This image has an empty alt attribute; its file name is awalmirweb2.jpg

آزاده مردی که دوران زندگی اش را وقف هنر کرد و سیما نامیی را که با پویایی تمام به موسیقی پشتو روح تازه ای بخشید و بر مبنای معیاری موسیقی کلاسیک، موسیقی ملی و محلی پشتو را انکشاف داد و در شبا روز ترین دورۀ حیات دست کم پنجاه سال، ضرر و آزاری به کسی نرساند و همه او را دوست و احترام داشتند.
روز ۱۴ اگست سال ۱۹۳۳ تا ۴ می ۱۹۸۲ میلادی دوران زندگی این هنرمند پرشکیبا و کم حرف با فراز و نشیب ها سپری شد ولی گنجینۀ پر بهایی از سرود های بیشمار و گزیده اش را از خود باقی گذاشت.
اولمیر فرزند استاد سید احمد به تاریخ۲۳ اسد ۱۳۱۲ خورشیدی در قریه نولی شهر پشاوردر یک خانوادۀ متوسط پا به عرصۀ وجود گذاشت. شش و نیم ساله بود که شامل مکتب محل شد و تا صنف چهارم درس خواند، سپس در صدر بازار شامل مکتبی بنام (فرون تیر) شد و تا صنف هشتم به تحصیل پرداخت.
اولمیر هنوز کودک بود که مادرش جان سپرد و پدرش همسر دیگر گرفت و اولمیر زیر دست مادر اندر روز های ناخوشایندی را پشت سر می گذاشت.
رسالۀ “افغان لوبغاړی” می نویسد که چون اولمیر علاقمندی زیادی به سرود های فلمی داشت از سن ده سالگی به فرهیختن ذوق خود رو آورد و نزد هنرمند مشهور، استاد جعفر خان به شاگردی نشست و در مدت شش سال نه تنها نواختن معیاری هارمونیه را آموخت بلکه با اساسات هنر آواز خوانی آشنایی حاصل نمود.
در همین فرصت بود که پدرش نیز از دنیا در گذشت و اولمیر ناگزیر شد با کاکایش زندگی کند. کاکایش دختر خودرا با اولمیر نامزد ساخت. کاکای اولمیر هرچند برای پیشبرد زندگی دامادش به رشد هنری او پرداخت و توجه زیادی به او داشت، اولمیر را به نزد استاد سبز علی خان شاگرد ساخت ولی باور نداشت که روزی اولمیر آواز خوان رادیو شود. استاد سبز علی خان وقتی استعداد اولمیر را دریافت اورا با خود به لاهور برد و از آنجا به آواز اولمیر ریکارد های چند ثبت کرد. زمانی که به پشاور برگشت، نخستین سرود دوگانه اش را با سبز علی خان در رادیوی پشاور اجرا کرد که با این شعر آغاز می شد “زړه می شو ټوتی ټوتی!”
ولی انتشار این آهنگ دوگانه با صدای زیر اولمیر و صدای بم سبز علی خان جار و جنجال بی حدی برای اولمیر به ارمغان آورد. خانواده کاکایش سخت از او رنجید و سرگردانی بزرگی بروی او آغوش باز کرد. اولمیر مدتی نزد شخصی بنام گلستان شاگرد شد و اشعار او را به حافظه سپرد و در قالب آهنگ موسیقی جا داد.
در عین حال اولمیر آشنایی خوبی با بزرگان تبار (تیرا) حاصل کرد و بعد همراه با آنها در سال ‍۱۳۲۹ به خاطر برگزاری جشن استقلال و اشتراک در آن به کابل آمد و در ریاست قبایل وقت معرفی گردید. شادروان ملنگ جان، شاعر معروف پشتوی افغانستان که نقش برازنده ای در احیای اشعار و آثار ادبی داشته است و سرود های فلکلوریک افغانی را جمع آوری می کرد و بعداً منتظم بخش پشتوی رادیو کابل بود از استعداد ورجاوند و بلند پایه اولمیر آگاه گردید و او را به منظور همکاری با رادیو به آن دستگاه کشاند. نخستین آهنگی را که استاد اولمیر در رادیو ثبت کرد آهنگی بود که شعرش از گلستان و کمپوز آن از خود اولمیر بود و چنین مبدأ داشت: “د عاشقی په دریاب دوب شوم” و همین گونه آهنگ دیگرش که به رادیو نشر گردید پارچه “تللی روح می تن نه بیرته به تن راغی” بود.
همکاری اولمیر با رادیو نخست استوار نبود و اولمیر را به نظر یک بیگانه نگاه می کردند. ولی رفته رفته این مفکوره با روش و شخصیت آرام و متین اولمیر زایل گردید و از سال ۱۳۳۵ به بعد به کمک روان شاد، هنرمند بی بدیل استاد نبی گل روابطش با رادیو مستحکم شد و اولمیر توانست فرایند های هنری اش را انکشاف دهد و علاوه بر اینکه در گسترش سرود های محلی پشتو و ثبت آن، در غنای هنری گنجینۀ سرود های پشتو سهم گرفت، در کار تربیت شاگردان توجه خاصی مبذول داشت و بدینگونه برایش اعطای لقب والای استادی مهیا گردید. چنانچه در این مورد (محمد دین زاخیل) که یک تن از آهنگ سازان پیشتاز موسیقی بود می نویسد:
“اولمیر در زمرۀ سرایندگان موجودۀ پشتو اگر حیثیت استادی ندارد از استاد هم کمتر نیست زیرا در موسیقی پشتو آنچه وجود دارد مانند رباعی، غزل، لندی، چهار بیت، داستان و سروکی، در همۀ اینها علاوه بر آن در سر و تال نیز خیلی خوب وارد است و دانش گسترده دارد. افزون برآن اولمیر طرز ها و آهنگ های پشتو را ایجاد می کند و صاحب استعداد عالی است.”
به همین گونه به اولمیر در سال ۱۳۵۰ خورشیدی در ماه اخیر سال نظر به درخواست ریاست رادیو و تصویب مجلس مسلکی وزارت اطلاعات و کلتور وقت لقب استادی داده شد. با اعطای این لقب نه تنها خود او نایل به افتخار گردید بلکه به همه پشتو زبانها که اولمیر به خاطر هنرش نزد هر یک شان گرامی بود باعث خوشی و مسرت شان شد. مجله “ننگرهار” در آن زمان چنین تبصره کرد:
“ننگرهار به این پیروزی استاد اولمیر که در بین پشتو زبانها و فارسی زبانها آواز خوان برگزیده ای است و در عرصۀ آهنگ سازی پشتو موفقیت های زیادی نصیبش گردیده است، با کمال مسرت و از صمیم قلب اظهار امتنان نموده و افتخار دارد که یک بار دیگر بین پشتون ها نیز چنین هنرمندی موفق شد که لقب بزرگ استادی را حاصل کند.”
استاد اولمیر که دیگر تا آخر عمر ازدواج نکرد علاوه بر زبان پشتو و دری، به اردو و اندکی هم به انگلیسی صحبت می کرد. در روند حیات هنری اش دوبار به عنوان آواز خوان درجه اول و یکبار هم به حیث آواز خوا درجه دوم جایزه های مطبوعاتی و هنری را بدست آورد. استاد در چندین دور مختلف با گروه هنرمندان افغانی به اتحاد شوروی وقت، به شهر پراگ چکوسلواکیا، به دهلی هندوستان، به تاشکند ازبکستان و چند بار به پشاور و کویته پاکستان جهت انجام کنسرت ها سفر کرد و در هر کجا با استقبال گرم مردم مواجه گردید.
تصنیف و نوتیشن یکی از آهنگهای استاد از جانب رادیو در مجلۀ پشتون ږغ منتشر شد که همراه با گروه هنری اش به گونۀ یک (کورَس) ثبت شده و چنین آغازی دارد: “زه دا ستا دیدن ته چیری ودریزمه”.
در هیچ خانۀ افغانهای باشندۀ اروپا نیست که کست آواز معروف استاد اولمیر به عنوان “وطن جنت نښان دی ګلان په کې کرمه” وجود نداشته باشد.
با این همه اولمیر سالخورده شد، ولی قلب و روانش بویژه از موسیقی و ساز و آواز سیر نگردید و از همکاری با رادیو تلویزیون و مردم دست نبرداشت. همکاری هایش را در عرصۀ رشد آهنگ های پشتو با تلویزیون ادامه داد و آهنگ خیلی موزون و دلنشین و انقلابی را به آواز خودثبت کرد که از زمرۀ معروفترین ترانه های ملی و میهنی شمرده می شود:

“دا مې د بابا وطن
دا مې د دادا وطن
پر موږ باندی ډیر ګران دی
دا افغانستان دی”

حوادث روزگار و رنج های زندگی اورا آرام نگذاشت و بتاریخ ۳۰ سنبله ۱۳۵۹ با موتری تصادم کرد که به اثر آن دست چپ و پای چپ استاد کسر برداشت و مدتی به شفاخانه علی آباد در بستر افتاد. در حالیکه در بستر بود به شاگردانش کمپوز می ساخت.
خبرنگاری با استاد اولمیر در شفاخانه مصاحبه ای انجام داد و در قسمتی از نتیجۀ صحبتش با استاد چنین تبصره می نماید:
“استاد اولمیر از اینکه اکنون حصۀ بیشتر عمرش را پشت سر گذاشته ولی از حقیقت نگذریم در جملۀ سرایندگان پشتو نه جوانی جای او را می گیرد و نه سالخورده ای، زیرا کیفیت (سر و تال) که به آواز استاد وجود دارد تاکنون نصیب هیچ هنرمندی نشده است.”
استاد اولمیر، آن ستاره پر فروغ موسیقی پشتو است که سالیانی ساز و بزم هنری ما را با سرود های زیبایش گرم نگه می داشت.
استاد اولمیر به اثر مریضی در سال ۱۳۶۱ بتاریخ ۱۴ ثور از دنیا چشم فرو بست و در محضر گروه انبوه دوستان و هنرمندان در جوار آرامگاه “شاه شهید” بخاک سپرده شد.
روانش شاد باد!