد! در این مدت رقیب های بالقوه امریکا توانمندتر شدند و آرایش جدید در ایتلاف های بین المللی، بر محور دلچسپی ها و علاقمندی های ستراتيژيك اقتصادی- نظامی شکل گرفت.  نزدیک ترین متحد دیروز به سرسخت ترین رقیب امروز، و بالعکس تبدیل شد. نمونه برجسته آن پاکستان است که در طول هفت دهه موجودیت خود، تا همین دیروز، تا قبل از اعلان جنگ با تروریسم، نزدیک ترین متحد ستراتيژيك ایالات متحده در منطقه شمرده می شد، پاکستان، کشوری که در به زانو درآوردن اتحاد شوروی سابق در دهه هشتاد میلادی در افغانستان نقش کلیدی بازی کرد؛ پاکستان،  کشوری که از برکت کمکهای سخاوتمندانه امریکا در زمان اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ و سوءاستفاده از کمکهای بیلیون دالری آمریکا به مجاهدین افغان در این برهه، خود را به قدرت هسته‌ای مبدل ساخت، در جریان پانزده سال اخیر زیر چتر “عضو غیر ناتو ایتلاف بین‌المللی ضد تروریسم”، هم به میخ زد و هم به نعل! از کمکهای بیلیون دالری امریکا و متحدان بین المللی اش بهره برد و در عین زمان با در آغوش گرفتن افراطی ترین گروههای تروریستی پاکستان را به پناهگاه امن برای تروریستان و بنیادگرایان مذهبی مبدل ساخت.

ارتش پاکستان از همان آغاز ایجاد پاکستان خود را متعهد به حفظ مرزهای جغرافیایی و ایدئولوژیک پاکستان می پندارد. ارتش پاکستان و سازمان استخباراتی آن (آی. اس. آی) در ساقط کردن حکومتهای ملکی دست باز دارد.  با توجه به قدرت ارتش در تعیین سیاستهای خارجی و داخلی کشور،  به سادگی می توان فرهنگ ستراتيژيك پاکستان را به ارتش آن خلاصه کرد. در سرتاسر تاریخ پاکستان ارتش به عنوان یک دولت مستقل، به مثابه حاکم اعلی امور، با استفاده از قدرت و جایگاه ممتازش عمل کرده است.

مردم و تحلیل گران در پاکستان از دیر باز بدون هیچ اغراقی می گویند، که معمولاً کشورها برای خود ارتش دارند، اما در پاکستان این ارتش است که کشوری برای خود دارد.

بعد از پیروزی رییس‌جمهور اوباما در سال 2008 در انتخابات ریاست‌جمهوری برای بار دوم، حکومت امریکا تحقق کامل ستراتيژی آن کشور در افغانستان و منطقه را که در زمان تصدی جورج بوش راه اندازی شده بود غیر عملی پنداشت و زیر بهانه فرار از فشار افکار عامه مردم امریکا در جنگ افغانستان و جلوگیری از مصارف گزاف این جنگ، در صدد خاتمه بخشیدن جنگ افغانستان شد. در طول این دوره چهار ساله، در نبود ستراتيژی روشن برای افغانستان و با اعلام ضرب الاجل تاریخ خروج عساکر امریکایی از افغانستان، طبق اظهارات دونالد ترومپ،  رئیس جمهور کنونی امریکا، اشتباه بزرگ تاریخی را مرتکب شد. از زاویه نظامی، فرصت طلایی به دشمنان داخلی و خارجی افغانستان به دست آمد تا در میدان نبرد، در فضای حاکم ابهام در مبارزه با تروریسم، با روحیه برتر به دستاورد هایی نایل آیند. پاکستان بصورت وقیحانه، علیرغم آشکار شدن پناهگاه اسامه بن لادن در ابت آباد و قتل وی از جانب کماندو های امریکایی در می 2011، از حمایت و موجودیت پناهگاه های مصون شبکه های تروریستی در خاک خویش انکار می ورزد. پاکستان انتظار دارد جامعه جهانی نیز “خرگوش وار” از این سیاست ریاکارانه و دوگانه پاکستان چشم بپوشد، هم خود را فریب دهد و هم جهانیان را.

در خلا ستراتيژی روشن منطقه ای، رقیبان ایالات متحده آمریکا با سرعت با طرح برنامه های درازمدت ستراتيژيك اقتصادی در پی تغییر آرایش جغرافیای همکاری های منطقه ای برآمدند. در این جغرافیا بیشترین سود به نفع کشورهای همجوار افغانستان پیش بینی شده است،  در حالیکه افغانستان بنابر موقعیت مناسب جیواکونومیک خود می بایست به شاهراه و چهارراه انتقالاتی تبدیل شود. اما اوضاع پیچیده و ناامن افغانستان، تمرکز مجدد گروههای بنیادگرا تروریستی، مداخلات آشکار پاکستان و آینده مبهم افغانستان ناشی از نبود ستراتيژی مشخص در مبارزه با تروریسم بین‌المللی، این زمینه ها یک پی دیگر از دسترس افغانستان خارج می شوند. پاکستان که نقش اصلی و مهم در ادامه ناآرامی و تشدید فعالیت‌های تروریستی و خرابکاری در افغانستان دارد به دنبال منافع حیاتی و عمق ستراتيژيك در خاک افغانستان، از هر فرصت برای مقابله با رقیب تاریخی خود هند و ادامه جنگ نیابتی خانمانسوز در افغانستان بهره برداری می کند.

تیوری عمق ستراتيژيك پاکستان برای هند و افغانستان مفاهیم جداگانه دارد، در مورد هند،  سرنوشت سرزمینهای شامل منازعه، بشمول کشمیر، که در زمان تجزیه شبه قاره بر مبنی تعلقات مذهبی (از زمان ایجاد پاکستان بر بنیاد اسلام و تفکر هندو و مسلمان به عنوان دو ملت جداگانه استوار بود،  اسلام تبدیل به ایدیولوژی دولت جدید پاکستان در تقابل با هندوستان “هندو” شد.) به دو کشور هندوستان و پاکستان واگذار شدند، تداعی می کند، و در مورد افغانستان، حداقل، استقرار حکومت دست نشانده و مطیع پاکستان در کابل را افاده می کند.

شانس تاریخی پاکستان در پروژه های توسعه ای چین در منطقه جنوب آسیا اهمیت ستراتيژيك این کشور را برای متحدان منطقه ای اش افزون تر و برای امریکا خطرآفرین تر  ساخته است. پاکستان که در وجود چین، کشوری که با رقیب تاریخی اش هند، مشکلات مرزی دارد و هر از گاهی درگیری هایی میان مرزبانان چین و هند صورت می گیرد، در عین حالی که خود را از کمکهای آمریکا بیشتر از این بی نیاز می بیند، علیرغم آنکه با توجه به مسیر رو به پیشرفت هند و جایگاه رو به نزول پاکستان در نظام بین‌الملل از پذیرفتن شکست در برابر هند سخت نگران است؛ تکیه گاه و جایگزین مطمین ستراتیژیک می بیند.

عدم همکاری صادقانه پاکستان در مبارزه با تروریسم، بازی دوگانه و تعقیب سیاست فریب و ریا با همپیمانان بین‌المللی اش در جنگ با تروریسم، بخصوص با ایالات متحده آمریکا، پیگیری منافع متفاوت، و در بعضی موارد متضاد با امریکا، و رویارویی منافع در منطقه عواملی اند که ایالات متحده را وادار به بازنگری در نحوه همکاری با پاکستان و تدوین ستراتيژی جدید برای افغانستان و جنوب آسیا ساخت.

رییس جمهور ترامپ که با پیشینه فعالیت های گسترده اقتصادی – تجاری به دنیای سیاست گام گذاشت،  در هنگام مبارزات انتخاباتی شعارهایی را به زبان آورد مبنی بر “برد در معامله”.  پیش بینی می شد که پالیسی رئیس جمهور ترامپ در کاخ سفید نیز بر همین اصل استوار باشد.

بعد از هفت ماه انتظار، توام با رایزنی و فراز و فرود در حکومت جدید امریکا، بخصوص در میان حلقه نزدیک به رئیس جمهور در کاخ سفید، که در پایان منجر به کنار گذاشتن برخی از چهره های کلیدی و اثرگذار در میان نزدیکان رئیس جمهور شد، ستراتيژی تازه ایالات متحده امریکا در مورد افغانستان و جنوب آسیا تدوین و اعلان گردید.

با انتشار ستراتيژی جدید ایالات متحده امریکا برای افغانستان و جنوب آسیا، واکنش های رسمی، مثبت و منفی، در باره این ستراتيژی از جانب دوستان و رقیبان متفاوت بود. دولت افغانستان، ناتو، اتحادیه اروپا و سایر متحدان بین المللی جنگ با تروریسم به صورت بی سابقه از این ستراتيژی استقبال نموده اند، در حالی که شماری از کشورها،  بخصوص در منطقه، بشمول پاکستان، چین و روسیه از ستراتیژی اعلان شده ابراز نارضایتی کرده و گله مندانه از ایالات متحده شاکی اند که مساعی را که پاکستان در مبارزه با تروریسم انجام داده و قربانی هایی را که متحمل شده است نادیده گرفته شده است.

یکی از نکات مشترک در ابراز نظرها و تبصره های صاحب نظران،  پرسش نحوه و امکان عملی تحقق این ستراتيژی  است. برخی ها به این عقیده اند که پاکستان تجربه و مهارت کافی دارد تا با وقت کشی قدرت مانور برای جلب توجه مجدد ایالات متحده به ادامه حمایت و همکاری با پاکستان را بازیابی کند.

تشویش چین از اعلان ستراتيژی جدید در نادیده گرفتن نقش پاکستان در مبارزه با تروریسم نگرانی این کشور را در باره متحد ستراتيژيك چین در منطقه بیان می کند.

چین بمثابه دومین قدرت اقتصادی جهان و با جمعیت 1،6 میلیاردی خود بطور طبیعی حق دارد در مورد سرنوشت و  جایگاه مهم ترین شریک ستراتيژيك خود در منطقه، یعنی  پاکستان نگران باشد. همین اکنون ساختمان بزرگ ترین شاهراه انتقالاتی (خط آهن و موتررو) که غرب چین در مرزهای شمال شرق پاکستان را با مهمترین بندرگاه این کشور،  “گوادر” در سواحل جنوب بلوچستان وصل می کند. این پروژه بخشی از راه ابریشم نو در پروژه بزرگ قرن چین “یک کمربند، یک راه” شمرده می شود. چین برای این شاهراه 46 بیلیون دالر اختصاص داده است. مزید بر آن حجم  سرمایه گذاری برای تاسیسات بندری، شهر جدید گوادر و زیرساختار های آن مطابق برنامه “کریدور اقتصادی چین- پاکستان” (CPEC) به 1،153  بیلیون دالر تخمین زده می‌شود.

 پاکستان که نقش کلیدی در تطبیق برنامه های دراز مدت اقتصادی این کشور در منطقه،  و در کل در اعمار راه ابریشم جدید ایفا می نماید، از دیدگاه چین باید مصون بماند تا توانایی تطبیق این پروژه های بزرگ را داشته باشد.

تقاضا از هند، رقیب تاریخی پاکستان، قدرت هسته‌ای دیگر در منطقه، و بزرگترین دموکراسی دنیا، که در شانزده سال گذشته با در اختیار قرار دادن بیشتر از یک بیلیون دالر در امر بازسازی افغانستان و رشد اقتصادی این کشور نقش مثبت ایفا نموده است توانایی آن را دارد تا در ایفا نقش فعال تر در مبارزه با تروریسم و همکاری با افغانستان، بخصوص در ازدیاد همکاری های اقتصادی به این کشور سهم مهم داشته باشد. بدین جهت جایگاه هند در ستراتيژی جدید امریکا برای افغانستان و جنوب آسیا برجسته تر می نمایاند.

نکات یادشده و در کل، اصل برنده شدن در جنگ با تروریسم، چرخش بنیادی است که در سیاست ایالات متحده امریکا در مورد افغانستان و منطقه به چشم می خورد. در یک جمله می شود بیان کرد که:

“منافع حیاتی و ستراتيژيك ابرقدرت ها و تضاد منافع در منطقه عامل تدوین ستراتيژی جدید پنداشته شده می تواند”.

و اما، نقش و جایگاه افغانستان در اجراء درست این ستراتيژی مهم تر و حساس تر از هر بازیگر دیگر آن است. دولت افغانستان می تواند با اتخاذ تدابیر لازم در عملی شدن ستراتيژی به صورت فعال سهم بگیرد.

عملی شدن این ستراتيژی می تواند در سرنوشت افغانستان نقش کلیدی بازی کند. افغانستان می تواند در هماهنگی با شرکای بین‌المللی خویش از فرصت دست داده در شکست تروریسم و تامین امنیت برای کشور استفاده اعظمی کند. مفید خواهد بود هرگاه برای رسیدگی به موقع و هماهنگی امور،  اداره معینی در چوکات وزارت خارجه،  و یا حتی اداره مستقل ایجاد شود.  

هرگاه حکومت افغانستان نتواند زمینه های لازم را فراهم کند، ظرفیت و مکانیزم مورد نیاز را ایجاد نماید، به کشمکش های سیاسی داخل و بیرون از نظام مطابق قوانین جاری کشور رسیدگی نتواند. در مبارزه با فساد سلیقه ای برخورد کند، در اجماع نظر جامعه برای حل مشکل ملی کم بها دهد، شاید دستاورد مطلوب از این ستراتيژی حاصل نشود.

پایان